آفتابنیوز : هاتف جلیل زاده*- «قصر شیرین» درامی جمع و جور و تا حدودی مینیمالیستی دارد؛ درامی خانوادگی که میتوان آن را داستانی انسانی نام گذاشت. دو سوم فیلم در جاده و در یک اتومبیل میگذرد که شاید از یک سو، نقطه قوت و از سوی دیگر نقطه آسیبشناسی فیلم باشد!
فیلم به داستان مردی به نام جلال (حامد بهداد) میپردازد که قتلی غیرعمد مرتکب و بعد هم متواری شده است. او در این کشوقوس از همسرش هم جدا شده و بچههایش پیش مادر و خالهشان زندگی کردهاند. سرانجام، او در پرونده قتل غیرعمد، تبرئه شده است.
حال و در ابتدای فیلم او را در جلوی منزل باجناق خود می بینیم! ظاهراً همان روز همسرش فوت کرده و برای بردن ماشین همسرش به اینجا آمده است. خواهر همسرش، اصرار دارد که او باید بچه هایش را با خود ببرد، چون دیگر مادرشان هم در قید حیات نیست و بهتر است که پدرشان از آنها سرپرستی کند.
«جلال» حاضر به بردن بچه ها نیست. کشوقوسهایی پیش می آید، اما سرانجام، همسفر میشوند و به راه میافتند. در اتومبیل آنها و در صندلی جلو، یک نفر دیگر هم هست! خانمی که قرار است با جلال ازدواج کند و در تمام طول راه، با او درباره حضور این بچهها در ماشین و احتمالاً در زندگی آیندهشان جروبحث میکند. در نهایت هم او از ماشین پیاده میشود.
در رابطه با این صحنه از فیلم، ذکر یک نکته ضروری است. آنهم جلو بودن مخاطب از فیلمساز است. ما این نکته را میدانیم که جلال در فرآیند فیلم با بچههایش انس و الفت پیدا خواهد کرد و در نتیجه زندگی جدیدش با همین بچههای خودش خواهد بود. یعنی زندگی جدیدش با ازدواج مجدد رقم نخواهد خورد!
قصر شیرین، حادثهمحور نیست. با این حال ساختار دراماتیکی خود را با حوادث اتفاقی و گاهی معمولی بسط و توسعه میدهد. فراموش نکنیم که بخش اصلی فیلم در جاده میگذرد. همین بخش، بدنه و ساختار اصلی این اثر است. چراکه همان سی، چهل دقیقهای هم که فیلمساز مخاطب را تا رسیدن به اتومبیل و جاده نگه میدارد، بار توضیحی بالایی دارد و میتوانست آن را خلاصهتر و تندتر و ریتمیکتر بیان کند. با این حالا، سفر جادهای جلال و بچههایش، پنج حادثه یا تنش دراماتیک دارد.
اوایل راه، پیش مرد گلخانهداری میروند که قبلاً شیرین (همسر جلال) با او در این گلخانه شراکت داشته است. در یک تنش بیانی و رفتاری، جلال مشتی به صورت او میکوبد. حادثه دوم؛ نگه داشتن اتومبیل توسط پلیس است؛ سوم رفتن خانمی است که قرار بود همسر آینده جلال باشد. چهارم، زمانی است که برادران خانمش سر میرسند و او را در وسط جاده کتک میزنند و حادثه پنجم که پایانبندی فیلم است، تصادف ماشین با یک روباه در وسط جاده است.
جلال میخواهد به راهش ادامه دهد، اما پسرش با گریه از او می خواهد که برود و به روباه کمک کند. جلال از ماشین پیاده میشود و فیلم به پایان میرسد! شاید این صحنه را بتوان یک پایانبندی خوب و غافلگیرکننده دانست، چراکه همچون حلقه واصلهای، ساختار گرههای درام را به هم پیوند میدهد. علاوه بر آن، نقطه گرهگشایی مهمی در شخصیتپردازی شخصیت محوری فیلم (جلال) است.
اینجاست که مخاطب به روشنی درمییابد که او دچار یک دگردیسی شخصیتی شده و گردشی 180 درجهای به سمت قطب مثبت انسانیاش داشته است (او قبلاً تجربه قتل غیرعمد داشته، قتلی که در جاده اتفاق افتاده بود).
*عضو انجمن منتقدان و نویسندگان سینمایی ایران