آفتابنیوز : از مبحث فنى كه بگذريم، يك علت بزرگ براى ناكامیاخير میتوانيم پيدا كنيم. اينكه اگر برويم بگرديم در آرشيو عكسهاى كودكى بازيكنان فعلى و عكسى از فوتبال گل كوچك آنها با پيراهن پرسپوليس را بخواهيم، عكسى كه پرچم قرمز به دست در ورزشگاه ببينيمشان يا خاطره اى از هوادارى شان از تيم محبوبشان را بشنويم، هيچ نخواهيم يافت.
آخر چه كسى باورش میشود واحدى نيكبخت دوران كودكى اش در مشهد را با عشق به پرسپوليس گذرانده و حسين بادامكى با عشق به خريدن پيراهن جديد تيم محبوبش شب را تا صبح نخوابيده باشد؟
از بازيكنان فعلى پرسپوليس به غير از يكى دو تا كدام يك از ردههاى پايين تر به تيم اصلى رسيدهاند و از دوران كودكى و نوجوانى فضاى خاص تيم سرخپوش پايتخت را از نزديك لمس كردهاند؟
اينكه حالا میبينيم كمتر كسى است كه بعد از شكست در همان مستطيل سبز دراز شود و اشك شرمسارى از پاسخ به هواداران روى گونههايش بنشيند از همين امر ناشى میشود. ۳-۲ سالى بود كه جواد كاظميان را به عنوان يك پرسپوليسى واقعى میشناختيم. او كه موقع برد خوشحال ترين و زمان باخت مغموم ترين بازيكن تيم بزرگ پايتخت بود اما حالا چه؟ اكنون به كدام يك از اين مجموعه ۳-۲۲ نفرى میتوانيم دلخوش باشيم كه وقتى شكست آزارمان میدهد اشكهاى او و فريادهايش آراممان كند؟
نمیخواهيم بحث تعصب را طورى به ميان آوريم كه دوباره مدعيان داشتن اين عنصر با سينههاى سپر كرده پرسپوليس و تفكرات مدرن وارد شده به آن را به سخره بگيرند اما میخواهيم بگوييم چه خوب است همان ابتداى كار و در شروع بسته شدن تيمیكه هر بازى اش تماشاگران ميليونى دارد، نفراتى كه جذب اين تيم شده و قرار است پيراهن سرخ را بر تن كنند از فيلتر پرسپوليسى بودن گذر كرده و تست علاقه به تيم جديدشان را با موفقيت بگذرانند.
همه اينها را گفتيم تا به عصبانيتى كه ناشى از ادعاى بعضى از اين تازه واردها داغمان میكند هم اشاره اى كنيم. آخرين بازيكنى كه با پرسپوليس به توافق رسيده حسين كعبى ملى پوش كوتاه قامت و تر و فرز خوزستانى است.
اين مدافع جديد كه از لحاظ فنى همه قبولش دارند و میگويند در روزهاى پيش رو كمك حال سرخهاى پايتخت است در آخرين اظهاراتش گفته خوشحال است كه به تيم محبوبش میپيوندد.
آخر يكى نيست به او بگويد مگر تو نبودى كه همين اول فصل پيشنهاد پرسپوليس را با دندان گردىات رد كردى و گفتى اگر ۷۰۰ ميليون میدهيد بيايم وگرنه روى من حساب نكنيد! مگر تو نبودى كه بعد از مشكلى كه با باشگاه اماراتى پيدا كردى و خواستى به فوتبال داخلى برگردى گفتى هر جا پول بيشترى بدهند میروم و تيم بعدى برايت فرقى نمیكند؟ حالا چطور میآيى و میگويى تيم «محبوب من» و در اين ۳-۲ روزه چه اتفاقى میافتد كه پرسپوليس میشود تيم محبوب قلبها؟
از اين دست بازيكنان در چند سال اخير زياد به پرسپوليس آمدهاند و هر بار در مصاحبههايشان گفتهاند كه از كودكى پرسپوليسى بودهاند و رؤياى حضور در اين تيم را در سر میپروراندهاند اما واقعاً چند درصد از آنها راست میگويند و به حرف كدام يك میتوان اميدوار بود و دل خوش كرد؟
الان ديگر دوره غيرت و تعصب و عشق به تيم گذشته اما آيا داشتن همين فاكتور نزد بازيكنان نمیتوانست موجبات كاميابى پرسپوليس كه از لحاظ فنى متحول شد و بعد به دلايلى زمين خورد را فراهم آورد؟
چه خوب بود كه روزى تركيب ۱۱ نفره پرسپوليس را ۱۱ پرسپوليسى واقعى تشكيل میدادند و آنگاه بود كه وقتى اين تيم میبرد با بردش بيشتر كيف كنيم و بعد از باختش همراه با آنهايى كه در زمين بودند بگرييم. بى شك آن موقع هم خندهمان از ته دل بود و اشكهايمان هدر نمیرفت.