یکی از مقولات مهمی که در دوران مدرن در زمینه روابط عاطفی اهمیت یافته، مقوله «عشق» است. از نظر آنتونی گیدنز، نظریهپرداز جامعهشناسی، متأخرترین شکل عشق که مشخصه دوران مدرن است «عشق سیال» است. گیدنز میگوید: «جنبشهای اجتماعی برابریخواهانه و ورود زنان به عرصههای تولید اقتصادی و اجتماعی شکل جدیدی از روابط زن و مرد را ایجاد کرد. این عشق تعهد سختگیرانه عشق رمانتیک را نداشت و منکر ضرورت پایداری روابط صمیمانه بود. این عشق نتیجه دستیابی زنان به جایگاههای اجتماعی مهم بوده و دیگر عشق تنها به یک زن و یک مرد منحصر نمیشد. بلکه این نوع عشق به دنبال تحقق برابری فرصت زن و مرد برای دسترسی به فرصتهای اجتماعی و در نتیجه عاطفی است.»
زیگمونت باومن، جامعهشناس نیز معتقد است که جهان مدرن، جهانی عقلانیشده، محاسبهگر و افسونزدایی شده است که در آن روابط عاشقانه به شکلی سست، موقتی، غیرقابل اعتماد و کالایی شده تعریف میشوند و نوعی ناپایداری در عشق، تحت پیامدهای مخرب مدرنیته بر انسان در جامعه کنونی مستولی است.
در این میان واقعیت خانواده امروز ایرانی و آمارهای مربوط به آن نشان از دگرگونی ماهیت روابط انسانی در این نهاد دارد. مسائل مربوط به ازهمگسیختگی روابط عاطفی- انسانی در جامعه امروز ایران تا بدان جا گسترش یافته که به وضوح میتوان سخن از وجود نوعی «آسیب» در روابط عاطفی انسان امروز ایرانی و به طریق اولی جوان ایرانی گفت.
فشارها و هزینههایی ناخواسته که «رابطه» به دنبال دارد
ندا رضویزاده، استادیار جامعهشناسی جهاد دانشگاهی مشهد به بررسی این پدیده پرداخته است. رضویزاده میگوید: ابتدا میخواهم بگویم چرا عشق و رابطه امروز مسئله است و چرا این اندازه درباره آن حرف میزنیم؟! میخواهم نگاهی جامعهشناختی به این مسئله داشته باشم. برای رسیدن به ذهنیتی مشترک ابتدا منظورمان را از عشق رمانتیک مشخص میکنیم. در ادامه پارادوکسهای عشق را معرفی میکنم. بعد بحثی در مورد کلان فرآیندهایی خواهم داشت که امروز سرتاسر دنیا را درنوردیده است و نشان خواهم داد که چگونه این تحولات روی درک و تجربه ما از مفهوم عشق تاثیر میگذارد و روابط عاشقانه و صمیمانه را متحول میکند.
رضویزاده میگوید: ما وارد عشق و رابطه میشویم برای اینکه در هر نوع رابطهای به دنبال رفع نیازهایمان هستیم. در رابطه ما نیازمان به محبت و کمک در هنگام احتیاج، و تامین پایدار و تضمین شده این نیازها را میخواهیم رفع کنیم. امروز عشق و رابطه پرابلماتیک شده و یکی از اصلیترین نگرانیهای ماست. ما نگران این هستیم که رابطه برای ما فشارها و هزینههایی ناخواسته بهدنبال داشته باشد و ما را تحت قیدها و الزامات و مسئولیتهای ناخواسته قرار دهد. ضمن اینکه همیشه این احتمال وجود دارد که اساسا رابطه رضایتبخش نباشد. این نیز هزینهای دارد چون ما وقتی وارد هر رابطهای میشویم سرمایهگذاری میکنیم. حتی اگر رابطه رضایتبخش باشد همواره باید برای حفظ آن و برای تداوم بخشیدن رابطه هزینه کرد. حتی خروج از رابطه هزینه دارد.
در عشق رمانتیک، عنصر بادوامبودن عشق اهمیت زیادی دارد
استادیار جامعهشناسی جهاد دانشگاهی مشهد توضیح میدهد: ادراک عمومی امروز ما از عشق چیست؟ چند مولفه را میتوان برای آنچه بهطور عرفی عشق و رابطه عاشقانه نامیده میشود و روزانه در رسانهها و شبکههای اجتماعی و سینما و ادبیات میبینیم، برشمرد: یک رکن مهماش این است که عشق برای پیوستن، نفی جدایی و انزوا، و حل کردن معضل تنهایی است. همچنین عشق شامل عنصر شور، اشتیاق، ملاطفت، نوازش، اروتیسم و لذت جسمانی، عنصر صمیمیت، صداقت، همدلی و اعتماد است. رابطه عاشقانه مولفه تعهد را دارد که مصداقهایش خشنودسازی همدیگر و برآوردن نیازهای هم و حتی شکلهایی از ایثار است. به علاوه، بهطور معمول ما از آنچه که نام آن را عشق میگذاریم، انتظار داریم چیزی پایدار و با دوام باشد. اگرچه که با وجود این تلقی، در عمل ممکن است روابطی که عاشقانه نامیده میشوند به کرات فروبپاشند. عشق شامل سهیم شدن با هم در امور زندگی است، غالبا با میل به انحصار و تملک، انتظار وفاداری همراه است و به دلیل انحصارطلبانه بودن عشق غالبا حسادت در آن وجود دارد.
فرض من این است که یک چنین درک عمومی از عشق رمانتیک آرمانی وجود دارد و شاید بعضی افراد برخی از موارد را نپذیرند اما به نظر میرسد تلقی عمومی همین است. اما آیا اتفاقی که در عمل رخ می دهد واقعا همین است؟
خطرپذیری نسبت به ناشناختگی عشق ناگزیر است
وی اضافه میکند: در اینجا میخواهم به پارادوکسهای مفهوم عشق بپردازم. وقتی وارد رابطه عشقی میشویم و عشق شروع میشود، میدانیم که ریسک میکنیم و به نوعی با ورود به فضایی ناشناخته خطر را میپذیریم. خطرپذیری نسبت به ناشناختگی عشق ناگزیر است.
اساسا تجربه عشق یعنی غلبه بر دوگانگی؛ چون هر کدام از طرفین از دو جهان متفاوت و با هویتهایی متفاوت میآیند و باید به نوعی خود را مهار کنند تا بتوانند با هم پیوند برقرار کنند و یکپارچه شوند. این فضایی ناشناخته و پیشبینیناپذیر است. ما وقتی وارد رابطه شدیم تلاش میکنیم با شناختی که گامبهگام پیش میآید، و با کنترل، تملک، نظارت کردن و در اختیار گرفتن، عشق را پیشبینیپذیر و مهار کنیم. به علاوه، پیوستگی به دیگری نیازمند گشودگی است، نیازمند این است که خودافشایی کنیم. این گشودگی با اینکه فرصت یکپارچه شدن با دیگری و دریافت حمایت را برای شما پدید میآورد ولی در عین حال شما را آسیبپذیر میکند. همه اینها تناقضهایی است که در تجربه عاشقانه با آن مواجهیم.
عشق به مثابه کالا در فرهنگ مصرفی
رضویزاده توضیح میدهد: در جهان امروز ما کلانپدیدههایی وجود دارد که زندگی ما را به طور وسیعی تحت تاثیر قرار داده است، از جمله فرهنگ مصرفی، منطق بازار و ارتباطات شبکهای آنلاین. ما منطق اینها را درونی کردهایم و این پدیدهها ارزشها، نگرشها و رفتار ما را عمیقا تغییر دادهاند به طوری که این امر برخورد ما با سایر پدیدهها را نیز تحت تاثیر قرارداده است.
برای مثال امروز شما در یک فروشگاه در شهر یا کلانشهری در همین کشور، یا در فروشگاههای آنلاین، تحت همین تحریمهای موجود، تنوع فوقالعاده کمی و کیفی کالاها را میبینید. امروزه اگر قصد خرید داشته باشید تقریبا هر چیزی در دسترس است و خریدنش ممکن است، حتی از فروشگاههای آنلاین خارجی. بهعلاوه، کالاها به سرعت بروز میشوند. و اصلا منطق رشد اقتصادی در اقتصادهای سرمایهدارانه مبتنی بر نوآوری است. مصرفکننده همواره در بازار با محصولات جدید روبرو است و تا میخواهد چیزی بخرد به خود میگوید بهتر است منتظر باشم چون به زودی مدل جدید به بازار میآید. دیگر این که امروزه کالاها به سرعت و به راحتی دور انداخته یا تعویض میشود، یعنی تعمیر و نگهداری و تعهد به مراقبت از کالاها امروزه جایگاه چندانی در بین ما ندارد.
بنابراین امروزه تجربه مصرفی ما تجربهای کوتاه، شیرین و لذتبخش است و همواره یک آگاهی در پسزمینه ذهن ما است که اگر مشکلی پیش آمد یا از کالایی که داریم خوشمان نیامد به راحتی می توانیم آن را با نوع دیگرش که خوشایندتر است عوض کنیم. منطق بازار میگوید چیزها به میزان لذتی که به ما میدهند ارزش دارند. به میزان سود و بهرهای که از آنها میبریم ارزش دارند. یعنی اصالت آنها به میزان لذتی است که به ما میدهند، در غیر این صورت کنار گذاشته میشوند و به دلیل تکثری که در بازار وجود دارد این کار مشکل و دغدغه زیادی برای ما ایجاد نمیکند.
تکثر، تغییر و تعویض روابط عاطفی
استادیار جامعهشناسی جهاد دانشگاهی مشهد تشریح میکند: از دیگر وجوه تجربه مصرفی امروزی این است که فرصت تجربه حسی و تجربه عاطفی لذتبخش، فرصت خودابرازی، هویتجویی و منزلتجویی را برای ما فراهم میآورد. مثلا گاهی شبکههای اجتماعی مثل اینستاگرام کاملا در خدمت این امر هستند، شما با انتشار عکستان از آنچه مصرف میکنید یا سفرهایی که میروید (خدمات مصرفی) در پی کسب منزلت هستید، یا با مصرف و نشان دادن آنچه مصرف میکنید هویت طبقاتی خود را ابراز میکنید.
کلانپدیده دیگری که ما با آن روبرو هستیم ارتباطات شبکهای آنلاین است این پدیده دسترسی سریع و آسان به دیگران را برای ما میسر میکند. ویژگی بسیار مهم دیگرش، آزادی ارتباط است یعنی به راحتی و بدون هزینه چشمگیری وارد رابطه یا از رابطه خارج می شویم. همچنین سطحی بودن تعاملات و قطع و وصل مداوم یکی دیگر از ویژگیهای روابط در فضای مجازی است. به علاوه، در عین حال که مدت طولانی در فضاهای آنلاین در تماس هستیم، اما ارتباطاتمان عمق پیدا نمیکند و انتظار عمق هم از آن نداریم. اینها ویژگیهای ارتباطات شبکهای آنلاین هستند که به نوعی میشود دید در بقیه زندگی ما هم رسوخ کرده است.
تجربههای متعدد متوالی و همزمان روابط امروزی
این استاد دانشگاه میگوید: با بررسی کلانپدیدههای بازار، جامعه مصرفی و ارتباطات شبکهای آنلاین، میتوان مشاهده کرد که چگونه ما منطق این پدیدهها را درونی کردهایم و این منطق به طور وسیعی در سایر ابعاد زندگی ما هم نشت کرده است، از جمله در عشق و روابط صمیمانه. در همین زمینه، زیگمونت باومن اصطلاحی به نام رابطه «جیب بالا» را به کار میبرد. منظور او تیپ روابطی است که کوتاه هستند، تعهد در آنها زیاد نیست، آزادی عملی بیشتر و قید کمتری در آنها وجود دارد، به این معنا که درها باز است و راحتتر میتوان از رابطه خارج شد. در این گونه رابطه، افراد در کوتاه مدت به نیازهای عاطفی و جسمی هم پاسخ میدهند بدون اینکه فرصتهای احتمالی بهتر آینده را از خود سلب کنند. عشق هم امروز دسترسیپذیرتر و به یک معنا زمینیتر، سادهتر و سهلالوصولتر شده است. معیارهای آرمانی امروز در عمل وجود ندارند و تجربههای متعدد متوالی یا هم زمان عاشقانه با تعهد و پایداری کم وجود دارد. (تبیین ناپایداری روابط عاشقانه با استناد به منطق بازار و جامعه مصرفی و منطق ارتباطات شبکهای آنلاین به این معنا نیست که کل این پدیده را تنها میتوان در این چارچوب تبیین کرد، اما این چارچوب مفهومی، یک تبیین قابل ملاحظه به دست میدهد.)
شاید آپشنهای بهتری وجود داشته باشند
همانطور که در مورد مصرف و بازار گفتم، همواره این حس در ما وجود دارد که بسیار محتمل است که گزینههای بهتری وجود داشته باشد، و با ترک یک رابطه بتوان به گزینهرضایتبخشتری رسید. به علاوه، این باور پدید آمده که هرچه تکرار تجربههای عاشقانه بیشتر باشد، مهارت بیشتری در عشق به دست میآورید و به مرور با تکرار تجربه، لذت بیشتری حاصل میشود. میزان درست بودن این باور محل بحث است. اما مجموعه این بینشهای درونی شده، موجب میشود تجربه گسست در افراد بیش از تجربه آنها در ساختن، حفظ کردن و عمیق کردن یک رابطه شود. وقتی تجربههای گسست زیاد میشود آدمها مهارتهای تعمیقِ رابطه عاشقانه را پیدا نمیکنند و فرصت نمیکنند مهارتهای سازگاری را در خود تقویت کنند و مهارتهای گسستن بیشتر تقویت میشود و میبینیم در عین نیازی که به پیوستن و مواهب آن وجود دارد، مهارتهای دل نبستن یا عمیقا دل نبستن، تقویت و تکرار میشود.
فسخ مکرر روابط، رابطه عاشقانهای عمیق بهدنبال ندارد
وی میافزاید: به رغم اینکه تنهایی به انسانها احساس ناامنی میدهد و آدمها بهخاطر احساس امنیت به سمت روابط عاشقانه میروند تا تنهایی را حل بکنند و نیازهای عاطفی و جسمانی و اجتماعی خود را برآورند، اما نهایت داستان این است که این روابط ناپایدار به آنها احساس امنیت نمیدهد. چون طرف مقابل هم همواره این آپشن را در نظر دارد که میتوان رابطه را بهراحتی فسخ کرد. یعنی همانطور که فرد برای حفظ آزادی،خودمختاری و استقلال خود، برای کاستن از هزینههای رابطه، و برای این که گسستن رابطه پرهزینه نشود ملاحظات و پیشبینیهایی را در نظر میگیرد، طرف مقابل نیز همین گزینهها و ملاحظهها را در نظر گرفته و هر آن ممکن است با اتکا به آنها رابطه را ترک کند. بنابراین، این رابطه همواره برای هر دو طرف، حامل عدم امنیت و عدم قطعیت است.
فقط توزیع اضطراب عوض شده است
رضویزاده در پایان میگوید: اگرچه قید ازدواج به خاطر ملاحظات حقوقی و عرفی آن کمی بیشتر است و گسستن آن خیلی ساده نیست، اما امروزه این گسستهای مکرر و روابط ناپایدار هم در ازدواج و هم در روابط عاشقانه غیرازدواجی رخ میدهد. در یک جمعبندی کلی میشود مشاهده کرد که اگرچه روابط در قالب سنتی خود فشارهایی به افراد وارد میکرد و آدمها را برای ماندن در رابطه الزام میکرد، آنها را مجبور به پذیرفتن قیدها و تعهدات سنگین میکرد، و این امر به آدمها اضطراب و فشار روانی وارد میکرد، اما امروز هم که روابط آزادتر و کمتر مقید به نظر میرسند اضطراب ناپدید نشده است. زیرا به دلایلی که بر شمردم روابط امنیت و پایداری تضمینشده ندارند، حال این که اساسا افراد برای گریز از تنهایی و امنیت عاطفی به سمت رابطه میروند. به تعبیر باومن گویی فقط توزیع اضطراب عوض شده است. گویا اتفاق عجیبی نیفتاده است و انتخاب با ما است تا این شکل و یا آن شکل دیگر را انتخاب کنیم.
ای عزیز! مجنون صفتی باید که از نامِ لیلی شنیدن جان توان باختن.*
تمهیداتِ عین القضات