پدر بهنام گفت: من و همسرم بیشتر اوقات شهرستان هستیم و پسرم در خانهای که در تهران داریم تنهاست. چندروزی بود که به شهرستان رفته بودیم. پسرم با ما هر روز در ارتباط بود، اما سه روز بود که هرچه زنگ میزدیم او گوشی تلفن را جواب نمیداد و خودش هم زنگ نمیزد. به تهران آمدیم و متوجه شدیم کسی در خانه نیست. وضعیت خانه نشان میدهد چندروزی است که او به خانه نیامده است. پسرمان یک پراید داشت که آن ماشین هم گم شده است.
پلیس با بهدستآمدن شماره پلاک خودرو و کارت سوخت آن تحقیقات خود را در این خصوص آغاز کرد و مشخص شد روزی که بهنام گم شده، دو جوان با ماشین او در یک پمپ بنزین اطراف تهران سوختگیری کردهاند. با شناسایی آن دو جوان به نامهای مازیار و حامد هر دو بازداشت شدند و تحقیقات از آنها آغاز شد.
مازیار به پلیس گفت: ما از بهنام پنج میلیون تومان طلب داشتیم و چندباری گفتیم پول را بدهد، اما نمیداد تا اینکه روز حادثه به خانهاش رفتیم و گفتیم میخواهیم با او صحبت کنیم. او ما را سوار ماشینش کرد و با هم بیرون رفتیم تا موضوع را حل کنیم، اما در راه دعوا کردیم و من با ضربات چاقو بهنام را زدم و بعد با کمک حامد جسد را به بیابانی بردیم و آتش زدیم.
این در حالی بود که پدر بهنام ادعای مازیار را که مورد تأیید دوستش بود رد کرد و گفت: چند روز قبل از حادثه پسرم به من گفت: دوستانش از او پول میخواهند من هم گفتم اگر مطمئن نیستی پول را برمیگردانند پس بهتر است قرض ندهی و او هم پول را نداد. این دو جوان دروغ میگویند و باید سزای عمل خود را ببینند. قتل بهنام همه جرمی که متهمان انجام داده بودند نبود؛ پلیس متوجه شد حامد چند سال قبل از همدستی با مازیار برای قتل بهنام جوان دیگری را نیز کشته است. حامد دوستش فرهاد را با ضربات چاقو به قتل رسانده و جسدش را دفن کرده بود. حامد به قتل آن دوستش نیز اعتراف کرد و گفت: او را بهخاطر یک اختلاف به قتل رساند. به این ترتیب پرونده جداگانهای برای قتلی که حامد مرتکب شده بود تشکیل شد.
دو متهم در دادگاه کیفری استان تهران محاکمه شدند و هر دو بهخاطر قتلهایی که مرتکب شده بودند به قصاص محکوم شدند. حامد به اتهام معاونت در قتل بهنام و جنایت بر میت به ۱۰ سال حبس نیز محکوم شد.
رأی صادره مورد اعتراض متهمان قرار گرفت، اما در دیوان عالی کشور به تأیید رسید. چند سال بعد حامد به اتهام قتل دوستش که قبل از قتل بهنام کشته شده بود قصاص شد، اما مازیار همچنان در زندان ماند تا اینکه خانواده او موفق شدند با پرداخت مبلغی رضایت مادر مقتول را بگیرند، اما پدر بهنام همچنان بر قصاص اصرار داشت. با گذشت ۱۰ سال از ماجرا مازیار با ارسال نامهای به دادگاه خواستار تعیین تکلیف شد. او در توضیح درخواستش گفت: زمانی که این اتفاق افتاد من ۲۳ ساله بودم و حالا ۱۰ سال از ماجرا گذشته و من هنوز در زندان هستم. پدر مقتول راضی به گذشت نیست و میگوید باید در زندان بمانی تا بمیری. قبول دارم اشتباه بزرگی مرتکب شدم، اما من کنترل اعصاب خودم را نداشتم و در چنین شرایطی دست به این کار زدم. در این سالها که در زندان بودم خیلی تغییر کردم. توبه کردم و تلاش کردم مثل یک انسان خوب زندگی کنم. من میدانم کاری که من و حامد کردیم خیلی کار اشتباهی بود و باید اختلاف حسابمان را از راه قانونی حل میکردیم یا اینکه موضوع را به پدرش میگفتیم. من از این قتل پشیمان هستم. بارها این موضوع را به خانواده بهنام گفتهام.
او درباره سرنوشت دوستش گفت: او نتوانست از خانواده مقتول دیگر رضات بگیرد. ما چندسالی با هم در زندان بودیم و عاقبت او قصاص شد. من توبه کردهام و همچنان هم تلاش خودم را برای گرفتن رضایت از پدر مقتول میکنم، اما درخواست دارم با توجه به اینکه ۱۰ سال از ماجرا گذشته و پدر مقتول هم کاری نکرده است دادگاه تکلیف من را روشن کند.
قضات بعد از گفتههای متهم برای بررسی درخواست او وارد شور شدند.