محبوبه بیات- شامگاه چهار شنبه ۲۴ مرداد 1398، آئین نکوداشت هنرمند پیشگام طراحی لباس تئاتر و اپرا "ادنا زینلیان" و رونمایی از اولین نشان طراحی لباس صحنه ایران، به همت "مؤسسه فرهنگی و هنری رادنواندیش"در تالار وحدت برگزار شد.
در این شب به یادماندنی، هنر در هنر در هم آمیخت تا بر روی صحنه نمایش، اندیشهای نو خلق شود. گویی، پروانههای باغ ذهن، چشمههای غزل را با گلبرگهای آبی صحنه به رقص درآوردند و حریر سبز مخملی را به اپرای عشق و برادری در خاطرهها به یادگار گذاشتند.
بخش اول برنامه معرفی ادنا زینلیان بود. او از کودکی تلاش کرده است تا شبیه مادرش باشد، چه از لحاظ هنری و چه از لحاظ مرام معلمی... هر چی از نقاشی یاد گرفته در خیاطی به کار برده تا جامهای نو بر دامن خیال بازیگر بیاراید.
زینلیان گفت: «یکی رو می خواهی بشناسی برو جای پایش را در دیگران بگرد. اگر من بتوانم جای پایی از خود بگذارم، تعهدم را به عنوان یک انسان انجام دادهام. مهم بودن در چه چیزی است؟ اینکه این همه سال تدریس می کنم! یا اینکه چند تا استاد دانشگاه، شاگرد من بودند...».
با خود گفتم:
ای بانوی خالق نقش و نگار!
جذابیت الوان اطلسی را
چه ساده و بیریا، با خلوص ناب دِلت ترسیم میکنی
گویی، شیرینی لبخند دیگران را
هر لحظه
به احساس آرام خودت، پیوند میدهی
مرزی برای عرصه هنرت نیست
در میان انبوه نگاهها و نظرها
هر از گاهی
عاشقانههایت را به میزبانی صحنه هنر نمایش دعوت میکنی
و کرشمه زندگی را در مکتب طراحی حریر و مخمل، به نمایش میگذاری
و همه چیز را به صمیمیت آغشته میکنی
اینجا هر کسی قدم گذاشته، حرفی برای گفتن دارد، حرفی از جنس عطوفت و مهربانی ... ، همه از همت و تلاشی میگویند که در خود شخصیت ادنا زینلیان وجود دارد. او با عشق به کارش تابلوی زندگیش را رنگین کرده و به همه چیز در روی صحنه، روح و جان بخشیده است.
ایرج راد گفت: زینلیان فقط یک طراح نیست، او دقیقا اثر نمایشی و درام و اثر دراماتیک را میشناسه. او به این فکر نمی کند که لباسی زیبا طراحی کند و مورد تشویق دیگران قرار بگیرد، او با طراحیش به بازیگر جانی دوباره میدهد. حتی اگر زشتترین لباس را که شخصیت باید به تن خودش کند را طراحی کنه، در درون آن زشت ترین لباس، آنچنان زیبایی نهفته است که زیبایی شخصیت است و زیبایی ظاهر نیست.
بانوی من، چه خوش است لحظاتی که به آراستن و نقشِ نگاری نو، میاندیشی
و تصویر بکر دنیای هنر را در ذهن عاشقان هنر، حک میکنی
از چه، الهام میگیری؟
انتخابت کدام است؟
کدام قماش!!
کدام رنگ!
کدام نقش!
سالهاست که صحنه هنر نمایش را با معماری نقشها و رنگ ها، آراسته میکنی
طرحهایت، هر یک، رویش یک مهربانیاند
و اُپرای نگاه مخملیات، همواره مینوازد حریر زندگانی را
یکی میگفت: استاد زینلیان، زبان رنگ و زبان حرکت را در طراحی لباس به دنیای نمایش وارد کردند و خیلی محققانه و هنرمندانه توانستند این زبان را در صحنه نمایش بکار بگیرند.
یک بازیگر تئاتر و سینما اظهار داشت: آن شبهایی که می آمد پشت صحنه، زندگی میکرد. این بزرگداشت به نوعی یادآوری برای دیگران ست تا برای خود خانم زینلیان... ایشان با نوع تفکر و کارهایی که انجام داده برای خودش بزرگداشت گرفته و این بزرگداشت برای یک تفکری ست که قرار به ما منتقل بشه و فکر می کنم این چیزی ست که در واقع ایشان به ما و نسل بعد خودش هدیه می کنه.
آن یکی گفت: تاثیر لباسی که خانم زینلیان طراحی می کرد، بر احساس بازیگر را احساس کردم. انگار خودم رو از بیرون نگاه می کردم و تازه میفهمم که این بازی نیست، خود زندگی است. این را بازیگران تئاتر می فهمند که لحظه ای که تبدیل می شی در نقشی که بازی می کنی.
همه از او به خوبی یاد کردند و گفتند: عطر عطوفت و صمیمت دارد ... شمیم جانبخشی که در مکتب طراحی خود، ضرباهنگ بودن را معنا کرده است.
آری، به راستی که برازنده توست نشان طراحی لباس صحنه ایران
بانوی نقشها ؛ ادنا زینلیان
باش! که هر نشانی که یادگار توست
تجلیبخش هنر زیبای این سرزمین است
در ادامه، از نشان طراحی لباس صحنه ایران در حضور اساتید و بزرگان تئاتر کشور رونمایی شد و نشان یادمان «موسسه فرهنگی هنری راد نواندیش» توسط بردیا صدرنوری مدیر این موسسه به ایشان تقدیم گردید.
بخش پایانی برنامه، لحظاتی را با ساز و نوایی همراه شدیم که یادگار دوبرادر است. اجرای بخشی از پروژه «گفتگوی دو برادر» برای اولین بار با رهبری افتخاری لوریس چکناوریان، نوازندگی پیانو بردیا صدرنوری و همراهی ارکستر زهی با اجرای آثاری از کومیتاس اختصاص داشت.
این صحنه سرشار از عطر عاطفهها و و برادری بود و نیز هنری که با نیایش خدا، در ذهن ما ماندگار خواهد شد.
به قول بهجت مهدوی:
دو برادر
دو دوست
دو یاور
مینوازند
سمفونی دوستی و عشق را
در صحنه زندگی
برای بازیگران
و من در گوشه ای ایستاده
به دو عاطفه می نگرم
جان می بخشند به مهر
می نوازند سرود هستی
عطمت ایران را
در نوای موسیقی این دیار
یادآور
حافظ سعدی مولانا
و من گوش دل می سپارم
به زمزمههای نیلوفری که با ساز می خواند عشق را ...
از آسمان
وعده می دهد
که زندگی را باید در هنر شناخت
هنر نزد ایرانیان است و بس حظ وافر بردیم و خرسند از امروزمان تا که تقدیر چه رقم زند برای فردایمان شب از نیمه گذشته بیا یک دم مهتاب را تماشا کنیم چو فردا شود فکر فردا کنیم
عزت زیاد