آفتابنیوز : 
آن چه را که هاشمی می گوید، باید در سطح یک برنامه کاری استراتژیک دانست که اگر فرصت و مجال اجرا یابد، ایران را به یک کشور جدیدی تبدیل خواهد کرد و مفاهیم اعتقادی را به گونه ای نوین نشان داده و پدیده های افراط گری و دگر اندیشی را به شکوفایی اجتماعی مبدل می کند و می تواند، وضعیت اختلاف همیشگی این کشور را با محیط منطقه ای و فضای جهانی پایان دهد.
هاشمی، دست خود را به سوی امریکا دراز کرد و از این کشور خواست تا گام های عملی برای نزدیکی بر دارد، او اعتقاد و حمایت خود را از طرح امیر عبدالله در مورد حل و فصل بحران خاورمیانه اعلام کرد، مساله حزب الله را مساله ای لبنانی اعلام کرد که می تواند با راهکارهای داخلی حل شود و هر گونه نقش آفرینی حزب الله به عنوان اجرا کننده اهداف و خواست های ایران در لبنان، خاورمیانه و شرق دریای مدیترانه را رد کرد. هاشمی با این گرایش پیشگامانه خود، پرونده بزرگی را مفتوح کرد، پرونده ای که در یک سوال خلاصه می شود: چرا باید با امریکا دشمن باشیم، و برای چه و برای که امریکا با ما دشمن است؟
این سوالی است که سایه سنگین خود را امروز بر تمامی نظام های ایدئولوژیک دینی و غیر دینی افکنده است به خصوص رفتارهای اصولگرایان اسلامگرا که هوادارانشان برای هیچ می میرند را تحت الشعاع خود قرار می دهد.
این پرسش، همچنین اهمیت تغییر مفاهیم و سیاستگذاری ها را بدون چشم پوشی از ملی بودن شعارهای نو و ایرانی آنها مشخص می سازد. در واقع استراتژی هاشمی خواستار بازنگری در تمامی انواع و اشکال مواضعی است که از دهه پنجاه میلادی و ظهور اصولگرایی قومی گرفته شده و تمامی آنها به شکست و ناامیدی دچار شده است. یهودیان، خیلی زودتر از ما( مسلمانان) قواعد بازی را فهمیدند و از سال 1956 به سوی ایالات متحده گرایش پیدا کردند و متوجه شدند که امپراتوری استعمار گر فرانسه و بریتانیای کبیر، دیگر جایی در میان بزرگان ندارند و آینده جهان در دست امریکاست از این رو آنها تصمیم گرفتند به داخل این جامعه رخنه کرده و لابی ها و گروه های فشار خود را در آن تشکیل دهند. اما در مقابل اعراب و مسلمانان چه کردند؟ آیا جز غوغا سالاری سیاسی و اعلام علنی جنگ خود با امریکا کار دیگری انجام دادند؟ به خصوص که رویکرد دوم آنها تنها برای راضی کردن مردم کوچه و بازار انجام گرفته که از آگاهی و فهم سیاسی کافی برخوردار نیستند. این در حالی است که اعراب و مسلمانان باید خیلی زودتر از یهودیان لابی ها و گروه های فشار خود را در امریکا تشکیل می دادند.
در این رابطه ظاهرا هاشمی اسرار و قاعده این بازی را درک کرده و با توجه به تجربه جدال ایران با امریکا هم چون بقیه عقلای عرب و مسلمان وحکمای آنها به این نتیجه رسیده که ایران امتی بزرگ و عظیم است از این رو باید رهبرانی در قد و قواره خود داشته باشد.
رهبرانی که استراتژی ها و دیدگاه های سیاسی خاص به خود را داشته و حقایق بین المللی را به خوبی و به زبان روز آن تحلیل و باز خوانی کنند. صدام از این رو سقوط کرد که فکر می کرد ابتدا و انتهای جهان درعراق است و این کشور، مادر دنیاست و جنگ هایش مادر جنگ هاست. به هر شکل رییس جمهور جدید ایران نیاز زیادی به استفاده از تحولات عراق و ادامه مذاکره با اتحادیه اروپا در مورد پرونده هسته ای خود خواهد داشت و در کنار آن نیازمند برنامه ریزی برای نوین سازی اقتصاد و گستردگی آن دارد.
ایران امروز نیازمند خروج از زیر بار الفاظ و واژه های انقلابی است و باید خود را از معادلات قدرت کنونی که تصمیمات اصلی در آن جا گرفته می شود برهاند.
از این رو اگر فردی هم چون هاشمی نتواند این اهداف را تحقق بخشد پس بدانید که هیچ کس قادر به انجام این کار نخواهد بود.
والسلام علي من اتبع الهدي