تجمع روز دوشنبه در میدان انقلاب متأسفانه مانند بسیاری از تجمعات و راهپیماییهای ملی این چند سال اخیر باز هم درگیر حاشیهها و صحنههای تأسفباری بود که رنگ و بوی ملی نداشت. اما شاید تأسفبارترین آنها در این شعار دوکلمهای که روی یکی از پلاکاردها نقش بسته بود، قرار داشت؛ «لیاخوف کجایی؟» لیاخوفی که تنها نقش او در تاریخ ایران، دست داشتن در طراحی و نهایتاً اجرای طرح به توپ بستن مجلس اول شورای ملی با هدف پایان دادن به جنبش مشروطه بود. این اتفاق سرآغاز دورهای موسوم به استبداد صغیر شد که یک سال به طول انجامید.
روزنامه ایران در ادامه افزوده است: خیلیها گفتند که این تنها یک پلاکارد ساده در میان تجمعی چندین هزارنفری است و باید آن را نادیده گرفت. اما واقعیت این است که نه تنها اصلاً این موضوع کوچکی نیست و نباید کوچک انگاشته شود، بلکه از جهات مختلفی تقبیح آن ضروری و تفسیر آن واجب است.
اولین موضوع این است که هر چند در همین تجمع شعارهایی غیرملی علیه نهادهای عمومی کشور مطرح شده بود و مجلس و دولت زیر سؤال رفته بود، اما استمدادطلبیدن از بیگانه برای ویران کردن نهادی که نماد جمهوریت نظام است، حتی به عنوان شوخی هم به اندازه کافی قبیح و زشت میباشد. در کدام دوره تاریخی از کشور ما، اقدام نظامی که هیچ بلکه حتی کوچکترین دخالت بیگانه در امور داخلی ما در چشم ملت ایران ارزشمند بوده که امروز چنین شعاری آشکارا مطرح میشود؟
سابقه لیاخوف در تاریخ کشور ما در یک جمله به تعطیلی جمهوریت و انسداد مسیر حکومت ملت بر ملت خلاصه میشود. مایه تأسف است که در همان مراسم روز دوشنبه شعارهای دیگری از جمله «مجلس بی کفایت، دولت بی لیاقت، حاصل انتخاب است» خودنمایی میکرد. این نوع تهاجم به وجه جمهوریت نظام و انتخاب مردم چگونه و با چه منطقی قابل توجیه است؟ چطور در تجمعی که همه از حق مردم سخن میگویند، این طور اجازه زیر سؤال رفتن و توصیه به ویرانی وجوه مردمسالاری نظام به صورت آزادانه انجام میگیرد؟
سال گذشته عدهای قلیل از ایرانیان خارج از کشور در نامهای از ترامپ درخواست تشدید تحریمها را داشتند. وقاحت حرکت آنها صدای تقریباً تمام گروههای سیاسی داخل ایران را درآورد و موجی از اعتراض به راه انداخت. آیا تقاضای وقاحت آرزو برای پیدا شدن لیاخوفی تازه جهت ویرانی مجلس منتخب ملت کمتر از آن درخواست خجالتآور از ترامپ است؟
برخی معتقدند در میان آن جمعیت انبوه، اینها فقط چند پلاکارد ساده بوده. اما مسأله و سؤال دیگر این است که اتفاقاً چرا کسی در آن جمعیت متوجه و معترض این دست درخواستهای غیرملی و ضد دموکراتیک، خصوصاً شعار «لیاخوف کجایی» نشدهاند؟ در سالهای گذشته به طور متعدد شاهد بودیم که در همین دست تجمعات برخی افراد چطور متعرض مقامات رسمی دولتی یا چهرههایی از جناحهای رقیب خود میشدند. آیا شعار انحرافی و ضدملی «لیاخوف کجایی» برای همین عده ارزش اعتراض نداشت؟
منتقدان دولت در تمام سالهای گذشته در برابر تلاشهای دیپلماتیک دولت و برنامهریزی برای جذب سرمایهگذاری خارجی استدلال کردهاند که این مسیر کاملاً اشتباه است چون در آن توجهی به ظرفیتهای داخلی و اقتصاد مقاومتی که وجه اصلی آن درونزا بودنش است، نشده است. جای سؤال است جریانی که برای انتقاد از دولت به بیتوجهی به ظرفیتهای داخلی اشاره دارد، چطور میتواند برای حل معضل کارآمدی مجلس از دیدگاه خودش متوسل به روح کلنل روسی شود؟ واقعاً اصلاح مجلس هیچ روش درونزایی ندارد که نیاز نباشد لیاخوف را برای درست کردن-بخوانید ویران کردنش- از قبر بیرون بکشیم؟
در نهایت اما شاید نقد اصلی ناظر به نخبگان سیاسی باشد که تشدید دوقطبیها در کشور را روشی معمول برای سیاستورزی خود کردهاند و روز به روز بیشتر جامعه و مسئولین را در قطبهایی نظیر «خودی و غیرخودی»،«خدوم و خائن»، «مقاوم و سازشکار» و امثال اینها دستهبندی میکنند. خطر تأکید بر این دوقطبیها درست در همین دست جاها خود را نشان میدهد. جاهایی که معلوم میشود که در حد فاصل این شکافها چه شعارها و تفکرات خطرناک، غیرملی و ضد ایرانی به نام دفاع از ارزشها و انقلاب میتواند شکل بگیرد. شعارها و تفکراتی که نه محتوا و نه حتی دیگرصورت ظاهری آن هم نسبتی با ارزشهای انقلابی ما ندارند.