آفتابنیوز : در جلسات عمومي و سخنرانيها و مصاحبه ها از ايده خود اين گونه دفاع مي کردم که طرف مقابل– حال با هر اسمي، مثلاً جناح راست يا سنتي– آراء ثابتي بين 7 تا 10 ميليون دارد. اگر اجماعي بين آنان صورت گيرد، سبد رأي آنان بيش از اين گنجايش ندارد. اگر بر طبل تحريم بکوبيم، بر اين ميزان آراء تأثيري ندارد و انسان عاقل هم سرنوشت خود را رها نمي کند که ديگران رقم بزنند. پس شرکت در انتخابات لازمه گذار به دمکراسي است. بايد عاقلانه فکر و عمل کرد و به گزينه اي رأي داد که قادر باشد در شرايط حساس داخلي و خارجي، با حرکت راهبردي خود، اولاً مانع تداوم دمکراسي نباشد، ثانياً برنامه اصلاحات را به پيش برد. در آن زمان گفتم اين گزينه، آقاي هاشمي است. حال هم اتفاقي نيفتاده است. تنوع سليقه ها و تکثر علايق توانست 62 درصد مردم را به پاي صندوقهاي رأي بکشاند. جناح راست با همه توان خود فقط آراي سابق را به دست آورد و جناح اصلاح طلب هم 16 ميليون رأي به دست آورد.
اتفاق تازه از اين به بعد در شرف وقوع است. دو گروه مي توانند تأثير مستقيم در افزايش آراي اصلاح طلبان داشته باشند. نخست هواداران آقايان کروبي و معين و مهرعليزاده، که 9746672 رأي دارند و بايد، به اجبار و با درک واقعيتي که از اوضاع سياسي دارند، از کليه هواداران خود بخواهند به آقاي هاشمي رأي بدهند. اگر 70 درصد اين افراد هم در انتخابات شرکت کنند، حدود 5/5 ميليون رأي مي شود که به اضافه آراء آقاي هاشمي از کل آراي جناح راست بيشتر است. اما روي سخن با گروه دوم است؛ يعني، آن 38 درصد افرادي که خانه نشيني را بر آمدن پاي صندوقهاي رأي ترجيح دادند. از 47 ميليون واجد شرايط رأي حدود 17 ميليون نفر در انتخابات شرکت نکردند. اين گروه چه جوابي به تاريخ دارند وقتي که اندک حرکت آنان مي تواند اميد به فرداي بهتر را براي خود و فرزندانشان رقم بزند؟
ناگزير از ذکر واقعه اي هستم. فرانسه در سال 2002 ميلادي، بعد از سالها حکومت سوسياليستها به رهبري ميتران (14سال)، با جامعه جديد اروپايي که پشت به ديوار آهنين داشت، استپهاي روسيه را مقابل خود مي ديد و غول تنهاي آمريکا هنوز، به اعتبار مبارزه با کمونيسم، اروپا را حيات خلوت خود مي دانست و به مثابه پادگاني که بايد از سرمايه داري دفاع کند، در هر گوشه و کنار تحت نام «ناتو» نيرو داشت.
بايد اين صفحه شطرنجي به هم مي ريخت، اما در فرانسه اتفاقي افتاد که همگان را به شگفتي واداشت. سه رقيب وارد عرصه نهايي انتخابات شدند: ژوسپن سوسياليست و ادامه دهنده راه ميتران؛ ژاک شيراک ميانه روي گليست، که مردم فرانسه به او روي خوش نشان نداده بودند؛ و ژان ماري لوپن راست افراطي. قاعدتاً، توفيق ميتران در طول 14 سال زمامداري بايه کفه ترازو را به طرف ژوسپن مي چرخاند، ولي اتفاقي رخ داد که جهان را در بهت فرو برد: ژوسپن از عرصه انتخابات خارج شد. فرانسويان بعد از جنگ دوم در مقابل بزرگترين و حساس ترين گزينه زمانه خود قرار گرفتند. از ژاک شيراک ميانه روي گليست راضي نبودند و اگر مقابل او ژال ماري لوپن قرار نداشت، تحت هيچ شرايطي به او رأي نمي دادند. ناگهان فرانسه به هم ريخت و اروپا در حيرت فرو رفت و مردم براي جلوگيري از راديکاليسم تند ژان ماري لوپن، يکصدا به طرف ژاک شيراک گليست روي آوردند و هم اکنون ثمره اين اتحاد را در برتري فرانسه در اروپا مي بينند. فرانسويان دوباره تأثيرگذارترين کشور فرهنگي اروپا شدند و ديديم که قانون اساسي اروپاي متحد را به چالش کشيدند و تأثير خود را بر کل اروپا به همه نشان دادند.
ايران سال 2005 درست در هفته اي قرار دارد که فرانسويان سال 2002 گرفتار آن بودند. مي خواهيم دوباره به تندرويهاي بي قاعده و حرکت با چراغ خاموش، که هيچ توجهي به بخش اعظم مردم و خواسته هاي منطقي آنان ندارد، روي آوريم؟ بسم الله. اصلاح طلبان و خانه نشينان خاموش اندکي به خود آيند و دورنماي 14 مرداد ماه و تحويل صندلي اجرائي از سيد محمد خاتمي به رئيس جمهور نهم را در نظر بگيرند. دوست دارند دو سه ماه بعد انگشت حسرت به دندان بگزند که چرا يک ساعت وقت خود را براي تعيين سرنوشت خويش صرف نکردند و يا اينکه دوباره، اميدوار به تداوم اصلاحات، به فرداي رو به بهبود خود و فرزندانشان نگاه کنند؟ خطابم به دوستاني است که در خانه نشستند. شما با جمعيت 17 ميليون خود مي توانيد ثابت کنيد که مردم ايران در مقاطع خاص و تاريخي به سرنوشت خود حساس و بر آينده خود تأثير گذار بوده اند.
وعده ما جمعه، با يک هم دلي ديگر براي آينده اي بهتر