اشرف غنی چند روز پیش (۳۰ ژانویه ۲۰۲۰) در مراسمی با عنوان «گفتمان تاریخ، فرهنگ و هویت ملی» در جمع دانشجویان گفته بود: «افغانستان مهد زبان دری است. ایران پهلوی زبان بود. ما زبان و ادبیات دری را انکشاف دادیم. حالا [به ما] میگویند ایران شرقی. ای برادر، دزدی هم حد دارد، حد دارد.»
به گزارش آفتابنیوز؛ وی تاکید کرده بود که افغانستان تک زبانه نبوده است و افغانها به چند زبان صحبت میکنند. آقای غنی با اشاره به اینکه ۵۰ میلیون نفر به زبان پشتو صحبت میکنند، افزود: «هم زبان پشتو و هم زبان ازبکی ما، ارتباط عمیق با فرهنگ دری ما دارند.»
وی تصریح کرد که ادبیات پشتو، ادبیات دری و هم ادبیات ازبکی را جذب کرده است.
انتشار ویدئوی سخنان رئیس جمهوری افغانستان، واکنشهایی را در شبکههای اجتماعی در پی داشت.
به نوشته یورونیوز؛ برخی از کاربران افغان با انتقاد از اشرف غنی، او را پشتو زبان توصیف کردند که قصد تفرقه افکنی دارد.
یک کاربر ایرانی نیز در توئیتر به جایگاه و خاستگاه زبان فارسی دری پرداخت و اصل آن را «فارسی درباری» توصیف کرد.
کاربر دیگری نیز فارسی و دری را یک زبان توصیف کرد و به این سخنان واکنش نشان داد.
در قانون اساسی افغانستان دو زبان دری [بدون اشاره به فارسی] و پشتو به عنوان زبانهای رسمی این کشور عنوان شده است.
در مادۀ شانزدهم قانون اساسی أفغانستان آمده است: «از جمله زبانهای پشتو، دری، ازبکی، ترکمنی، بلوچی، پشهیی، نورستانی، پامیری و سایر زبانهای رایج در کشور، پشتو و دری زبانهای رسمی دولت میباشند.»
دولتمردان افغانستان تا دهه ۴۰ خورشیدی زبان رسمی افغانستان را فارسی مینامیدند اما در قانون اساسی سال ۱۳۴۳ زبان «دری» جایگزین «فارسی» شد با این حال تابستان سال گذشته در همایشی با عنوان «افغانستان؛ گهواره زبان فارسی دری» که رئیس جمهوری افغانستان نیز در آن سخنرانی کرد برای نخستین بار از سوی مسئولان دولتی «فارسی» در کنار «دری» قرار گرفت. در آن زمان برخی ناظران آن را تغییر سیاست در بدنه اصلی حکومت عنوان کردند.
اشرف غنی در آن همایش گفته بود: «زبان دری ابزاری برای ایجاد یک قلمرو بزرگ فارسی بوده است و افغانستان در این قلمرو نقش اساسی داشته است، اما این قلمرو در طول تاریخ تنها محدود به ما نیست و باید نوع ارتباطات خود را در ادوار مختلف تاریخ در این قلمرو بهوضوح بدانیم».
بسیاری از زبان شناسان تفاوتی بین دری و فارسی قائل نمیشوند و آن را میراث مشترک افغانستان، ایران و تاجیکستان توصیف میکنند.
این مرد افغان دنبال چیست؟
سایت عصرایران نیز در همینباره نوشته است: رییس جمهوری افغانستان در آیینی با عنوان «گفتمان تاریخ، فرهنگ و هویت ملی» گفته است: « افغانستان، مهد زبان دری است. ایران، پهلوی زبان بود. ما زبان و ادبیات دری را انکشاف دادیم. حالا به ما میگویند: ایران شرقی. ای برادر! دزدی هم حد دارد. حد دارد.» اشرف غنی البته پشتو زبان است و به «پارسی» یا «دری» علقه ای ندارد اما حال که دیده از پس نفوذ روز افزون زبان پارسی در افغانستان برنمیآید درصدد برآمده سرنا را از سر گشاد آن بنوازد و بگوید: زبان آنان، دری است و فارسی نیست! این جملات نشان میدهد که اشرف غنی میخواهد هویت فرهنگی افغانستان را جدای ایران نشان دهد. البته در هر جدایی تلاش بر هویتسازی و اعلام انفکاک، امری طبیعی است. اما به بهانۀ هویتسازی و استقلال، نمی توان واقعیت را انکار کرد.
نخست باید بدانیم اشرف غنی پشتو زبان است و به «پارسی» یا «دری» علقهای ندارد اما حال که دیده از پس نفوذ روز افزون زبان پارسی در افغانستان برنمیآید درصدد برآمده سورنا را از سر گشاد آن بنوازد و بگوید: زبان آنان، دری است و فارسی نیست!زبان ایرانیان هم پهلوی بوده نه فارسی یا دری. به بیان دیگر افغانستانیها دری را پرورش دادند و ایرانیان دزدیدند و اسم آن را گذاشتند فارسی یا پارسی!
سخنان اشرف غنی را میتوان واکنشی به اندیشه های ایرانشهری و باور به «ایران فرهنگی» دانست که از مرزهای ایران فراتر میرود و افغانستان را هم دربرمی گیرد. رییس جمهوری افغانستان در واقع میخواهد بگوید مرزهای ما محدود به مرزهای جغرافیایی نیست و در زبان هم مرز داریم. ما به «دری» سخن می گوییم و ایرانیان، «پارسی» و پارسی را معادل ایرانی میگیرد.
این در حالی است که شاعران بزرگ ما هر دو اصطلاح را به معنی هم به کار میبرده اند:
وقتی ناصر خسرو میگوید:
من آنم که در پای خوکان نریزم
مر این قیمتی دُرّ لفظ دری را
منظور او از «دری» همان واژگانی است که با آنان شعر می سروده و نثر می نوشته یعنی همان زبان پارسی که در سفرنامه و اشعار او برجای مانده است.
حافظ، نیز وقتی هم از واژۀ «دری» استفاده می کند و هم «پارسی» به این معنی است که تفاوتی قایل نیست:
شکر شکن شوند همه طوطیان هند
زین قند پارسی که به بنگاله می رود
چندان که جای دیگر به جای «پارسی»، «دری» می آورد:
ز شعر دلکش حافظ کسی بود آگاه
که لطف طبع و سخن گفتن دری دارند
سعدی که استاد سخن در زبان پارسی است نیز:
هزار بلبل دستان سرای عاشق را
بباید از تو سخن گفتن دری آموخت
روشن است که شاعران بزرگ ما پارسی و دری را به جای هم به کار می برده اند و اگر در دهه های اخیر لهجه ها و گویش ها قدری متفاوت شده دلایل روشنی دارد.
ایران در 100 سال اخیر توسعه یافته و واژگان بسیار گسترده شده اند و از زبان های دیگر نیز وام گرفته حال آن که افغانستان در مسیر توسعه گام نگذاشته و محدود و محصور مانده است و تلاش ها برای به حاشیه راندن فارسی یا دری بوده و چیرگی زبان پشتو بوده است.
کما این که تا سال 1343 خورشیدی در افغانستان از زبان فارسی سخن گفته می شد و پس از آن بود که به جای فارسی از واژۀ «دری» استفاده می کنند تا تمایز قایل شوند و این تمایز، سیاسی است. بهترین نشانه هم این است که «ملک الشعرای بی تاب» و « قاری عبدالله» دستور زبان «فارسی» نوشته اند نه دری.
از آقای اشرف غنی می توان پرسید اگر دری، زبان افغانستان بوده و هست پس چرا اصرار داشتند واژه های پشتو را جایگزین کنند؟
در تاریخ معاصر، حاکمی به نام شیرعلی خان واژه های خاص فارسی یا به قول خودشان دری را از بخش های نظامی حذف کرد و به جای آنها پشتو گذاشت.
محمد نادر شاه هم دستور داد هیچ کس نباید به زبان فارسی تدریس کند و بین فارسی و دری تفکیک قایل نبود و وقتی می گفتند فارسی، منظورشان همان دری بود. صدر اعظم او شاه محمود خان البته قدری کوتاه آمد و گفت فارسی زبان ها در مناطق خودشان مستثنا هستند و نگفت دری زبان ها.
کاری که در افغانستان علیه زبان فارسی یا فارسی دری شد سیاسی بود. مانند تلاش شوروی در تاجیکستان تا زبان تاجیکی را به جای زبان فارسی و زبان دری بنشانند.
امام خمینی می گفت: اینها که شیعه - سنی می کنند نه شیعه اند نه سُنی. حالا حکایت آقای غنی است. فارسی را از دری جدا می کند اما نه فارسی را دوست دارد نه دری را. او پشتو زبان است و سرود ملی افغانستان هم به پشتوست و به قول کاظمی شاعر مهاجر افغانستانی چرا سرود ملی به دری نیست؟ اگر افغانستان مهد زبان دری است چرا اصرار دارند پشتو را غلبه دهند؟
مشکل پشتوزبان ها و امثال رییس جمهوری افغانستان این نیست که زبان شان فارسی (با گویش غالب در ایران) باشد یا دری با گویش افغان. این است که هیچ یک نباشد. به خاطر همین با کلمه «دانشگاه» مشکل دارند و می گویند: پوهنتون. یا به «خیابان» می گویند «سرک».
حساسیت کنونی نسبت به زبان فارسی البته هم به خاطر ایران است هم مذهب تشیع اما حالا که دیده اند زورشان به فارسی نمی رسد می کوشند زبان دری را جدا توصیف کنند و این در حالی است که در خراسان ما هم واژه های سره و ناب پارسی یا همان دری بیشتر به کار می برد.
هر چه جامعه ای دست نخورده تر و بکرتر باشد واژه های اصیل بیشتر به کار می رود.
از این رو سخنان اشرف افغان را باید در راستای پارسی ستیزی ارزیابی کرد منتها با نقاب زبان دری.
به زبان ساده می توان گفت تا قرن ها فارسی و دری معادل هم به کار می رفته و بهترین گواه هم اشعاری است که از بزرگان پارسی گو نقل شد.
در دو سده اخیر البته به لحاظ جغرافیایی فاصله افتاد و زبان پارسی با واژه های فرنگی و عربی بیشتری درآمیخت و زبان در افغانستان اصالت خود را بیشتر حفظ کرد. کلماتی مانند «پوهنتون» اما ساختگی است و تنها برای آن که زیر بار نفوذ فرهنگی ایران نروند.
چون «دانشگاه» در فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی در تهران ساخته شد و به سرعت رواج یافت و افغان ها نمی خواستند زیر بار بروند و به مقامات هرات فشار می آورند که نگویید دانشگاه. بگویید پوهنتون!
در واقع تمام ماجرا مربوط به 200 سال اخیر است که بحث تمایز و نقشه جغرافیایی و ژئو پلتیک پیش آمده و گرنه پیش از آن تمایز و تفکیکی نبود.
اگر بود عنصری نمی سرود:
آیا به فعل تو نیکو شده معانی خیر
و یا به لفظ تو شیرین شده زبان دری؟
افغانستان البته کشور مستقلی است و هر کشور مستقل خاصه وقتی از جای دیگر جدا شده حق دارد بر عناصر اختصاصی تأکید ورزد. کاری که پاکستان با تأکید بر اسلام انجام می دهد تا از هند و هندوها کاملا متمایز باشد. نوع حکومت را «جمهوری اسلامی» تعیین کرده اند و نام پایتخت شان « اسلام آباد» است و نام کشور «پاکستان» و بدین ترتیب کاملا از هند تفکیک می شوند.
کاری که اشرف غنی کرده اما این است که سراغ موضوع زبان رفته و پایش را زیاده از حد دراز کرده است. به او باید گفت: دزدی هم حد دارد. حد دارد!
واکنش شاعر مشهور افغانستانی به سخنان اشرف غنی
محمد کاظم کاظمی شاعر مشهور و مهاجر افغانستانی به سخنان اخیر رییس جمهور افغانستان دربارۀ زبان فارسی واکنش نشان داد.
به نوشته تسنیم؛ متن کامل یادداشت از این قرار است: سخنان اخیر رئیس جمهور محترم افغانستان اشرفغنی احمدزی درباره انحصار زبان فارسی دری به افغانستان، موجی از واکنشها را برانگیخته است. من از آن روی که در این حوزه مطالعاتی داشتهام و حتی کتابی نوشتهام، ضروری میدانم که در این موضوع روشنی بیندازم تا ببینیم که این سخن تا چه حد با حقیقت و واقعیت انطباق دارد.
اما اول آن فراز از سخنرانی ایشان را که بحثانگیز شده است، نقل کنم. ایشان میگوید: «افغانستان مهد زبان دری است. ایران پهلویزبان بود که ما کل ادبیات زبان دری را انکشاف دادیم. حالا میآیند میگویند ایران شرقی. ای برادرها دزدی هم حد دارد، حد دارد.»
من در ادامه به نقد این سخن ایشان و تبعات منفی آن خواهم پرداخت، ولی مقدمتاً باید بگویم که از نظر تاریخی، این سخن که افغانستان مهد زبان فارسی دری است، سخن بیراهی نیست. البته درست این است که گفته شود «خراسان» مهد زبان فارسی است و خراسان سرزمین بزرگی بوده که اینک بین افغانستان و ایران و کشورهای آسیای میانه تقسیم شده است. شهرهایی از این خراسان که نخستین گویشوران و مفاخر زبان فارسی دری از آن برخاستهاند، در افغانستان واقع است، همچون بلخ، بادغیس، فاریاب، هرات و...
زبان فارسی دری امروز در عصر صفاریان و سامانیان رسمیت یافت و قوت گرفت و این دو سلسله، بیشتر حوزه نفوذ و قدرتشان حوزۀ بلخ و بخارا و خراسان و سیستان بود که بخش عمدهای از این قلمرو نخستین زبان فارسی، در افغانستان واقع شده است. در آن زمان که این زبان در خراسان و ماوراءالنهر و سیستان رونق داشت، در نواحی مرکزی و غربی ایران مثل طبرستان و ری و اصفهان و شیراز و تبریز، جایگاه چندانی نداشت. این سخن من نیست. ملکالشعرا بهار شاعر و پژوهشگر گرانسنگ معاصر در این مورد در کتاب سبکشناسی میگوید:
«این معنی یعنی ظهور نظم و نثر دری که آثار رودکی و شهید و فردوسی و بلعمی و ابوالمؤید و تاریخ سیستان نمونه زیبای آن است، میرساند که این زبان لهجه خاص مردم خراسان و ماوراءالنهر و نیمروز و زابلستان بودهاست _ و مردم مغرب و مرکز و شمال و جنوب غربی ایران، که تا دیری جز به پهلوی یا طبری سخن نمیگفتند، بعد از نشر آثار ادبی دری از خراسان به سایر بلدان ایران، آنان نیز از این شیوه زیبا پیروی کردند و رفتهرفته از گفتن اشعار فهلوی یا رازی یا طبری یا نثر طبری و پهلوی که در عصر دیالمه متداول بودهاست، دست برداشتند و تابع سبک و لهجۀ شیرین و سهلالمخرج دری گردیدند...
شعر و نثر دری بالطبیعه در خراسان به ظهور آمده و با اندک توجهی از طرف ملوک اطراف، شعراء و دبیران به گفتن شعر و پرداختن کتب به زبان دری اقبال کردهاند _ و در همان حال یک بیت شعر و یک رساله به این زبان در مغرب و شمال و جنوبغربی در قرن چهارم به وجود نیامدهاست؛ و اگر هم شعر یا کتابی دیده شده و یا ذکر آن رفته است، به زبان پهلوی یا طبری است، مگر در اواخر عهد سامانیان و آغاز دولت غزنویان و سلاجقه...» (بهار، سبکشناسی، جلد 1، صفحۀ 55)
و این هم سخن محمود افشار یزدی دیگر ادیب و پژوهشگر ایران است:
«این زبان در درجۀ اول زائیده و پرورشیافتۀ افغانستان است نه ایران، امّا استانهای ایران هم بعد از خراسان یکی پس از دیگری، با راهگشایی شعرا و نویسندگان، زبان و یا لهجۀ محلّی را کمابیش رها کرده و زبان دری خراسان را برگزیدند، بهطوری که چندصد سال بعدتر در شیراز و گنجه و شروان هم زبان ادبی شد و مولوی بلخی و دیگران آن را به آسیای صغیر و دولت عثمانی سوغات بردند .» (مایل هروی، تاریخ و زبان افغانستان، مقدمه، صفحۀ 9)
این مطلب را از این جهت نقل کردم که همزبانان ایرانی ما اگر میبینند که ما مردم افغانستان به پیشینۀ این سرزمین در زبان و ادب فارسی میبالیم، سخن بیراهی نیست و این را به یغما رفتن مفاخر و مواریث فرهنگ و ادب خویش نپندارند.
نکتۀ دیگری که در همینجا باید بگویم، این است که «فارسی» و «دری» دو نام است برای زبانی واحد. این سخن من نیست و سخن پژوهشگران بزرگ دو کشور افغانستان و ایران است. من در کتاب «همزبانی و بیزبانی» این قضیه را تبیین کردهام و شواهد بسیاری از متون ادب و سخنان پژوهشگران هر دو کشور آوردهام. (کاظمی، همزبانی و بیزبانی، صفحات 51 تا 76)
اما گذشته از این مسائل، سخنان آقای اشرفغنی احمدزی از چند جهت قابل نقد است.
یک. پیشینه داشتن یک زبان در یک کشور البته امری خوشایند و مایۀ مباهات است، ولی به تنهایی ارزش ویژهای ندارد و حقی را ثابت نمیکند. مردم بسیاری از کشورهای عربزبان نیز زبان عربی را از مردم عربستان فراگرفتند و زبان اصلیشان عربی نبود. ولی مثلاً کشور عربستان نمیتواند در مورد مفاخر این زبان در این کشورها ادعای مالکیت کند یا عربزبانی آن کشورها را «دزدی» بنامد. صاحبان یک زبان، گویشوران کنونی آن هستند و در مورد مفاخر کهن نیز، همه به تساوی حق دارند.
ما همه فارسیزبانان، میتوانیم همه مفاخر زبان فارسی را از آن خود بدانیم صرف نظر از این که در کدام گوشه از این قلمرو به دنیا آمدهاند یا درگذشتهاند یا مدفون هستند. آب و خاک و کوه و دشت نمیتوانند «حق» ایجاد کنند. مرزها هم همین طور و حتی در یک منظر وسیعتر، همه مفاخر دانش و ادب در سراسر جهان، به همۀ افراد بشر تعلق دارند و آنان که آثار این مفاخر را میخوانند و بهره میبرند، در این مورد محقترند.
اگر هم حقی و افتخاری باشد، باز متعلق به کسانی است که در همان زمان زیسته و مایۀ پرورش آن مفاخر شدهاند. یعنی در واقع این مردم بلخ و توس و غزنه و شیراز همان زمان بودند که حق داشتند به برخاستن مولانا و فردوسی و سنایی و سعدی از شهر خویش ببالند، نه ما که هیچ سهمی در پیدایش و بالندگی آن افراد نداشتهایم و گاه حتی از خواندن درستِ چند بیت از شعرهای آنان عاجزیم.
ما همه فارسیزبانان، میتوانیم همه مفاخر زبان فارسی را از آن خود بدانیم صرف نظر از این که در کدام گوشه از این قلمرو به دنیا آمدهاند یا درگذشتهاند یا مدفون هستند. آب و خاک و کوه و دشت نمیتوانند «حق» ایجاد کنند. مرزها هم همین طور و حتی در یک منظر وسیعتر، همه مفاخر دانش و ادب در سراسر جهان، به همۀ افراد بشر تعلق دارند و آنان که آثار این مفاخر را میخوانند و بهره میبرند، در این مورد محقترند.
جملات این نویسنده نشان می دهد که نگرش و بینش ایشان نسبت به زان و فرهنگ از نگرش بعضی از روشنفکران ما بالاتر و رساتر است.
آنها که در طول دوران پهلوی و بعد از آن مدام می گویند ترک زبانان آذربایجان ترک نیستند و بلکه ترک شده اند، از این آقا یاد بگیرند. صاحبان اصلی زبان گویش وران فعلی آن هستند. کسی که مثلا به زبان ترکی یا عربی یا هر زبان دیگری صحبت می کند و زبان مادری او محسوب می شود وقتی از زبان ادبا و دانشمندان هم وطنش می شنود که زبان مادری اش زبان اصلی او نیست و.... از زندگی مایوس می شود. چرا که آن زبان در وجود او نهادینه شده و نباید با دید سیاسی و نژادپرستانه و از موضع بالا و خودبرتری به سایر زبانها و اقوام نگاه کرد. صاحبان اصلی زبان ها کسانی هستند که به آن زبان صحبت می کنند. این جمله بسیار زیبا و انسان دوستانه است که ضد پانیست ها و ضدنژادپرستی است و همه ما باید به این جمله احترام بگذاریم حتی اگر از زبان یک نویسنده افغان گفته شود
نقطه اوج پیشرفت و رشد بشر رسیدن به همین نقطه است
«در روز ۶ دی ۱۳۱۳ شمسی دولت ایران طی اعلامیهای رسمی از کشورهای خارجی خواست در مکاتبات رسمی خود از واژههای پرشیا، پرس و پرسه به جای واژه ایران استفاده نکنند.»
به گزارش ایسنا، تاریخ ایرانی نوشت: «تا اوایل قرن بیستم، مردم جهان کشور ما را با عنوان رسمی پارس یا پرشین میشناختند اما در دوران سلطنت رضاشاه که بحث رجعت به ایران باستان و تاکید بر ایران پیش از اسلام قوت گرفته بود، حلقهای از روشنفکران باستانگرا مانند سعید نفیسی، محمدعلی فروغی و سیدحسن تقیزاده در حکومت پهلوی اول با حمایت مستقیم رضاشاه گردهم آمدند که به این منظور اقداماتی را انجام دادند. سعید نفیسی از مشاوران نزدیک رضاشاه به وی پیشنهاد کرد نام کشور رسما به «ایران» تغییر یابد. این پیشنهاد در دی ماه ۱۳۱۳ شمسی رنگ واقعیت به خود گرفت.
عجب شماها گستاخ هستید با دزدیدن اسم یک کشور افسانه ای نمی تونید تاریخ رو برا خودتون عوض کنید و تاریخ رو تحریف کنید لطفا به خواب نزنید خودتون رو و متعصب نباشید و حق رو دنبآل کنید
1- سکه زد از مشرق ايران ، چو قرص آفتاب/شاه محمود جهانگير ، سيادت انتساب. 2- سکة شاه حسين نابود شد/شاه ايران عاقبت محمود شد
با یک جستجوی ساده در اینترنت می توانید به تصویر این دو سکه هم دسترسی پیدا کنید پس لطفا کمی بیشتر مطالعه کن
اولا استناد به سخن افرادى كه جايگاهى در زمينه پژوهش هاى مربوط به زبان و تاريخ ايران ندارند و يا دانش و سوادى در اين باره ندارند هيچ ارزشى ندارد، ضمنا در ايران كم نيستند افرادى كه از بودجه عمومى استفاده كرده و موذيانه عليه تاريخ و زبان و فرهنگ ايران كتابها مى نويسند. آن فردى كه گفته زبان فارسى زاييده و پرورش يافته افغانستان است نه ايران، نه از ايران چيزى مى داند، نه از تاريخ نه از زبان وگرنه چگونه چنين سخن مضحك و بى اعتبارى را به زبان مى آورد اگر حتى در همين حد مى دانست كه زبان پارسى مانند اكدى و آشورى و ايلامى و ... زاييده مناطق جنوب غربى ايران و به ويژه حوزه ميان رودان است و يا شاعر عزيز بهار اگر گفته در جنوب غرب جز به پهلوى صحبت نمى كردند آيا اصلا مى دانسته است زبان پهلوى همان پارسى ميانه است (كه خود ادامه پارسى باستان است) و در واقع زبان پارسى كنونى شكل نو شده ى پهلوى ساسانى است. زبان پارسى و درى هم يكى هستند ، اوايل دوره اسلامى به زبان پارسى، درى مى گفتند و به اين خاطر درى گفته شده كه زبان مورد استفاده در دربار هخامنشى بوده است. حال واقعا خنده دار است كه عده اى مدعى مالكيت زبان تاريخى ايرانيان هستند.
دوم: خراسان بين ايران و افغانستان تقسيم نشده است، خراسان جزيى از خاك ايران است كه با توطئه انگليس بخشهايى از آن جدا شد و كشورهاى جعلى ساخته شدند وگرنه در درازاى تاريخ كى كشورى به نام افغانستان بوده است كه خراسان بين او و ايران "تقسيم" شود؟!
به نظر ميرسد مردم ايران بسيار حق دارند از غصب مفاخر تاريخى خود نگران باشند چون ظاهرا قضيه به غصب چند شاعر و دانشمند ايرانى ختم نشده و در صورت ادامه ى سكوت دور نيست كه در آينده حتى خاك كشور ما مورد ادعا قرار گيرد همينگونه كه مى بينيم اكنون به زبان ما دست اندازى شده است.
آن شخص هم كه در پى تفرقه اندازى است، اگر حرمت اقامت چند ده ساله ى چند ميليون مردم كشورش در ايران را نگه نميدارد و عرضه ندارد كشورش را آباد كند تا خيل عظيم مهاجران به كشور خودشان برگردند، ايرانيان را ...نخواند كه همه مى دانند ... خود اوست كه آراى عبدالله عبدالله را دزديد و با تقلب و به ناحق خود را به رياست جمهورى رساند
زنده باد ايران و زبان شيرينش پارسى
هر آن شهر کز مرز ایران نهی بگو تا کنم آن ز ترکان تهی
از ایران به کوه اندر آید نخست در غرچگان از بر بوم بُست
دگر طالقان شهر تا فاریاب همیدون در بلخ تا اندرآب
دگر پنجهیر و در بامیان سر مرز ایران و جای کیان
دگر گوزگانان فرخنده جای نهادست نامش جهان کدخدای
دگر مولیان تا در بدخشان همین است از این پادشاهی نشان
فروتر دگر دشت آموی و زم که با شهر ختلان برآید برم
چو شگنان و ترمذ و ویسه گرد بخارا و شهری که هستش به گرد
همیدون برو تا در سغد نیز نجوید کسی پادشاهی به چیز
وزان سو که شد رستم گردسوز سپارم به او کشور نیمروز
ز کوه و ز هامون بخوانم سپاه سوی باختر برگشایم راه
بپردازم این در هندوان نداریم تاریک از این پس روان
ز کشمیر و ز کابل و قندهار شما را بود آنهمه زین شمار
و زان سو که لهراسب است جنگجوی الانان و غَر در سپارم بدوی
اگر کسی آشنایی اندکی با نقشه افغانستان داشته باشد متوجه می شود که شهرها و مناطقی که در این شعر به عنوان شهرها و نواحی ایران ذکر شده مانند غرچگان، بُست، طالقان، بلخ، فاریاب، مرو، کابل، قندهار، نیمروز، بامیان، پنجهیر، اندرآب، بدخشان و ... همگی در قلمرو افغانستان امروز قرار دارند. ظاهرا در ایران قدیم یا فلات ایران، همه این ولایات ایران خوانده نمی شده است.
بخش اول شاهنامه تقریبا به تمامی در شهر های افغانستان امروزی می گذرد
شماها تاریخ خود رارا از سکه و سنگ می گیرید که باستانشناسان به اصطلاح مدرن غربی تحویل میده به شما از کتاب خود بی خبرید تاریخ رو هردرویت و چندتا یهودی که میکنه تو مغز شماها
تازه تر از تاره تری می رسد!!!!!!