آفتابنیوز : روزنامه اعتمادملی در شماره روز یکشنبه اول مهرماه خود به مناسبت هفته دفاع مقدس مصاحبهای دارد با «محمد غرضی»،استاندار خوزستان در زمان جنگ و از بنیانگذاران سپاه پاسداران. غرضی در این مصاحبه از مواضع بنیصدر، آغاز جنگ، تاسیس سپاه و اختلافات گروههای سیاسی در آن دوره گفته است که به دلیل اهمیت مطالب، متن کامل آن را در آفتاب میآوریم.
روزنامه اعتمادملی-احسان مهرابی: محمد غرضی را همه با عنوان پست و تلگراف و تلفن میشناسند چه امروز ایرانیان اولین تلفنهای همراه خود را از دوران محمد غرضی دریافت كردهاند، اما شخصیت غرضی زوایای دیگری نیز دارد كه كمتر درباره آن سخن گفته میشود. غرضی درباره استانداری خوزستان كه اولین استانداری در زمان جنگ است و نقش خود در شكلگیری سپاه پاسداران انقلاب اسلامی كمتر سخن گفته است. او در این مصاحبه به جلسهای كه خدمت حضرت امام رفته و مجوزی كه برای تشكیل سپاه گرفته و اتفاقات پس از آن درباره فرماندهی سپاه اشاره میكند. طبقه دهم سازمان ملی زمین و مسكن جایی است كه این روزها غرضی در آن روزگار میگذراند.
شما كه اصفهانی بودید چطور استاندار خوزستان شدید و به خوزستان رفتید؟
در آن برهه مرحوم مهندس بازرگان و نهضت آزادی دولت را در دست داشتند و نیروهای خودشان را به كار میگرفتند. مرحوم مهندس بازرگان به هر كس استانداری خوزستان را پیشنهاد كرد قبول نكرد. آن زمان افرادشناخته شده مسوولیت اجرایی نمیگرفتند و استدلالشان هم این بود كه الان موقع سیاست است نه كار. تا اینكه چون مرحوم بازرگان با مدنی روابطی داشتند قرعه استانداری خوزستان به نام او افتاد. مدنی بیشتر با نزدیكان مهندس بازرگان و كسانی كه با انقلاب اسلامی یك فاصلهای را حفظ میكردند كار میكرد از جمله دوستان او ناصر و خسرو قشقایی بودند چون خوزستان نزدیك فارس بود و آنها هم به خوزستان نظر داشتد. مردم خوزستان با این اقدامات مدنی موافق نبودند اما مدنی بعد از مدت 10 ماه استانداری در اولین دوره ریاست جمهوری نامزد ریاست جمهوری شد و دو میلیون هم رای آورد.
درفاصله زمانی كه او به دنبال ریاست جمهوری بود، بعد نماینده كرمان شد و بعد كه از ایران فرار كرد چند ماهی خوزستان استاندار نداشت و در این موقعیت یعنی اواخر سال 58 شورای انقلاب آقایهاشمی را به عنوان وزیر كشور معرفی كرده بودو ایشان من را معرفی كرد.
در آن زمان شما در كجا مشغول بودید؟ من مسوولیت بخشی از دفتر امام(ره) را زیر نظر احمد آقا داشتم چون من از سالهای 37 به بعد با خانواده امام و حوزه مدیریت دفتر امام نزدیك بودم. یك روز حاج احمد آقا گفتند آقایهاشمی گفتهاند از غرضی بپرسید كه به خوزستان میرود یا نه؟ من گفتم هیچ كجا دفتر امام نمیشوداما شما از امام سوال بفرمائید حاج احمد آقا رفتند و آمدند و گفتند امام میگویند اشكال ندارد. من خدمت آقای هاشمی رفتم وحكم استانداری خوزستان را به من دادند.من به ایشان گفتم اجازه دهیدماموریت من كمال یافته باشد و اختیاراتی داشته باشم و فرمانداران، بخشداران و شهرداران را خودم منصوب كنم ایشان هم موافقت كردند.
وضعیت سیاسی خوزستان در آن برهه چطور بود؟ تقریبا همه گروههای سیاسی چشمداشت خاصی به خوزستان داشتند. سلطنت طلبان به فكر كودتا در خوزستان بودند. گروههای معارض و معاند در خوزستان هم جایگاههای وسیعی را داشتند، فداییان اقلیت مسلح بودند و اكثریت هم در بین جوامع كارگری صاحب نفوذ بودند نهضت آزادی هم پایگاههای زیادی داشت بالاخص بین برخی از روحانیون. در این وضعیت انقلاب هم پایگاههای خود را داشت از جمله روحانیت استان با توجه به سوابق ممتد مبارزاتی مغفول واقع شده بودند و زیر فشار مدنی توانایی اداره استان را نداشتند.در این مدت انفجارات و اعتصابات گروههای مختلف تجزیه طلب مثل خلق عرب رخ میداد.
بدتراز همه اینها این بود كه سلطنتطلبها در ارتش قدرت بسیار بالایی را داشتند.تشخیص من این بود كه دیگر گروهها نمیتوانند توفیق زیادی داشته باشند اما چون سلطنتطلبها در ارتش نفوذ زیادی دارند باید مواظب بود لذا بیشتر حواس من جمع ارتش بود.در این شرایط كمیته باروری نداشت چرا كه نه دولت حمایت میكرد و نه استاندار سابق حمایت كرده بود تشكیلات سپاه هنوز قوت نگرفته بود اما ضدانقلاب تمامی دانشگاهها و مراكز آموزشی را درتصرف داشت تقریبا جو به نوعی با حاكمیت در تضاد بود در حالیكه مردم از حاكمیت دفاع میكردند.
روز اولی كه به خوزستان رفتید چه اتفاقاتی رخ داد؟
من با هواپیما به آبادان و بعد به منزل آقای نوری امام جمعه خرمشهررفتم بالاخره بعد از مدتی كه معلوم شد ما استاندار هستیم به ما احترام شد. جهانآرا فرمانده سپاه خرمشهر آنجا نشسته بود كه ما را سوار ماشین كرد و به اهواز برد و استاندار خوزستان شدیم.
تشخیص من این بود كه در خود خوزستان عناصر خوبی هستند كه میتوانند از انقلاب دفاع كنند لذا به شهرهای مختلف سفر كردم و در هر شهری كسانی كه در انقلاب سهیم بودند را جمع و مسوولان را از بین آنها انتخاب میكردم. در دزفول گروهی از عزیزانی كه سابقه انقلابی داشتند دور من جمع شدند و گفتند چه كسی را فرماندار میگذارید گفتم كه شما یك نفر را از بین خودتان انتخاب و حمایت كنید.
در طول نزدیك دو سال كه من در خوزستان بودم كودتا اتفاق افتاد، سیل آمد، جنگ و انتخابات شد و من در این گرفتاریها نزدیك به دو هزار حكم به اشخاص داخل استان اعم از فرماندار، بخشدار، شهردار و كسانی كه در جنگ و یا مبارزه با سیل بودند و كسانی كه باقدرت و قوت در مقابل صدام میایستادند دادهام.
امروز شهادت میدهم یك رقم از این احكام، به دست ضدانقلاب، افراد فاسد و افراد جاهطلب نیفتاد. من به مردم خوزستان تكیه كردم و مردم خوزستان به من اعتماد كامل كردند.
در آن موقع بنیصدر رئیس جمهور بود و اختلافات سیاسی در تهران اجازه نمیداد كه در خوزستان كاری شود. ما هر كاری میكردیم از ورود عراق به داخل كشور ممانعت كنیم بنیصدر امكانات را پنهان میكرد و جواب سر بالا میداد. در چهل روزی كه ما در خرمشهر مقاومت كردیم اگر 5 تا آرپیجی داشتیم عراقیها نمیتوانستند از جنگلهای خرمشهر وارد شهر شوند و اگر دو تانك از تانكهای آنها را میزدیم خرمشهر سقوط نمیكرد.
واقعا اگر شما 1 تا 5 آرپیجی داشتید خرمشهرسقوط نمیكرد؟
وضعیت بسیار از این بدتر بود بنیصدر خیلی چیزهای ابتداییتر را هم در اختیار ما نمیگذاشت آنها جنگ را برای اقتدار سیاسی میخواستند ما جنگ را برای انقلاب. آنها میخواستند به قدرت برسند، جنگ را تمام كنند بعد آن را برای زندگی سیاسی خودشان هزینه كنند. لذا با ما كه از مجموعه آنها خارج بودیم همكاری نمیكردند این 5 تا آرپیجی را هم من از حافظ اسد گرفتم.
چرا حافظ اسد؟
من سالها درسوریه و فلسطین بودم و با اینها آشنا بودم. یك بزرگی از بین ما رفت و 5 تا آرپیجی گرفت و آمد این آرپیجیها بسیار هم موثر بود به محض اینكه یك تانك از عراقیها زده میشد و آتش آن زبانه میكشید نیروهای ما روحیه مضاعف میگرفتند یك بار ما دو تانك را زدیم و صاحب دو لشكر امكانات شدیم چون وقتی كه این تانك سوخت دو لشكر فرار كردند و تجهیزات را گذاشتند و این تجهیزات به دست ما افتاد و كمكم به بنیصدر دیگر محتاج نبودیم.
ماجرای مبارزه با كودتا چه بود؟ وقتی كه در نوژه كودتا شد بختیار در بغداد نشسته بود و لشكر 92زرهی را مامور كرده بود كه در خوزستان كودتای زمینی و بختیار اعلام جمهوری خلق عرب نماید. و وقتی كه مطلع شدند ما خبرداریم 52نفر از افسران لشكر 92 فراركردند و برخی هم دستگیر شدند اما كودتا در خوزستان شكست خورد.
پس از ریاست جمهوری بنیصدر شما چطور استاندار ماندید؟
بنیصدر با استانداری من مخالف بود و در شورای انقلاب عنوان شده بود كه استانداران را باید شورای انقلاب تایید كند اما آقای هاشمی مسوولیت وزارت كشور را به این شرط پذیرفته بود كه اختیارات شورای انقلاب به وزیر كشور تفویض شود و چون آقای هاشمی اختیارات داشت با اینكه رئیسجمهور مخالف بود من به عنوان استاندار ماندم.
درآن مدت هم اتفاقاتی رخ داد كه منجر به درگیریهای وسیع بین من و بنیصدرشد منجمله وقتی كه كودتا رخ داد نمیدانم بنیصدر مطلع بود یانه ولی من به عنوان استاندار علیه كودتا اقدام كردم بنیصدر خدمت امام رفت و به شدت عكسالعمل نشان داد احمد آقا زنگ زد و گفت بیا تهران من رفتم خدمت حضرت امام (ره) در همان زمان مقام معظم رهبری از نزد امام (ره) بیرون میآمدند به من گفتند كه اگر امام نبود اعدامت كرده بودند.
تا این حد كار به سختی كشیده بود من رفتم خدمت حضرت امام فرمودند كه شما بروید پیش بنیصدر ببینید چه میگوید من رفتم پیش بنیصدر آیتا... موسوی اردبیلی هم نشسته بود بنیصدر به شدت عصبانی بود و میگفت همه وقایع كشور تقصیر طیف شما است. من هم گفتم من عنصری نبودم كه بایستم خوزستان از دست برود من هم به عنوان ابزاری در آنجا بنشینم من خوزستان را نجات دادم حالا شما نگران چند افسر كه فرار كرده هستید بنیصدر تحمل نكرد من هم بیرون آمدم وبرگشتم سر كار خودم. اتفاقاتی شبیه به این التهاب فضای آن روز كشور را نشان میدهد كشور به هیچ وجه زیر بار نمیرفت كه كسانی بجنگند و كسانی بخواهند با فیگور سیاسی موضوع را حل كنند ما معتقد بودیم باید جلوی متجاوز را بگیریم این كار را هم كردیم.
بنیصدر چه چیزهایی را با امام(ره) در میان گذاشته بود و چرا از دست شما عصبانی بود؟
فرمانده ارتش مطلع نبود در لشكر92 چه میگذرد من از كودتا جلوگیری و عناصر كودتاگر را زندانی كرده بودم. لشكر 92 سه تیپ داشت كه هر 3ماموریت مرز داشتند یك روز ظهر به ما خبر دادند و گفتند كه سه تیپ برگشتهاند و لولههای توپهایشان هم به سمت استانداری است.
من از آقای موسوی جزایری امام جمعه اهواز درخواست كردم كه به پادگان برویم. رفتیم و در آنجا نماز وحدت خواندیم. بعد من تا ساعت4 بعدازظهر درباره سابقه ارتشهای ایران در دورههای گذشته و خدمات ارتش به كشور صحبت و خیلی نسبت به ارتش احترام كردم. آنها احساس كردند كه من یك چیزهایی فهمیدهام اما در آنجا هیچ اقدامی نكردند درحالی كه اگر در آنجا من و آقای موسوی جزایری را میكشتند هیچ اتفاقی نمیافتاد ما كه از پادگان بیرون آمدیم خبر رسید 52 نفر از افسران در حال فرار هستند ما فرمانده كودتاگران كه سرهنگ توكلی نامی بود در پل آهنی اهواز با اسلحه دستگیر كردیم.
دستگیریها را چه كسانی انجام میدادند؟
انجمن اسلامی پادگان انجام میداد منتها اینها یك حمایت سیاسی از جانب من داشتند كسانی گفتند این خلاف قانون است من گفتم كه خلاف قانون بیشتر از این نیست كه كسانی بخواهند كودتا كنند.
احتمال وقوع جنگ از چه زمانی برای شما قطعی شده بود؟ یك هفته قبل ازجنگ شهید فلاحی یك گروهی را فرستاد و توضیح دادند كه جنگ میشود در آن گروه افسری یك نقشه میدان جنگ را پهن كرد و گفت كه ما این تعداد سرباز، این تعداد تانك، این تعداد هواپیما داریم و وقتی كه نمودار نیروهای صدام را رسم كرده برابر ما بود و تلویحا خوزستان را از دست رفته نشان میداد. وقتی حرفهایش را زد پرسیدیم كه از كجا حمله میكنند آنها میدانستند عراق از ناحیه فكه حمله میكند اما به ما نگفتند و ما رودست خوردیم والا از ناحیه فكه هم نمیگذاشتیم وارد شوند. صبح 29 شهریور من در استانداری نشسته بودیم فرمانده پایگاه وحدتی زنگ زد و گریه و زاری كه باند فرودگاه را زدند. من خودم را به تجاهل زدم كه باند چه بوده است.گفت باند فرودگاه گفتم خوب چطور شده است، گفتم یك كسی این باند را ساخته یك كسی هم خراب كرده. ما ساختهایم دوباره هم میسازیم.
مردم خوزستان صدام را متوقف كردند و در شمال و جنوب خوزستان بیشتر از 70 كیلومتر نتوانست پیش بیاید. در اهواز كه تا 100كیلومتر پیش آمده بود روزیكه ما احساس كردیم گلوله توپ دشمن به سمت شهر پیش میآید به مردم اعلام كردم كه صدام وارد شهر میشود و هر كه هر چه در اختیار دارد برای مبارزه بسیج كند. نزدیك به 200هزار نفر مردم با وسایل مختلف آمدند و نگذاشتند صدام پیشروی كند.
توقف صدام توسط مردم انجام شد. در آبادان و خرمشهر قضیه ذوالفقاری قضیه دب هردان و قضیه سوسنگرد صدام را متوقف كرد. در آن زمان بیشتر مقاومتها توسط نیروی زمینی انجام میشدچون نیروی هوایی به دلیل اینكه خیلی از تجهیزات و كارشناسان متعلق به آمریكاییها بود، احساس میكردند موفق نیستند و توان كاری ندارند.
تا چه زمانی استاندار خوزستان ماندید؟ تا اواسط سال 60 آنجا بودم و در زمانی كه نیروهای دشمن به طور كامل متوقف شده بودند كاندیدای مجلس شدم. سلامتیان كه نماینده اصفهان بود به همراه بنیصدر فرار كرده بود و من برای میاندورهای رفتم و23 هزار تومان خرج كردم و نماینده اصفهان شدم.
در مدت استانداری اتفاقات مهم جنگ چه بود؟
در این مدت صدام از كارون عبوركرد و درباره آن تبلیغات بینالمللی زیادی انجام داد، اما در ذوالفقاری با مقاومت حضرت آیتا... جمی و بچههای آبادان عقب زده شد و محاصره آبادان نتوانست كامل شود.
دیگر اتفاق با افتخار این بود كه دو دفعه محاصره سوسنگر شكسته شد چرا كه اگر محاصره سوسنگرد كامل میشد اهواز سقوط میكرد. در محاصره دوم سوسنگر مقام معظم رهبری حضور داشتند و از مجموعه قدرت سیاسی كسی كه به ما كمك كرد حضرت آیت ا... خامنهای بودند و از صبح شنبه تا بعدازظهر پنجشنبه درجبههها در رفت و آمد بودند.
شكستن محاصره سوسنگرد هم خود كیفیت جالبی دارد این محاصره به وسیله نیروهای غیرمتشكل مانند تیمسار فلاحی، شهیددكترچمران شكسته شد. ارتش صدام جنگیدن نمیدانست و تا این حد نادان بود كه توپ و تانك را روی جاده آسفالته آورده بود و راننده از اهالی پرسیده بود كه مسیر تهران كجاست ما وقتی مطلع شدیم كه این تانك روی آسفالت است فهمیدیم كه موقعیت خوبی است مخصوصا اینآرپیجی هم برای ما خیلی چیز خوبی بود وقتی كه یك تانك را می زدیم و شعله بالا میرفت خیلی احساس شعف میشد. در حمله دوم سوسنگرد با موشكهایی كه داشتیم 27 تانك دشمن را زدیم و ظرف كمتر از نیم ساعت محاصره شكست.
اما در تحلیلها همیشه گفته میشود كه ارتش عراق در آن زمان جزو قویترین ارتشهای منطقه بوده است. به لحاظ سازمانی این حرف كاملا درست است یعنی ارتش صدام به لحاظ وسایل نظامی و تجهیزات بسیار پیشرفت داشت. غرب و شرق تا حد 5 هزار هواپیما و 20 هزار تانك ارتش عراق را تجهیز كردند اما ارتش صدام برای صدام نمیجنگید. ما در یك حمله 16 هزار سربازعراقی را دستگیر كردیم كه همه دخیل یا خمینی میگفتند و به سمت ما آمدند كه ما برای نگهداری آنها نه جا داشتیم و نه امكانات.
اما در ارتش ما همه برای كشور میجنگیدند. در زمان جنگ یك شب ما قصد حمله داشتیم و گروهی از اصفهان آمدند اما حمله به تعویق افتاد و یك هفتهای اینها ماندند و نهایتا به من گفتند كه ما اهل جنگیم و هم اهل كار، اگر جنگ نیست بگذارید ما برویم كار كنیم و هر وقت جنگ بود بیاییم یا اینكه یك گروههایی از نجفآباد آمده بودند و میگفتند ما فقط برای روی مین رفتن آمدهایم.
باید تعریف را مشخص كنیم، ما نگفتیم شاه كلی اسلحه دارد ما هم باید اسلحه بخریم ما گفتیم كه رژیم شاه اسلحه دارد و ما سرباز داریم و بالاخره از این موضوع كلمه بسیار زیبای امام كه خون بر شمشیر پیروز است بیرون آمد.
در زمانی كه شما وزیر نفت بودید چه اتفاقاتی در جنگ رخ داد؟ در این مدت اداره كردن كشتیها، فروش نفت وحملاتی كه به تجهیزات نفتی ما میشد ماجراهای مفصلی داشت.
درباره سالهای پایانی جنگ حرف و حدیثهای زیادی وجود دارد. آیا درباره این موارد شما درجریان بودید؟ من معمولا در ستادها حضور پیدا نمیكردم برای اینكه میدانستم كه اختلاف نظر افراد در تحلیلها و در استراتژیها معمولا وجود دارد و در ستادها به جای پرداختن به جریان جنگ به مسائل شخصی بیشتر پرداخته میشد لذا خودم را آلوده این موارد نمیكردم.
شما در شكلگیری سپاه چه نقشی داشتید؟ بنده دراواخر سال 57 خدمت حضرت امام رفتم و مجوزی برای تشكیل سپاه گرفتم. به محض اینكه این مجوز صادر شد دولت موقت و بقیه درگیر شدند. اولین اتفاقی كه افتاد این بود كه دولت موقت گفت ما سپاه تشكیل میدهیم. من فرمانده سپاه بودم اما آقای یزدی و دوستانشان ما را برنتابیدند و خودشان فرمانده تعیین كردند و ما به تدریج فاصله گرفتیم.
فرمانده تعیین شده چه كسی بود؟ به نظرم آقای یزدی یك مدتی مسوولیت داشت. زمانی كه من فرمانده بودم آقای دانش منفرد در آنجا ماموریت داشت و آنها بیشتر با او كار میكردند وقتی هم كه بنیصدر رئیسجمهور شد آقای رضایی را فرمانده كردند. یك اتفاق دیگرهم افتاد و آن اینكه آقای ابوشریف را به جای من گذاشتند. ابوشریف من را میشناخت و زمانی كه آمد و دید من در اتاق فرماندهی سپاه نشستهام رفت بیرون و یك دفعه من صدای رگبار شنیدم، آمدم بیرون و دیدم ابوشریف كف زمین را به رگبار بسته است من فهمیدم منظور این است كه شما بروید.
نقل شده كه همراه شما در جلسه با امام افراد دیگری ازجمله آقای رفیقدوست هم بودهاند؟ من رفتم خدمت حضرت امام و دیگران نبودند اما آقای رفیقدوست و افرداد دیگر خیلی تمایل داشتند كه فرمانده باشند. من تازمانی كه ماجرای فرزندان آیت ا... طالقانی رخ داد درسپاه بودم.
اما در مصاحبهها و نقلقولها نام 4 فرمانده سپاه قبل از آقای محسن رضایی عنوان میشود و نام آقای منصوری به عنوان اولین فرمانده سپاه برده میشود ولی نامی از شما نیست؟ من فرمانده بودم و در اتاق فرماندهی نشسته بودیم كه شهید محمد منتظری به همراه آقایهاشمی و آقای منصوری آمدند وگفتند میخواهیم فرمانده تعیین كنیم. گفتم فرمانده كه داریم، اما به هر حال هفت- هشت نفری در همان جا جمع شدند و آقایهاشمی رایگیری كرد و منصوری را به عنوان فرمانده انتخاب كردند. من دیدم كه هدف آنان برداشتن من است رفتم خدمت حضرت امام و گفتم كه آقایان نظرشان این بوده است كه آقای منصوری فرمانده شوند. حضرت امام گفتند منصوری كیست من گفتم از آقایان بپرسید.
این اتفاقات برای چه بود؟ كسانی كه در قدرت سیاسی بودند شخصی مانند من كه خیلی به آن نزدیك نبود را برای فرماندهی سپاه نمیخواستند. من وابسته به گروه خاصی نبودم و صرفا وابستگی خاصی به حضرت امام داشتم لذا مجموعه نهضت آزادی، مجموعه حزب جمهوری، مجموعه سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و گروههای دیگر من را برنمیتابیدند.
اعضای سازمان مجاهدین انقلاب چه نقشی در تاسیس سپاه داشتند؟ هیچكدام از این مجموعهها به تشكیل سپاه فكر نمیكردند و وقتی كه سپاه تشكیل و یك قدرت شد همه به سمت آن هجوم آوردند. من یك كلمه خدمت حضرت امام گفتم كه تنها خطری كه ما را تهدید میكند كودتا است و تنها مجموعهای كه میتواند ما را حفظ كند سپاه است.
در ماجرای بازداشت فرزندان آیت ا... طالقانی شما چه نقشی داشتید؟ آنجا ما دچار این مصیبت شدیم. من سراغ آیت ا... طالقانی رفتم وگفتم كه این فرد متهم استتو پرونده دارد و آقای طالقانی به من فرمودند كه این فرد خانه من بوده است فردای آن روز قطبزاده در روزنامه آورد كه غرضی او را گرفته است در حالی كه ربطی به من نداشت چون یك عده باهم درگیر شده بودند و او بازداشت شده بود.
آیت ا... طالقانی من را تحویل دادستان وقت یعنی آقای هادوی داد و آقای هادوی من را زندانی كرد. ما رفتیم زندان، آقای رحیمی دژبان آن موقع ارتش بود. صبح فردای آن روز قضیه اوج میگیرد در آن زمان آقای عراقی در قم نزد حضرت امام بودند امام سوال میكنند كه غرضی كیست مرحوم عراقی به امام میگویند حیدری خودمان است.
ما در نجف به حیدری مشهور بودیم. امام به آیت ا... اشراقی میگویند بروید غرضی را آزادكنید. آیتا... اشراقی ما را نزد حضرت امام برد. در این مدت بنیصدر اعلام تظاهرات به نفع آیت ا... طالقانی در دانشگاه تهران كرد و همه گروههای مخالف هم حمایت كردند و یك دویست هزار نفری جمع شدند ما هم رفتیم خدمت حضرت امام، امام به من فرمودند كه با آقای بهشتی بروید و آقای طالقانی را بیاورید.
من نزد آقای بهشتی رفتم و دیدم جو مناسب نیست خدمت آقای اشراقی گفتم كه جو مناسب نیست گفتند علی بابایی را پیدا كن. علی بابایی آقای طالقانی را مخفی كرده بود بالاخره از كانالهای مختلف متوجه شدیم كه در یكی از باغهای كرج مخفی هستند. آیتا... اشراقی، آیتا... طالقانی را نزد امام برد و بعد هم كه آیتا... طالقانی آن حرفهای زیبا را زد. بعد هم آقای طالقانی ما را در افتتاح مجلس خبرگان فرمودند عفیا... عما سلف كه من البته در پاسخ چیزی نگفتم.
اما فرزند آیتا... طالقانی متهم بود كه در ماجرای درگیری بچههای مسلمان و مجاهد و ماجرای تقی شهرام و شریف واقفی دامنه درازی دارد مرتبط است اما به هر حال این اتفاق یك خطكشی بین انقلاب و ضدانقلاب ترسیم كرد و مشخص شد كه چه كسی طرفدار امام است و چه كسی طرفدار بقیه.
آقای صفوی از كی وارد سپاه شدند؟
ما گروهی بودیم كه در فلسطین میجنگیدیم آقارحیم گفتهاند كه از قم فراری شدیم و یك عده ما را به تو معرفی كردند و تو در زینبیه ما را دیدی. ما یك مقدار اسلحه خریدیم و به او و فضائلی كه الان مدیرعامل خبرگزاری فارس است دادیم. رحیم عنصر خوب و فداكاری است.