احسان طاهری حاجی وند- طی ماهها و هفتههای گذشته، «انسان معاصر»، برای نخستین بار طی نیم قرنی که در آن زیسته بود، با واکنشی چنین سهمگین از سوی طبیعت روبرو شد. پوشالی از آب درآمدن گفتارها و کردارهای غیرمسئولانهی اولیهی سیاستمداران جهان در قبال ویروس کرونا از یک سو و ناقوس مرگ که بیشتر و رساتر از هر زمان دیگری به گوش انسانها میرسید از سوی دیگر، برای هفتهها و ماهها مردم جوامع مختلف را به سمت و سوی نوعی انفراد حقیقی و اجتماع مجازی کشاند.
روش زیست جدیدی که شاید این انسان معاصر باشد که برای همیشهی تاریخ آغازگر آن شده است و کسی از پایان آن باخبر نیست. علیرغم همهی خصایص و امتیازات ممتازی که این بحران سلامتی از نقطه نظرات زیست محیطی برای انسانها داشت، اما جدی بودن بحران بیش از هر زمان دیگری قابل درک بود.
از این رو بسیاری از مشاغل، صنایع، کارخانجات، دانشگاهها و مدارس و حتی عبادتگاهها در سرتاسر دنیا تعطیل شد. بسیاری از شهروندان اروپا و آمریکا حتی برای خریدهای ضروری و اساسی روزانه، با هزاران آشفتگی و نگرانی و رعایت ملاحظات بهداشتی خاص از خانه خارج میشدند. جنبشهای گسترده و نمادین «Wash Your Hands and Stay at Home» در سرتاسر کرهی زمین و ایضا اَبَر دادههای فضای مجازی به طور گستردهای شایع شده بود. حتی بعد از کاهش آمار تلفات در برخی نقاط دنیا، هنوز اطمینان لازم برای کاهش محدودیتها از ترس پسلرزههای این بحران پاندمیک وجود نداشت که در این میان، یکی از رویدادهای معمول روزانه در گوشهای از دنیا، که از سر خوش اقبالی یا بدیمنی، قرعه اش این بار به نام ایالات متحدهی آمریکا و منطقهی مینیاپولیس افتاده بود، به تیتریک اخبار رسانههای جمعی و مجازی تبدیل شد. حادثهای که قرار بود مثل رخدادهای دیروز و پریروز و هفتهی قبل و ماههای قبل انجام شود و بگذرد، اما این بار، بخت با صحنه گردانان آن یار نبود! بررسی منشاء واکنشها و اجتماعات خیابانی مردم در مورد قتل جورج فلوید در دوران قرنطینهی عمومی، دقیقا همان هدفی است که این یادداشت آن را دنبال میکند.
واقعیت این است که به نظر میرسید، در جامعهای که رسانهها تا چند هفتهی پیش از آن، خبر خالی کردن فروشگاهها و مارکتهای آن از مواد غذایی و ضروری بهداشتی توسط مردم را برخی با شرمساری و برخی دیگر با مسرت و شادمانی مخابره میکردند، این «انسانیت» باشد که تا مدت ها، قربانی اصلی بحران کرونا شده باشد، نه آن چند هزار نفر مبتلای فوت شده! اما طوفان انسانی و اجتماعی به وجود آمده در پی بحران فلوید که شاید آغازگر عصر و مکتبی به نام فلویدیسم و پایان تفردگرایی پست مدرن باشد، نشان داد، که انسان معاصر، به خوبی دریافته است که زندگی و حیات بشریاش بدون «کرامت انسانی» بی معناست!
با وجود هراس اجتماعی و معقول شهروندان آمریکایی از ابتلا به ویروس و پرهیز آنان از حضور در اجتماعات، این قدم به دلِ حادثه گذاشتن و ابراهیم وار به دل آتش زدن انسان معاصر، مسئلهای نیست که در حوزهی علوم اجتماعی و انسانی به سادگی بتوان از آن گذشت. حضور دهها هزار نفر، نه فقط آمریکایی، بلکه بسیاری از شهروندان اروپایی، آسیایی و حتی ایرانی در واکنش به قتل فلوید، نشان دهندهی غلبهی ارزشهای انسانی بر ماده و حیات مادی است!
با این همه، این «غرب وحشی» که طی هفتههای اخیر، مکرر با همین عنوان توسط برخی منتقدین غرب در زیر پستها و پیامها تگ میشد، امروز به مدال آور انسانیت و کنش جمعی در مقابل ظلم تبدیل شده است! پدیدهای که به تنهایی، دستگاه رسانهای کشور ما را نیز شاید دچار برهم ریختگی معادلات مدیریتی کرد! به فاصلهی چند روز از انعکاس اخبار غارت فروشگاه ها، حالا باید با تعابیری، چون خروش مردم آمریکایی علیه ظلم از واشنگتن، نیویورک، مینیاپولیس، پنسیلوانیا و گوشه و کنار غربی که حالا نمیشود مطمئن بود کاملا وحشی است، خبرهایی مخابره شود!
به نظر میرسد، جدال اصلی نه بر سر رنگ پوست، تبعیض نژاد و یا حتی کارکرد نهاد پلیس در ایالات متحده است، بلکه جدال انسان معاصر بر سر «کرامت انسانی» اوست. در این میان، نزدیکی بیش از حد بشر به خطر و تهدید مرگ در دوران کرونا، بار دیگر به او یادآوری کرد که چیزی برای از دست دادن ندارد جز «کرامت انسانی».
آیا فلوید، به عنوان یک کاتالیزور اجتماعی، نامش، شغلش یا سابقه اش در این بحران، کوچکترین تاثیری داشت؟ آیا پلیس برای نخستین بار بود که یکی از میان هزاران خشونت خود را در کف کوچه و خیابانها به نمایش میگذاشت؟ آیا ایالات متحدهی آمریکا نمیدانست که نسبت به عملکرد قاهرانهی نیروهای پلیس خود خواستار اصلاحات زیادی دارد؟ همه را میدانستند و ما نیز! آن چه که نمیدانستیم این است که ما چیزی به گرانبهایی «کرامت انسانی» مان برای از دست دادن نداریم و این را از همزیستی مسالمت آمیز با مرگ در دوران کرونا دریافتیم!
*دانشجوی دکتری روابط بین الملل