«انگلیس از موانع بزرگ دستیابی عباسمیرزا به پیروزی در جنگ با روسیه بود. گو این که با آن کشور رقابت داشت و در شرایط جنگ سرد بود و نمیخواست سرزمینهای شرقی یکجا در حلقوم روس فرو روداما هرگز خواهان نجات ایران و عثمانی مقابل روسیه هم نبود. زیرا ایران قدرتمند میتوانست با نادری دیگر هند را از چنگ او درآورد.
سیاست انگلیس مقابل عطش ناپلئون و بعدها آلمان نیز اعمال میشد زیرا فرانسه و آلمان هم تمایل به دستیابی به هندوستان از خود بروز دادند. روسیه در جبهه با ایران میجنگید و انگلیس با دادن اطلاعات سیاسی و نظامی از فتحعلی شاه، روسیه را یاری میرساند. سهم انگلیس در جدایی قفقاز از ایران خیلی کوچکتر از روسیه نبود. زیرا این دولت در آینده در جدایی بخشهای دیگری از ایران در جهات اربعه نقش اصلی و مخربی بازی کرد.
انگلیس در قرن نوزدهم با روسیه قدرتمند مواجه شد که چشم طمع بهتمامی همسایگانش ازجمله به هندوستان هم داشت. بنابراین به مصلحتش بود تا هم ایران و عثمانی (آرزوی برجایمانده جنگهای صلیبی) را به کشورهای کوچکتر و حکومتهای ضعیفتر بدل سازد تا نه به منافع هندوستان دستدرازی کنند نه مانعی برای منافع انگلستان در هند شوند و البته آسانتر تحت تسلط دربیایند. ازاینرو به مصلحتش بود تا کمک کند روسیه در این دو کشور به پیروزی دست یابد و سهمی در مالکیت این مناطق داشته باشد تا از تعرض به هند درگذرد.
با آشکار شدن سیاست انگلیس در سالهای بعد کاملا میتوان درک کرد که منافع این دولت چه میزان با اصلاحات عباسمیرزا و اندیشه آزادیخواهی او و کسب قدرت و استقلال ایران، مغایرت داشته است. انگلیس با ورودش به صحنه ایران و عثمانی آن دوره هدفی جز تقسیم این دو کشور نداشت. کما اینکه در خرداد ۱۲۰۶/ ژوئیه ۱۸۲۷ روسیه قصد داشت استانبول را تصرف کند و انگلیس تمایل داشت با کمک روسها عثمانی را تقسیم کند، اما نمیخواست روسیه یکهتاز میدان باشد و در مقام قهرمان استقلال ملل بالکان عرض اندام کند. به همین سبب پیمانی با روسیه و فرانسه منعقد کرد که از انقلاب یونان علیه عثمانی دفاع کند. بنابراین ذات دولت انگلیس مانند روسیه دشمنی با ایران بود، گو این که در آن تاریخ با اعمال سیاست «یکی به نعل و یکی به میخ» سعی در نهانسازی سیاستش و گمراه کردن فتحعلیشاه و عباسمیرزا داشت. هدف انگلیس در آن زمان حفظ منافعش در هند بود و البته حفظ موقعیت خود در میان کشورهای قدرتمند اروپا در آن قاره. بنابراین فتحعلیشاه و دولت ایران برای انگلیس هیچ ارزشی نداشت. انگلیس فتحعلیشاه بیخبر از سیاست روز اروپا را مانند مهره شطرنج میانگاشت و با این مهره مقابل روس و فرانسه بازی میکرد. نه قواعد دیپلماسی بینالمللی و نه اخلاق سیاسی مانع از نیرنگ و فریب او نمیشد. ابوالحسن خان ایلچی از شخصیتهای موثر دوران فتحعلیشاه است. موثر از این جهت که در این دوران که انگلیس و روس بر ایران تسلط داشتند و هر اقدامی باید موافق منافع این دو کشور میبود، بنابراین افزون بر افراد متبوع دو کشور ایرانیانی که به یکی از این دو وابسته بودند، از بازیگران مهم آن دوره بهحساب میآیند و ایلچی از عوامل انگلیسی در این دوره بود و تا پایان عمر از انگلیس علنی حقوق دریافت کرد، درحالیکه سیاستمدار موظف و حقوقبگیر دولت ایران هم بود. وی در بسیاری از جریانهای سیاسی دخالت داشت. ازجمله به کمک اوزلی قرارداد ننگین گلستان را مطابق نظر انگلیس منعقد ساخت.
«زمان شاه» از امرای افغانستان بود که گروهی از مردم هند او را برای تسخیر متصرفات انگلیس در آن کشور دعوت کردند. دولت انگلیس از این لشکرکشی هراسان شد و تصمیم گرفت از طریق تحریک فتحعلیشاه با او پیمان ببندد و از او برای جنگ بازمان شاه در صورت حمله به هند استفاده کند. «سر جان ملکم» انگلیسی با هدایایی عازم دربار ایران شد. فتحعلیشاه مفتون و شیفته هدایا و پیشکشهای گرانبهای انگلیسیها بود. با ورود ملکمخان به ایران در سال ۱۲۱۵ ق./ ۱۸۰۱م. یک قرارداد سیاسی ضد افغانستان و فرانسه به همراه یک قرارداد تجاری با ایران منعقد شد. در صورت حمله پادشاه افغانستان به هند، پادشاه ایران برای اضمحلال آن کشور وارد عمل خواهد شد. بدون تردید قبول این تعهد غیرقابلتوجیه از طرف شاه ناآگاه ایران، بدون رشوه کلان و هدایای بسیار ماموران انگلیس به مقامات ایران ممکن نبود. کاپیتان ملکم مبلغی به شاه و وزرای او رشوه داد و مقصودش را عملی کرد.
در این ایام، حاکم گنجه «جواد خان زیاداوغلی» بود. مردی میهنپرست که با تمام توان به همراه دو پسر و دو برادرش در مقابل متجاوزان روس ایستادگی کرد و سرانجام شهید شد. «جواد خان با وجود کثرت سپاه روس در دفاع از شهر مردانه پایداری کرد و فتحعلیشاه را به کمک طلبید» (شمیم. ۱۳۸۴: ۸۶) منتها شاه ایران چون میانه خوبی با جواد خان نداشت، هفت ماه بعد از سقوط گنجه، لشکریان ارتش ایران را روانه این شهر کرد و عملا او را مقابل قوای روس تنها گذاشت.
مشکل دیگر جواد خان خیانت یکی از یارانش به نام «نصیب بیگ شمسالدین لو» بود. او همراه برخی از اطرافیانش به سردار متجاوز روس پیوست و شبانه دروازه شهر را به روی سپاه دشمن گشود. به این ترتیب سیسیانف وارد شهر مهم گنجه (خاستگاه نظامی گنجوی و مهستی گنجوی) شد و به قتل عام فجیعی در گنجه دست زد که تاریخ نمونهاش را کم دیده است. خبر سقوط گنجه و قتلعام مسلمانان، در دربار فتحعلیشاه غوغایی به پا کرد. در آذربایجان همجوار قفقاز، و لولهای راه افتاد و مسلمانان و ساکنان شهرهای قفقازی را برانگیخت تا اغلب با بیل و کلنگ آماده نبرد با لشکر متجاوز روس شدند. در اواخر سال ۱۲۱۸ قمری حدود ۵۵ هزار نفر سواره و پیادهگرد آمدند و عباسمیرزا روز ۱۴ صفر سال ۱۲۱۹ ق. از تبریز بهجانب ایروان حرکت کرد. روحیه مقاوم سربازان ایرانی در مقابله با دشمن تجاوزگر روس، با صدور فتاوای جهادی علما، مقاومتر شد.
در دوره اول جنگها، پیروزی از آن سپاهیان ایران بود. آنها حمله روسها را دفع کردند و عباسمیرزا برای تشویق سربازان شخصا وارد میدان جنگ شد. قلب پیادهنظام روس را شکافت و آنها را از کار انداخت و اسرای زیادی از دشمن گرفت. ژنرال سیسیانف در نبرد با حسینقلی خان، حاکم باکو کشته شد و سپاه روس روحیه خود را از دست داد. ناپلئون که با روس و انگلیس در حال جنگ و رقابت بود، به ایران نزدیک شد و در سال ۱۲۲۲ با عهدنامه فین کنشتاین میان دو دولت فرانسه و ایران تعهد کرد به ایران کمک کند تا سپاه ایران توسط فرانسویان تعلیم مدرن ببیند و با سلاح روز مقابل روس بجنگد تا گرجستان را پس بگیرد، اما ناپلئون وفای به عهد نکرد. با روسیه صلح نمود و ایران را رها کرد. فرستاده بریتانیا موفق شد پس از تغییر سیاست ناپلئون - که بهترین فرصت را در اختیار انگلیسیها قرار داده بود - مسیر حوادث جنگهای ایران و روس را به سود منافع بریتانیا تغییر دهد. هدایا و طلاهای انگلیس و پیشنهادهای فریبندهاش با کمک نظامی و مالی فوری و همآوازی با ایرانیان در ادامه جنگ دربار ایران را از فرانسه دور کرد و به دامان انگلیس انداخت. بنابراین تقاضای انگلیس مبتنی بر قطع روابط ایران با فرانسه پذیرفته شد. جونز نامه و هدیهای شامل یک قطعه الماس گرانبها از سوی جورج سوم، پادشاه انگلیس، برای فتحعلیشاه و هدایایی دیگر برای درباریان به همراه آورده بود. منابع انگلیسی مینویسند: «ایران مملکتی است که در آن بدون صرف پول زیاد نمیتوان یک قدم برداشت.» (محمود، ۱۳۴۴: ۱۰۵)
اجیرشدگان انگلیس افکار عمومی را در ایران بهشدت به دشمنی با فرانسویها تحریک کردند و حتی گاه خدمتکاران ایرانیِ آنها، مورد ضرب و شتم اوباش قرار میگرفتند. «افسران انگلیسی توپخانه و پیادهنظام را به شاه معرفی نمود و بلافاصله آنان را برای تعلیم دستههای سپاه و خدمت در اردوی زیر فرمان عباسمیرزا به آذربایجان فرستاد.» (شمیم، ۱۳۸۴: ۵۲)
همراه با هدیه انگلیس (با سیاست چماق و هویج) بهمنظور تشدید تهدیدات خود علیه ایران، در همین ایام، نیروی دریایی کاملی در خلیجفارس گرد آورد. انگلیس متعهد بود برای راندن قوای اشغالگر روس از ایران، حتی در صورت صلح بین آن دو کشور کمکهای مالی و نظامی و سرباز در اختیار دولت ایران قرار دهد.
این معاهده، صرفا برای فریب فتحعلیشاه و ایرانیان بود و هیچگاه بهطور واقعی مفاد آن عملی نشد زیرا اگر انگلیسیها صادقانه عمل میکردند، نتیجه جنگ چیز دیگری بود. انگلیس برای روسیه که درگیر بود، زمان میخرید و با نمایش ماهرانه، فتحعلیشاه بیخبر را میفریفت.
انگلیس تعهد داشت که نیروهایش به یاری ایران بیایند وگرنه سالی دویست هزار تومان به دولت ایران باید بپردازد. درصورتیکه دربار ایران هرگز نتوانست نتیجه لازم را از عهدنامه مذکور به دست آورد زیرا انگلستان در مورد گرجستان کمترین یاری به ایران نکرد و بعد از انعقاد قراردادی با دولت روسیه در سال ۱۳۲۸ به افسران خود که در خدمت دولت ایران بودند دستور داد در مورد جنگ ایران و روس دخالت نکنند. مهم است بدانیم که مکدونالد پس از قبول صلح از سوی ایران، از پرداخت کمک مالی دولت انگلیس به ایران به این بهانه که آغاز جنگ براثر اعلان جهاد از سوی علمای ایران بوده خودداری کرد. اوزلی، با انجام وساطت مقدمات عقد پیمان صلح را بین ایران و روسیه فراهم ساخت. عاقبت عهدنامهای در قریه گلستان نوشته شد که بهدست ابوالحسن خان شیرازی نماینده ایران و نیکولا نماینده فوقالعاده تزار و سردار روس به امضا رسید. اوزلی که مانند سَلَف خود، هار فورد جونز، اعتماد فتحعلیشاه را جلب کرده بود، موفق شد او را به پذیرش صلح راضی کند. درصورتیکه شرایط جنگ تقریبا به نفع ایران بود. عباسمیرزا آماده کارزار شد. اوزلی در این میان چهره واقعی انگلستان را نمایان ساخت و اعلام کرد دولتهای روس و انگلیس با یکدیگر صلح کردهاند و به اینسان به افسران انگلیسی حاضر در اردوی ایران دستور ترک مخاصمه داد. این اعلام غیر منتظره، در تضعیف روحیه سربازان ایرانی موثر افتاد و در پی آن سپاهیان روس به سپاهیان ایران حمله کردند و کار به شکست سخت اصلاندوز کشید.
اوزلی موفق شد با تطمیع و تهدید به قطع کمکهای مالی انگلستان، شاه ایران را به قبول صلح وادارد. عهدنامه ننگین گلستان به این ترتیب بر ایران تحمیل شد.
عهدنامه گلستان یکی از ننگینترین معاهداتی است که در تاریخ ایران به امضا رسیده است. بهموجب آن، ایالات و شهرهای گرجستان، داغستان، بادکوبه، دربند، شروان، قراباغ، شکّی، گنجه، موقان و قسمت علیای تالش به روسیه واگذار شد. همچنین حق کشتیرانی ایران در دریای مازندران از بین رفت و تسهیلات فراوانی به نفع بازرگانان روسی در نظر گرفته شد. به گفته جان ویلیام کی، دولت انگلستان ایران را دستبسته تسلیم دولت روس کرد.
در عهدنامه گلستان نیز چنین ردپایی از انگلیس دیده میشود؛ به طوری که سایکس هم بر ابهام زیاد مواد مربوط به آن عهدنامه اعتراف دارد. (سایکس، ۱۳۳۵: ۴۱۶)
در مرحله دوم جنگها هم نقش انگلیس چنین بود.
وقتی سپاهیان روس عازم تبریز شدند، این شهر در دست والی بیلیاقت آن، آصفالدوله خائن بود. وی از شدت ترس، متواری شد و بدینسان تبریز هم بهآسانی به دست روسها افتاد و غارت شد.
سرانجام در دهم فوریه ۱۸۲۸/ پنجم شعبان ۱۲۴۳ ق./ اول اسفندماه ۱۲۰۶ خ. عهدنامه ترکمانچای به امضا رسید. بهموجب آن، علاوه بر ایالاتی که طبق عهدنامه گلستان از ایران جدا شده بود، ایالات نخجوان، ایروان، تالش، قراباغ و شوره گل به روسیه واگذار و سرحد بین دو کشور رود ارس تعیین شد. مقرر شد مبلغ ۱۰ کرور (پنج میلیون) تومان بابت غرامت جنگ به روسها پرداخت شود و عبور و مرور کشتیهای جنگی در دریای مازندران منحصرا به دولت روسیه تعلق بگیرد. قوای نظامی روس در ایام تصرف آذربایجان و تبریز و اردبیل، دست به غارت زدند. تاراج کتابهای خطی مقبره شیخ صفی در اردبیل، یکی از خسارات بزرگ فرهنگی بود که به ایران وارد شد.
سپاه ایران در دور اول جنگ به پیروزیهایی دست یافت، اما دو عامل «خیانت برخی رجال وطنفروش داخلی» و «دخالت بیگانگان بهویژه انگلیس در جریان نبردها» مسیر جنگ روس با ایران را تغییر داد. در آن مرحله هیچگاه روس نتوانست از طریق اثبات برتری نظامی خود به نتیجه برسد. صلح گلستان با اقتدار نظامی روس حاصل نشد، بلکه روسها این صلح را با دریافت تمام اطلاعات سپاه ایران از انگلیسیها و سپس با همراهیهای دیوانیان هواخواه انگلیس به ایران تحمیل کردند. به عبارت دیگر پیروزی روس در پایان ۱۰ سال جنگ، پیروزی نظامی نبود، بلکه آنان با بازی سیاسی و مساعدت همهجانبه سر گور اوزلی به صلح گلستان و تصرف سرزمینهای قفقاز رسیدند. (قائم مقام. ۱۳۸۰: ۶۰)
انگلیس در بزنگاه تاریخی نبرد ایران و روس پشت ارتش عباسمیرزا را خالی کرد.»
به روباهه گفتن شاهدت چیه گفت دمم. منبع: همسایه بغلی
درست شبیه همین قرارداد ۲۵ ساله چین