سالهاست دهه آخر مرداد، نام مصدق را در جراید و رسانهها میشنویم. مجالی برای موافقان و مخالفان یکی از تاریخسازان ایران. نامی که با واقعه مهم ملی شدن صنعت نفت گره خورده است؛ اما گویا این ماجرا و بعد کودتای 28مرداد سایه سنگینی بر نیمه دیگر شخصیت او انداخته است. آن نیمه را شاید معدود دوستدارانش در کتب تاریخی و خاطرات اطرافیان خوانده باشند و اکثریت، کماکان از مصدق دو وجه را بیشتر نمیدانند. همان دو که ذکرشان رفت.
حسب اتفاق، به تماشای فیلم مستندی نشستم ساخته یک نامدار دیگر. یک شاگرد که شیفته استاد خود بود و به روایت اطرافیان «سیره مصدق» سخت در او اثر گذاشته بود. زندهیاد «هدی صابر». سیره مصدق در فیلم مجموعهای از برخوردها، جاذبهها، حب وبغضها، بخششها، انجام تکالیف قانونی و شرعی در حق دیگران، عامل بودن به قانون در حد اعلی و مجموعهای از خاطرات اطرافیان خود اوست. هدی صابر برای ساخت فیلم به قلعه احمدآباد میرود. «خوشتر آن باشد که سرّ دلبران/گفته آید در حدیث دیگران». فیلم بر پایه مصاحبه تهیه میشود. از جمع کمتر از دهنفری که روایت آنها شنیده میشود، اکثر مصاحبهشوندگان آدمهای معمولی قلعه احمدآباد هستند. آشپزها، باغبان، مباشر، نگهبان مأمور نظم و... تنها دو چهره سیاسی و یک نوه مصدق (دکتر محمود مصدق) در فیلم حضور دارند. حسن شاهحسینی، از یاران مصدق در جبهه ملی، میگوید:«مصدق به شکل یک میلیونر به نخستوزیری رسید و در آخر عمر به شکل یک مفلس درگذشت.»
بعضی از خصوصیات مصدق که در این فیلم روایت میشود، در تضاد با روایت رسمی است. نسل بعد از انقلاب، بسیار شنیدند که مصدق مسلمان نبود ولی اینجا، با یکی از محکمترین ادله اثبات دعوی، چندین شاهد عادل شهادت میدهند که دکتر محمد مصدق، یکی از عاملترین مسلمانان بهتمامی تکالیف شرعی بوده است؛ علیالخصوص تکالیف مالی. انفاق، زکات، هبه، خمس، صدقه، قرض، کمک به ایتام، وسواس در حقالناس همه و همه از دستورات اسلام هستند که محمد مصدق، عامل به تکتک آنها بوده است. درجایی از فیلم، یکی از خدمتکاران از مأموریت محوله میگوید که باری را با کامیون به تهران آورده و بازمیگردد، میگوید: «هر وقت چنین مأموریتی بود، الزاماً بایستی شب را در تهران میماندیم. چون آقا (دکتر مصدق) معتقد بود اگر بلافاصله برگردیم، به خاطر خستگی راننده، امکان تصادف وجود دارد. در همین مأموریت حین عبور از محل کامیون ممنوع، افسر پلیس کامیون را متوقف کرده تا پنج تومان جریمه کند. با مقاومت این خدمتکار، او به پلیس پیشنهاد دو تومان رشوه میکند و پلیس باز زیر بار نمیرود که مصدق مرد قانون است. نکند تو قصد داری با این کار مرا از کار ساقط کنی.» بعد راضی میشود دو تومان بگیرد و قال قضیه را بکند. در بازگشت از مأموریت، در میانه صورتحساب هزینهها، مصدق متوجه دو تومان تحت عنوان «حق حساب» میشود، با خود او سخت برخورد میکند و با تنبیهاش او را ملزم به رعایت قانون مینماید. باز یکی از راویان میگوید همسر یکی از خدمه شکایت آورد که شوهرش چندی است شبها منزل نمیآید. مصدق مأمور میگمارد تا بررسی شود. متوجه میشوند او با دیگری ازدواج کرده، مصدق سخت ناراحت میشود، او را تنبیه و از مسئولیتی که داشته برکنار میکند. یا جای دیگر همسرشان به وی میگوید «یک زن مراجعه کرده با شما کار دارد.» مصدق دلخور میشود که «چرا گفتی یک زن. او یک خانم است. همانطور که خودت یک خانم هستی.»
راویان فیلم، یکی در پی دیگری، بر حسن خلق مصدق تأکید میکنند؛ بر اینکه تا چه میزان به فکر فقرا بود. در قریه احمدآباد، نظم و قانون حکمفرما بود. او درس حقوق خوانده بود، در بهترین دانشگاههای اروپایی و خوب میدانست چگونه قوانین را اجرا بکند. برخی راویان قصه احمدآباد، تاکید دارند که نخستوزیر برکنار شده ایران، در محیط کوچکتر، حکومتی بر پایه عدل و انصاف بناکرده که تا حد زیادی تبلور «مدینه فاضله» بوده است. در آستانه سالگرد کودتا علیه مردی هستیم که سخت ایران را دوست داشت. به ملت عشق میورزید. متعبد و عامل به اسلام بود. بیآنکه دم از هیچکدام بزند.
قضاوت بی رحمانه تاریخ در انتظارشان است
وطن پرست ترین مرد ایران "مصدق"