بچهی محله تیردوقلو در میدان خراسانِ تهران در گود شهرزاد، فوتبالیست حرفهای شد. وقتی رحیم میرآخوری او را در ۱۵ سالگی به بانک ملی برد و از آنجا ماجرای پرحادثهاش شروع شد.
به تمرین پرسپولیس رفت وقتی که محصل بود اما به توافق نرسید. راهی تیمی شد که پدرش دوست می داشت و خودش هم علاقهای به آن داشت؛ استقلال. در سال ۱۳۶۴ سه قهرمانی به دست آورد و به تیم ملی دعوت شد. او را ستاره آتی تیم ملی میدانستند. باهوشترین فوتبالیستی که در ایران رشد کرده بود. کسی که توپ لو نمی داد و پاسهایش هر بینندهای را مجذوب میکرد. تا آستانه پوشیدن پیراهن پاریسنژرمن پیش رفت اما اکبر یوسفی مصدومش کرد و فوتبالش همانجا به صورت غیررسمی تمام شد. مربی واشاش مجارستان به او لقب الماس نتراشیده داده بود. الماسی که هیچوقت جلایش در سطح جهانی دیده نشد.
استقلالیها سراغش را نگرفتند و او راهی تیم رقیب شد. در پرسپولیس هم قهرمانی به دست آورد اما دیگر به تیم ملی نرسید و فوتبالش این بار به صورت رسمی تمام شد. در قطر به اندازهای پول گرفت که در نیاوران خانه بخرد و آیندهاش را تضمین کند. الگویش مارادونا بود و علاقه ویژهای به اسطوره آرژانتینی داشت.
حال بعد از سالها مربیگری و آنالیزوری و بیرون ماندن، در عجیبترین وضعیت ممکن به نفر اول نیمکت استقلال تبدیل شده است. هواداران استقلال به دنبال استراماچونی هستند و میخواهند قانون را تغییر دهند و کمی آنطرفتر مجید نامجو مطلق تیم نصفه و نیمه را برای لیگ قهرمانان آسیا مهیا میکند. او بعد از دستیاری مرفاوی، مظلومی و مجیدی حالا در ۵۴ سالگی به سرمربیگری رسیده است. تیم آبیپوش تهرانی بعد از شهرداری بندرعباس، گل گهرسیرجان و شهرداری ماهشهر چهارمین تیم اوست.
نامجو مطلق علاقهمند به خواندن کتاب است و بینوایانِ ویکتور هوگو را بسیار دوست دارد. وضعیت کنونی او مانند ژان والژان شده است. وقتی که ژان بعد از ۱۹ سال از زندان بیرون آمده و اگر مرتکب اشتباه دیگری شود برای همیشه به زندان میافتد. مجید هم بعد از سالها فرصتی نصیبش شده و اگر نتواند در این چند بازی خودی نشان بدهد شاید دیگر هیچوقت به عنوان نفر اول به او اعتماد نشود. نامجو مطلق نباید مانند الگو و اسطورهاش یعنی مارادونا عمل کند. او باید سبک دیگری از مربیگری را ارائه بدهد. آیا می تواند؟