توهین خانم بهاره رهنما به زنان و دختران قوم لر در روزهای اخیر بهانهای شده تا نگارنده بر اساس کنشها و واکنشهای روزهای اخیر این هنرمند و همچنین به واسطه بررسی زیست اجتماعی – مجازی و نه احوال خانوادگی و خصوصی ایشان به واکاوی و بررسی برخی از عامترین دردهای اجتماعی جامعه ایران بپردازد. اگر به بخش معرفی کاربران ایرانی در شبکههای اجتماعی مختلف بهویژه اینستاگرام دقت کرده باشید، غالب کاربران ایرانی مطالعه کتاب را از جمله علاقهمندیهایشان دانستهاند، همچنانکه مدارک و مدارج دانشگاهی خود را فارغ از میزان تخصص با صدایی رسا فریاد میزنند و شوربختانه آنهایی که دارای تعدد مدارک و مدارج دانشگاهی هستند فریادشان بلندتر است. کافی است آمارهای مربوط به این قشر عظیم کاربران ایرانی مدعی مطالعه را با واقعیت اقتصاد کتاب و نشر در ایران قیاس کنید، نیک درخواهید یافت «آن من دیگری» که ایرانیان در شبکههای اجتماعی از خودشان نشان میدهند، همان درد عام، شعارزدگی است که این جامعه به آن مبتلا شده، است.
همه چیزدانی به سبب سواد تلگرامی برای نمایش «من دانا» از دیگر دردهای این جامعه است، تفاوتی ندارد در تاکسی، جمعی دوستانه یا در بین نمایندگان مجلس شورای اسلامی باشید، چرا که همواره به تعداد کثیری از افراد بر میخورید که در همه زمینهها خود را صاحبنظر میدانند، آن هم به مدد استناد به برخی از آمارهای ناصحیح یا مطالب علمی کمعمقی که در گوشه و کنار خوانده و شنیدهاند.
این درد را میتوان در مثالها و مصادیقی که برای تبیین بهتر نظراتشان بیان میکنند به روشنی مشاهده کرد. مثالهایی که عمق کم آگاهی آنها از موضوع مورد بحث را برای اهل کتاب و دانش هویدا میسازد. مثال روشن این درد در توهین خانم بهاره رهنما به زنان و دختران لر مشهود است. کافیست یک بار دیگر و با دقت به تماشای گفتوگوهای صورت گرفته در آن برنامه بپردازیم و همه جوانب آن گفتوگوها را با دید علمی مشاهده کنیم، آنگاه به وضوح به کمعمقی آگاهی و قضاوتهای خام و نادرست آنها پیخواهید برد. مسئولیتناپذیری و ناتوانی در مدیریت بحرانهای فردی و اجتماعی را میباید از دیگر دردهای عام و مزمن جامعه ایران دانست؛ شاهد این مدعا زیست اجتماعی توده در شبکههای اجتماعی و در عالم واقع و همچنین گونه کنشها و واکنشهای نخبگان، سیاسیون و مسئولان در دهههای اخیر است، تلخ است اما ما ایرانیها به سبب عدم پرورش هوش هیجانی متاثر از بیتوجهی نهاد آموزش به این مهم، در شرایط بحرانی و وقوع بحرانهای فردی و اجتماعی قادر به اتخاذ تصمیمات صحیح با پیششرط پذیرش مسئولیت نیستیم و همین ضعفها سبب واکنشهایی میشود که به تعمیق بحرانها دامن میزند.
در باب مسئولیتناپذیری و عدم مدیریت بحران، کنش تهاجمی خانم رهنما به واکنشها و اعتراضات جامعه به این توهین، مثالی روشن از کاستیهای اجتماعی بیان شده است. خانم رهنما بعد از اعتراضات شهروندان مدعی شدند که منظور ایشان از آن جمله بیخردانه نه دختران قوم لر که اشاره ایشان به فیلم دختر لر است و با این بهانه از پذیرش مسئولیت و معذرتخواهی از جامعه، خاصه لرزبانان شانه خالی کرد. این کنش بیانگر حقایق تلخ دیگری از جامعه ایران نیز هست، مدرکگرایی و کالایی شدن علم در ایران به سبب نگاه کمی به حوزه آموزش عالی با رویکرد هر منظومه روستایی یک دانشگاه، سبب ایجاد توهم تخصص و دانایی در قشر عظیمی از جامعه شده است. آری اگر بهاره رهنما که مدعی تخصص در دو حوزه حقوق و ادبیات نمایشی هستند، دارای تخصصی کافی در این رشتهها بودند، با معترضین لجبازی نمیکردند آن هم به سبب آگاهی از عواقب حقوقی این توهین. خوب است بدانیم در قانون اساسی بر برابری و احترام به اقوام ایرانی تاکید شده است، همچنانکه استناد ایشان به فیلم دختر لر میزان دانش تخصصی ایشان در ادبیات نمایشی را برای همگان روشن کرد. آری کالایی شدن علم در جامعه، مدعیان پر ادعایی ساخته که خلأ محتوا آنها را دچار توهم و دوگانگیهای بسیاری کرده است.