«رییسجمهوری ترکیه در مراسم «رژه پیروزی» در باکو بیتی از ترانۀ «آراز - آراز» یا همان «ارس - ارس» را خوانده که چون نزد پانترکیستهای ایرانی به مثابه کد رمز جدایی شناخته میشود، حساسیتهای فراوان برانگیخته است. روشن نیست آقای رجب طیب اردوغان به عمد آن را خوانده یا میخواسته سخنانی احساسی بیان کند اما همزمانی آن مراسم و این سخنان با سالروز خروج نیروهای شوروی از آذربایجان ایران (۲۱ آذر) سؤال برانگیز است.
حق مطلب را البته وزیر خارجۀ ایران در توییت خود و در چند جمله ادا کرده اما چند نکته هم فارغ از احساسات ناسیونالیستی میتوان اضافه کرد. محمدجواد ظریف نوشته است: «به اردوغان نگفته بودند شعری که به غلط در باکو خواند مربوط به جدایی قهری مناطق شمالی ارس از سرزمین مادریشان ایران است! آیا او نفهمید که علیه حاکمیت جمهوری آذربایجان سخن گفته است؟ هیچکس نمیتواند دربارۀ آذربایجان عزیز ما صحبت کند.»
در تمام سالهای فعالیت روزنامهنگاریام این شاید نخستین بار باشد که در نقد اردوغان مینویسم؛ چرا که همواره احساس کردهام به منافع ترکیه میاندیشد و هویت آن را میشناسد و احیا کرده و اگر چه گاه به سرکوب جامعه مدنی پرداخته اما در قیاس با دولتهای نظامی و حتی سکولارهای مدعی دموکراسی عملکرد قابل قبولتری داشته است.
در این فقره اما داستان متفاوت است. نه آن که چون پانایرانیستها بیندیشم و خدای ناکرده ترکستیز باشم که بهترین دوستان ما آذری یا ترکاند و مگر انقلاب مشروطه وامدار خیزش آذربایجان نبود؟
جدای این شعارها چند نکته را میتوان یادآور شد:
۱. اگر دستی از بدن جدا شود آن دست را به بدن پیوند میزنند نه بدن را به دست. آقای اردوغان بگوید ایران، بدن است یا دست؟ از ایران به عنوان یک سرزمین سخن میگوییم با ۵ هزار سال قدمت و تاریخ و صحبت از یک دولت و حکومت نیست که برخی بپسندند یا نه.
۲. چرا در سالهای اول فروپاشی اتحاد شوروی شوق پیوستن آن طرف به این سو وجود داشت و حتی بعضیها داستان ساخته بودند که جدایی ۱۷ شهر قفقاز ۹۹ ساله است و آن چه در دوران فتحعلی شاه قاجار رفته باید بازگردد که البته با واقعیت مطابقت نداشت. آن آرزو کجا و این همزبانی برخی در داخل با نغمههای جداییخواهانه کجا؟ چه اتفاقی در این سالها رخ داده است جز این که عرصه را مدام تنگتر و تنگتر و افق آینده را تاریک کردهایم و تحریمها و انزوا به دیگران اجازۀ گستاخی داده است؟
۳. شیفته یا مرید دکتر سیدجواد طباطبایی نیستم اما این سخن او درست است که تأکید افراطی بر مفهوم «امت» در دهههای اخیر موجب بیتوجهی به «چیستی ایران» شده است.
به گفتۀ او بر خلاف تاریخ اروپا که مفهوم ملت، مدرن است و در گذار از دولتهای مسیحی و در قرارداد «وستفالیا» این مفهوم شکل گرفت، قدمت آن در ایران به کشور - ملت به درازای تاریخ میرسد. از این رو جا دارد به مفهوم ایران بازگردیم. حاصل غفلت از ایران و ترجیح مفاهیم دیگر همین شده که کشورهایی چون عربستان سعودی و ترکیه نهتنها نزدیکتر نشده که گستاختر شدهاند.
۴. پاسخ این پرسش را هم باید یافت که چرا احساس تعلق همۀ ایرانیان به ایران در زمانی که «ممالک محروسۀ ایران» خوانده میشد بیشتر بود تا وقتی که رضاشاه سیاست تمرکزگرایی افراطی را در پیش گرفت و تمرکز را روی دیگر سکۀ تجدد و تمدن تصور کرد؟ و چرا پس از پیروزی انقلابی که همۀ سیاستهای رضاشاهی را محکوم میداند دست از این تمرکزگرایی افراطی برداشته نمیشود تا نسل بیخبر از تاریخ نومید از مرکز به بیرون نظر دوزد؟
۵. تأکید بر ایران به مفهوم ظرف بزرگ و کلی نباید به بهای نفی هویت اقوام مختلف باشد و از این رو قصد رواج اندیشۀ «ایرانشهر» طباطبایی را ندارم. بلکه باید بر «ایران برای همۀ ایرانیان» دوباره اصرار ورزید. تقسیم مردم به درجات و طبقات مختلف یک جامعۀ نامتقارن میسازد و روابط بین ایرانیان را مختل میکند.
۶. ایرانیان مسلمان بودهاند اما ایران هیچگاه و خاصه از صفویه به این سو ذیل خلافت اسلامی نبوده است.
۷. بخشی از گستاخی آقای اردوغان به خاطر قلدری ترامپ و تحریم ایران در پی خروج آمریکا از برجام است. بازگشت آمریکا به برجام و از سرگیری مذاکرات میتواند توازن را به منطقه بازگرداند و «خود سلطان عثمانیپندار» منطقه را هم بر سر جای خود بنشاند؛ خاصه این که میدانیم جو بایدن میانهای با اردوغان ندارد و نمی خواهد او دست بالا را داشته باشد.
۸. اگر قرار بر احیای نوعثمانیگری باشد ما هم باید عظمت دورۀ صفویه را به نسل جوان گوشزد کنیم و با پوزش از دکتر شریعتی که به تخطئه تشیع صفوی در مقابل تشیع علوی میپرداخت اصل ایده را که آمیزش اسلام و ایران برای تفکیک از بیرون این سرزمین بود رواج دهیم و البته به سنیهای ایران بیشتر بها دهیم. هر حرکتی که سنیها و عربهای شیعه ایران را از مادر خود جدا کند ضد ملی است و این شدنی نیست جز با بازگشت به مفهوم ایران و احقاق حقوق همه و مشارکت دادن آنان در تصمیمات و کاستن از تمرکزگرایی افراطی رضاخانی.
۹. این سخن دکتر جلاییپور هم قابل تأمل است که در ایران قوم فارس وجود ندارد. فارسیزبانها شامل کثیری از جمعیتها مثل بوشهریها، بلوچها، سیستانیها، کرمانیها، اصفهانیها و آذریها هم میشوند نه آن که یک قوم باشند. پس در دام گزارۀ تقابل قوم ترک و فارس هم نباید افتاد و از شوونیسم افراطی باید فاصله گرفت.
۱۰. سیاستمداران ما واقعیتها را بشناسند و بعضا از توهم بیرون بیایند. کشورها در دنیای امروز مثل باشگاههای یک لیگ در رقابتاند و هر یک باید بازی خود را داشته باشد. وقت شعارهای دهن پر کن و انکار ایران سپری شده و خسارات آن را دیدهایم.
هیچ ظرفی گنجایش «ایران» را ندارد و خوشبختانه طی همین یک روز صداهای واحدی از جریانهای مختلف فکری شنیده میشود. ایران متعلق به همۀ ایرانیان است و ناخرسندی از سیاستها و تصمیمات و انزواطلبی شعارگونه نباید ذرهای از علاقۀ ما به این سرزمین کم کند که به شکل معجزهآسایی خصوصا پس از جنگ جهانگیر اول و دوم و در پی انقلاب و جنگ و اتفاقات اخیر در منطقه یکپارچه مانده است و میماند.
شاهرخ مسکوب میگوید: ایرانی بودن مصایب زیادی دارد اما سخن گفتن به زبان فارسی به آن میارزد. پس این زبان شیرین را نیز نه در رقابت داخلی که به عنوان شناسه و هویت قدر بدانیم.»