در آستانه فینال حساس پرسپولیس و اولسان، یکی از سؤالات مهم این روزها این است که آیا این مسابقه برای ایرانیها جنبه ملی دارد؟ آیا ایرانیها – فارغ از اینکه طرفدار کدام تیم و کدام رنگ هستند - باید در این بازی خواهان پیروزی نماینده ایران باشند؟ آیا رقبای سنتی پرسپولیس در ایران بابت اینکه در این فینال ته دلشان با اولسان است و برای شکست پرسپولیس دقیقهشماری میکنند، باید عذاب وجدان داشته باشند؟ قواعد فوتبال دنیا در این زمینه چه میگویند؟ آیا این قواعد فوتبال ایران را هم در بر میگیرند؟ جمعی از اهالی تحریریه همشهری به این سؤالات پاسخهایی متفاوت دادهاند.
طرفداران تیم رقیب اولسان هیوندای در لیگ کرهجنوبی پستهایی در حمایت از پرسپولیس منتشر کردهاند و خود را در فینال آسیا طرفدار قهرمان غرب آسیا دانستهاند. حتی تصاویری از گل تیمشان به اولسان را منتشر کردهاند و گفتهاند پرسپولیسیها میتوانند با این تصویر مقابل رقیبشان در فینال آسیا کُری بخوانند. طرفداران فوتبال در شرق آسیا که حسابشان مانند سطح امکانات و فوتبالشان، از غربیها جداست؛ اما وقتی طرفداران الهلال عربستان هم علیه النصر توفان توییتری به راه میاندازند و شادی خود از برد پرسپولیس مقابل رقیب داخلیشان را به اشتراک میگذارند، به این مفهوم است که طرفداران تیمهای باشگاهی از منطق جغرافیایی و سوسیالیستی تبعیت نمیکنند.
آنها دنیای خود را دارند و در آن جهان، مرزبندیها با نقشه کره زمین، متفاوت است. حتی منازعات سیاسی میان کشورها و تعصبات شوونیستی در این دنیا جایی ندارد. مرزها بین تیمهای باشگاهی و رقبای سنتی در داخل کشورها آنقدر پررنگ و غیرقابل مذاکره است که حضور یک تیم در رقابت بینالمللی نمیتواند، فضا را برای رقیب داخلی تلطیف کند. اینکه عدهای مسابقه پرسپولیس در فینال آسیا را به بازی ملی تعبیر میکنند، بهطور عادی و با منطق هواداری در فوتبال، برای طرفداران استقلال معنا ندارد اما قابل درک است که در ایران امکان عادی بودن شرایط در غیرسیاسیترین بخش جامعه نیز وجود ندارد.
فشار بینالمللی به ایران و انزوایی که براساس مناسبات سیاسی رقم خورده، بهگونهای بر جزئیات زندگی خانوادهها سایه افکنده که خشم و نفرت را فراتر از مرزهای فوتبالی رسانده است. مسائل سیاسی و بینالمللی در سالهای اخیر مرزهای جغرافیایی میان ایران و بسیاری از کشورها را پررنگ ساخته است شاید به همین دلیل باشد که در رویدادهای بینالمللی احساس تنهایی برای ایرانیها پررنگ میشود. شاید این حس عزلت باشد که مسابقات باشگاهی را برای ایرانیها به رقابت ملی تبدیل میکند. فریاد شادی به حسرتی بدل شده است که شاید رقبای داخلی پرسپولیس هم حاضر باشند به بهانه قهرمانی پرسپولیس در آسیا، آن را نه از عمق وجود اما با صدایی که به گوش خارجیها برسد، سر بدهند.
هواداری و نفس کشیدن در تاریخ مشترک
مهمترین عامل هواداری از تیم ملی، عموما احساس همبستگی با یک «تاریخ مشترک» است که از نگاه تودهها در کالبد یک تیم متبلور شده؛ بهنظر من در فرهنگ هواداری باشگاهی هم «تاریخ مشترک» نقشی اساسی دارد. برای خود من این تاریخ معادل 40سال از 46سال زندگیام بوده است.
هیچگاه درک نکردهام چگونه از کسی که نزدیک نیم قرن زخمی دربی 6گله سال 52بوده، عکس «عمو مهراب» را با آن چهره برزیلیطور روی درکمد اتاقش نداشته، گلهای از راه دور علی پروین تکرار نشدنی را به هما و اکباتان ندیده، پوستر پشت جلد کیهان ورزشی را با تیتر؛ «فرارهای 8برای 3گل» را، پس از برد 3-صفرسال 65، سالها بر دیوار اتاقش نصب نکرده، کسی که هیچ وقت در زندگیاش محدوده زیر پل تاج را به افتخار مغازه ساندویچی فرشاد پیوس، به نام فرشاد آقای گل سند نزده، استقبال باشکوه هواداران در ورزشگاه کارگران از سلطان را به یاد ندارد و هیچگاه تلاقی ارتش سرخ روی سکوها و سبزی چمن آزادی و ترانه «پرسپولیس خسته» برایش شوقانگیز نبوده؛ میتوان انتظار داشت شریک این شادی یا غم باشد؟ اجازه دهید من شوق و غم ارتش سرخ را تا ابد فقط با آن پسر بچههای دبیرستانی تقسیم کنم که؛ در یکی روزهای دهه 70، کلاسور به دست، از دیوار دبیرستان البرز پایین پریدند تا آخرین بازی مرتضی کرمانی مقدم را، با پیراهن سرخ پرسپولیس، پیش از ترانسفر به الغرافه قطر، از روی سکوهای روبهروی جایگاه، ببینند.
خدا میدونه که حقشه
اینجا تهران است؛ با همه ویژگیهای این روزه خودش؛ نه بندر مارسی، نه لندن، نه مادرید، نه میلان و نه دورتموند. اینجا پایتخت کشوری است که امروزه از همه طرف تحت فشارهای گوناگون محاصره اقتصادی و سیاسی قرار گرفته؛ فشارهای نابخردانهای که تا مغز استخوان ورزشمان هم نفوذ پیدا کرده است؛ فشارهایی که نمیگذارند ترازوی قضاوت درباره عیسی آلکثیر درست کار کند و کفه سنگین این همه دلیل موجه به سود ایران، پایین بیاید. حال در این روزگار دشوار، تنها دو عامل میتواند پرسپولیس را در بازی نهایی لیگ قهرمانان آسیا برنده کند؛ دو عاملی که در عرض هم هستند و نه در طول. یکی داشتن نگاه ملی به بازی 29آذر است و دیگری ارائه ظرفیت حداکثری توانمندیهای تیم و بازیکنان.
اینجا ایران است و نه فرانسه، ایتالیا، انگلیس آلمان و... کشورهایی که مردمشان به خوبی ما عمق ناعدالتی و حقخوری را نمیفهمند. ما چه پرسپولیسی دوآتیشه باشیم، چه استقلالی تیفوسی یا چه طرفدار تراکتورسازی، سپاهان و صنعت نفت و حتی چه بسا فوتبالی نباشیم، این روزها با خیلی شهروندان دیگر شهرها تفاوت داریم و باید حالا تمام قد از نماینده کشورمان حمایت کنیم. ما نمیتوانیم مثل شهروندان مارسی که بهخاطر مغلوب شدن پاریسنژرمن در فینال فصل گذشته لیگ قهرمانان برابر بایرنمونیخ در خیابانها شادی کردند یا دورتموندیهایی که از قهرمان نماینده ژرمنها مغموم و ناراحت شدند، رفتار کنیم. اینجا ایران است و باید به بازی پرسپولیس در فینال لیگ قهرمانان آسیا ملی نگاه کرده و فارغ از رنگها، یکصدا گفت: «پرسپولیس قهرمان میشه، خدا میدونه که حقشه».
«سرخ» مثل تهدیگ سیبزمینی
چند وقت پیش در فضای مجازی از قول یک توریست خارجی نقلی جالب دست بهدست میشد با این مضمون که ایرانیها یک تکه نان را زیر برنج میگذارند و میپزند و بعد سر آن با هم دعوا میکنند. راست و دروغ نقل، گردن راوی اما وقتی پای خارجی میآید وسط، ماجرا میشود «ملی»؛ هرچه هست، حقیقت را که نمیشود کتمان کرد. همیشه خدا سر سفره برای تهدیگ بیشتر با دوست و آشنا و خانواده کلنجار میرویم؛ چون تهدیگ پدیده جذابی است که نمیتوان از آن گذشت. برنده کسی است که سینی و دیس تهدیگ زودتر به او برسد و قیل و قال، مال باقی که چیزی هم به آنها بماسد. آنهایی که سرشان از این نمد بیکلاه میماند، فیلسوفمآب میشوند. سری به تأسف برای مرافعهکنندگان تکان میدهند که این کارها برای چیست؟ بعضیوقتها هم گلوله نمک میشوند و تکهای نان بربری یا یک سیبزمینی پوست نکنده میگذارند وسط سفره که بفرمائید سر این هم دعوا کنید!
اما غیراز خدا، بقیه هم میدانند که تهدلشان برای یک تکه تهدیگ چه غنجی میرود؛ بماند! مهمتر از خود تهدیگ، نوع آن است؛ با اینکه بالاخره تهدیگ روی زمین نمیماند ولی برای برخیشان کار بیخ پیدا میکند و برای بعضی کار به تعارف هم میرسد.برای تهدیگهایی که بیواسطه حاصل چسبیدن برنج، ته قابلمههای قدیمی رویی هستند، سروصدای زیادی بهپا میشود؛ خرت خرت کندن آن تا چند کوچه دورتر هم شنیده میشود اما تهش دو قاشق تهدیگ هم از آن درنمیآید. خلاقیت هم لزوما به نتیجه خیلی مطلوب نمیرسد؛ مثل تهدیگ کاهو یا اسفناج که معمولا تا آخر سر سفره میمانند و فقط هستند. تهدیگ تهچین و نان لواش هم جذابیت دارد اما وقتی پای تهدیگ سیبزمینی در میان باشد قضیه فرق میکند.
ایران و کره یا قرمز و آبی؟
برگههای کوچک و بزرگ سیبزمینی تهدیگ شده که از فرط برشتگی «سرخ» میشوند همهجا طرفدار سینهچاک دارد. این تهدیگ هرکجای ایران روی اجاق برود، خوردنی است، از مشهد تا اهواز؛ از تبریز تا سیرجان تفاوتی ندارد همهجا پرطرفدار است و این یعنی موضوع «ملی» است. تهدیگهای زمختی که به ضرب آب خورش از گلو پایین میرود و ته بساط هر چلویی پیدا میشود، ملی نیستند؛ نوشجان هر که دوست دارد؛ این تهدیگ «سرخ» سیبزمینی است که به قول «نقی» در سریال «پایتخت» باید روی چشم گذاشت. این وسط یادم نمیآید تا حالا تهدیگ «آبی» دیده باشم که بخواهد طرفدار هم داشته باشد...
این یک بازی ملی نیست و هست
1- پرسپولیسیها از استقلالیها و احتمالا سپاهانیها و تراکتوریها که در سالهای اخیر شانهبهشانه برای این تیم رجز خوانده اند انتظاردارند به دیدار فینال آسیا به چشم بازی ملی نگاه کنند. بارسلوناییها هم هر وقت رئال مادرید در اروپا بازی دارد، متعصبانه پشت تیم هموطن خود هستند. رئالیها از باخت 2-8 بارسا و کامبک خوردنهای پیاپی این تیم در لیگ قهرمانان سرخورده و دلشکسته میشوند. منچستریها هر بار همشهریشان - سیتی- یک بازی اروپایی در پیش دارد به این بازی به چشم بازی ملی نگاه و مسخره کردن تعداد جامهای رقیب را متوقف میکنند. تیمهای رومانیایی، کروات و دیگر باشگاههای رقیب و دشمن در اروپایشرقی زمانی که تیمهای رقیب و دشمنشان در اروپا بازی میکنند، سلاحها را غلاف میکنند و پرچم باشگاه دشمن را در دست میگیرند. لاکپشتها هم پرواز میکنند، قورباغهها ابوعطا میخوانند.
2- وقتی استقلالیها بهخاطر 2قهرمانی آسیا در فرمت قدیم و با تعداد اندک بازی و تیمهای شرکتکننده سالهاست 2ستاره خود را در چشم پرسپولیسیها فرومیکنند و قرمزها به تمسخر پلاکارد با مضمون «آسیا تخصص ماست» و به مقایسه این جمله با نتایج آبیها میپردازند، چرا باید فینال شنبه آینده یک بازی ملی باشد؟ چه اشکالی دارد قرمزها 2حضور خود در فینال آسیا در 4سال اخیر را به رخ رقیب بکشند و آبیها کری بخوانند که پرسپولیس تاکنون در فینال آسیا گلی نزده؟ همین سپاهان و ذوبآهن مگر چندین سال به غولهای فوتبال پایتخت کنایه نزدهاند که شماها رنگ فینال آسیا در فرمت جدید را ندیدهاید؟
3- نه؛ این یک بازی ملی نیست اما هست. قهرمانی پرسپولیس علاوه بر ارزی که وارد کشور میکند، اعتبار هم برای فوتبال ایران میآورد. پاتوسی، بازیکن آفریقایی سابق استقلال و فعلی فولاد آرزو کرده پرسپولیس قهرمان آسیا شود، نه بهخاطر اینکه این یک بازی ملی است -که ربطی به او ندارد- و نه بهدلیل انتقام گرفتن از تیم سابق؛ قهرمان شدن پرسپولیس از نظر پاتوسی حضور او در لیگ برتر فوتبال ایران را توجیهپذیر میسازد.
او بعد از قهرمانی پرسپولیس در آسیا میتواند در مطبوعات آفریقایجنوبی سرش را بالا بگیرد و با افتخار بگوید در لیگی توپ میزند که یکی از تیمهای این لیگ قهرمان آسیا شده. 2حضور پیاپی در فینال 4سال اخیر میتواند روی نگاه کنفدراسیون فوتبال آسیا به سهمیه فوتبال ایران در لیگ قهرمانان قاره تأثیربگذارد. شاید همین استقلال یا تراکتور یا سپاهان که یک فصل تمام با پرچم ژاپن برای پرسپولیس کری خواندند، از این قهرمانی سود ببرند. درست است؛ زور دارد تیم رقیب تو قهرمان آسیا شود و هوادارانش مدتها برایت کری بخوانند، اما جز این، همه جنبههایش مثبت و منشأ خیر است.
4- شاید قهرمانی در لیگ قهرمانان و نه در جام باشگاههای آسیا با فرمول قدیمی که 3قهرمانی در آن داشتیم و پاک شدن عدد صفر مقابل نام ایران در تاریخچه این لیگ بتواند منافع ملی دیگری هم داشتهباشد. کیروش پیش از آنکه به کلمبیاییها طعنه بزند که در زمان آخرین قهرمانی آنها در کوپا آمریکا هنوز گوگل اختراع نشده بود، کنایه مشابهی به ایرانیها زده و گفته بود: «آخرین باری که تیم ملی ایران در آسیا قهرمان شد، هنوز من به دنیا نیامده بودم»! کسی نپرسید آخرین باری که خودش در جایی قهرمان شد، هنوز هیچکس روی کرهزمین به دنیا نیامده بود، اما شاید اگر تیمملی با بدشانسی در جامملتهای2004 از قهرمانی بازنمیماند، سابقه قهرمانی ما اینچنین دستمایه استهزای یک بیگانه قرارنمیگرفت.
شاید مربی خارجی بعدی سرخابیها به حقه مشابه دست بزند و در توجیه ناکامیهای احتمالیاش بگوید آخرین باری که یک تیم باشگاهی ایرانی در آسیا قهرمان شده، در جادههای آسیا با گاری سفر میکردند و بین راه مقصد برگزاری مسابقات گرگها بازیکنان بعضی تیمها را میخوردند تا تعداد تیمهای حاضر به حدنصاب نرسند. قهرمانی یک تیم باشگاهی در لیگ قهرمانان و تیم ملی در جامملتها میتواند تودهنی محکمی به بیگانههای ریزهخوار سفره احسان فوتبال ایران باشد که برای توجیه شکستهای خود به چنین بهانههایی دستمییازند.
عزم ملی فقط برای تیم ملی
اگر یک مسابقه باشگاهی، مسابقه ملی محسوب شود، از جذابیتهای فوتبال و هواداری آن میکاهد. هواداران تیمهای باشگاهی تعلق به یک باشگاه دارند و هواداری از یک تیم و با رقیب دانستن یک تیم یا تیمهایی، به حیات خود ادامه میدهند. این حیات میتواند شور و هیجان را در یک بازی یا حتی در یک تورنمنت افزایش دهد؛ بهاصطلاح با کَلکَل و کُریخوانی. حالا اینکه تیم باشگاهی در یک رقابت بینالمللی حضور پیدا کند، نیازمند یک عزم ملی باشد، چندان به صلاح نیست و بهنظر، با روح فوتبال سازگار نباشد.
البته حضور یک تیم باشگاهی در یک رقابت بینالمللی میتواند عزمی را در میان مسئولان ورزش ایجاد کند که امکانات و شرایط مناسبی را برای تیم کشور خود فراهم کنند. برای هواداران فوتبال اما عزم ملی نیازمند بازی «تیم ملی» است و در سطح باشگاهی یک رقیب همیشه باید رقیب باشد و بماند، بهخصوص در مورد تیمهای پُرطرفدار مانند استقلال و پرسپولیس. حالا فرقی هم نمیکند، چه سرخها در فینال لیگ قهرمانان آسیا باشند و چه آبیها.