رجبعلی کرد- دکتر جاسم جادری از فرماندهان پشتیبانی جنگ جهاد بود. اولین بار در جبهه دیدمش؛ ساده و بیآلایش، خندهرو، خوش برخورد و متواضع. از طریق ستادپشتیبانی جنگ جهاد خوزستان به جبهه اعزام شدم؛ در گردان پشتیبانی جنگ فرمانده ما بود. من از جهاد ایذه اعزام و آن مرحوم از جهاد سوسنگرد. کم کم با هم آشنا شدیم. با تعدادی از همرزمانم لری صحبت میکردم و لهجه لری با نام خانوادگیام همخوانی نداشت. به شوخی میگفت آخر تو لری یا کرد؟ از آن پس هروقت مرا میدید میگفت: "کرد لرزبان" برای اینکه باب شوخی را باز کند از آن زمان تا آخرین باری که چندماه پیش باهم تماس داشتیم این جمله را میگفت.
گذشت و گذشت و جنگ به پایان رسید. اما روحیه سلحشوری، مردمدوستی، خدمت به ملک و میهن در او به پایان نرسید و کاندیدای مجلس از حوزه دشت آزادگان شد و سه دور متوالی مورد اقبال مردم و نماینده مجلس شد. پس از آن، معاون وزارت صنایع... تااینکه بحث انتخابات ریاست جمهوری در اواخر دولت دوم احمدینژاد پیش آمد و، چون ایشان و دکتر روحانی در تمام آن ادوار با هم در مجلس و دوست بودند و خط فکریشان نزدیک به هم، تصمیم گرفت که ستاد انتخابات دکتر روحانی را راهاندازی کند. مثل همیشه خندان و با شوخیهای همیشگیاش بامن صبحت کرد. زنگ زد و گفت: کرد لرزبان بیا باهم برای دکترحسن روحانی تبلیغ کنیم و درستادش همکاری کن. جزییات صحبتهای ردوبدل شده یادم نیست، اما مضمون پاسخ من این بود" کاندیدای موردنظر من که علاقمندم همانند دوم خرداد در ستادش کار کنم آقای خاتمی است؛ بلافاصله جواب داد که خاتمی کاندیدا نخواهد شد. گفتم اگر خاتمی به هردلیلی وارد رقابت انتخاباتی نشود گزینه دوم من هاشمی رفسنجانی است و گزینه آخرم روحانی. چندصباحی گذشت و زمان ثبت نام فرارسید و مرحوم آیت الله هاشمی برای ریاست جمهوری ثبت نام کرد و سپس رد صلاحیت شد. پس از آن دوباره زنگ زد و گفت کاندیدای مورد حمایتت رد صلاحیت شد حالا بیا و کمک کن، گفتم سرقولم هستم، چون گزینه سوم من روحانی بود. جلسهای با تعداد زیادی از نیروهای توانمند و صاحبنظر و صاحب سخن و صاحب نام اصلاحطلب در مدرسه لقمان واقع در امانیه برگزار و قرار براین شد که در آن جلسه بحث و گفتگو و تحلیلهایی در مورد انتخابات صورت گیرد و از آنجاکه به بنده علاقمند بودند و همدیگر را خوب میشناختیم و همکار و همسنگر و همفکر و همدل بودیم از من خواست که صحبت کنم. بنده در بدو سخن ضمن تشکر ویژه از ایشان و خیرمقدم به حاضرین در جلسه بااین مقدمه شروع کردم که: گرچه جناب دکتر جادری از فرهیختگان و پیشکسوتان جنگ و جهاد است و هنوز ستاد انتخابات رسما شروع به کار نکرد، حرف خودم را میزنم و نظر خودم را بدون رودربایستی و بدون ملاحظه عرض میکنم و میدانستم که اگر سخنی برخلاف نظرشان بگویم ناراحت نمیشود و از لبخند ملیح و نگاه نافذش که نشان از صمیمیت و از طرف دیگر نشان از سعه صدرش داشت، متوجه شدم که مایل است بشنود و مجال صحبت را به من داد؛ آن عزیز سفر کرده سیاستمداری پخته و باحوصله و طمآنینه بود.
از اینکه بار اول دعوتشان را اجابت نکردم، در جلسه دغدغه این را نداشتم که حتما باب میل ایشان بعنوان بانی جلسه صحبت کنم. این نکته نشان از روح بزرگ و وسعت فکر و مدارای ایشان داشت. باری، لب صحبت من در آن جلسه این جمله بود. " اگر آن دو بزرگوار (خاتمی و هاشمی) بیانیه مشترک بدهند و تمام قد از روحانی حمایت کنند بدون شک و قطعا روحانی رای خواهد آورد و رئیسجمهور خواهد شد و اگر بیتفاوت باشند و حمایت نکنند و به صراحت از مردم نخواهند که به روحانی رای دهند قطعا روحانی رای نخواهد آورد. پس از سخنان من ایشان چیزی نگفت و فقط نگاهم میکرد و زیر لب میخندید- من روبروی ایشان و بافاصله نشسته بودم-، اما مجری برنامه ساکت ننشست و نقدی بر سخنان من زد و نفر بعدی را برای ایراد سخن نام برد. ایشان در نقد سخنان بنده فرمود که به هیچ وجه آن دونفر بیانیه نخواهند داد. اما دیدیم که حمایت جانانه کردند و سنگ تمام گداشتند و پیروز میدان شدند.
از خصوصیات یک مدیر جهادگر بردباری و بلندهمتی و بلندنظری است که رفتار و گفتار آن عزیز سفرکرده جلوهای از این خصلتها بود. پس از آن ستاد را راهاندازی و نیروهای بسیار خوشفکر و خوشذوق و باتجربه و باانگیزه از اقوام مختلف را گرد هم آورد و با مجموعهای از انسانهای اصلاحطلب و پرتلاش، کاری کردند، کارستان. در کنار این ویژگیها برخی صفات سلبی ایشان بارز بود. به هیچوجه قومگرا نبود و با همه گرم میگرفت و اعتقادات قوی دینی داشت و فراقومی عمل میکرد. در ستادش همه اقوام با لهجهها و گویشهای متفاوت وجود داشت و از مقبولیت بالایی برخوردار بود. پس از پیروزی -دور اول -استاندار هرمزگان شد. بهرحال این فراز و نشیبهای زندگی وجود دارد گاهی مسولیت داشت، گاهی بنا به مصالحی مسولیتی نداشت و پستها و سمتها بالا و پایین میشدند. این امری طبیعی و قهری است. اما وی در اخلاقیات ثابت قدم بود و در تمام فراز و فرودها چه آن موقع که چند دوره نماینده بود و پیروز میدان، چه آن زمان یک جهادگر ساده بود چه آن زمان که یک جهادگر فرمانده بود چه آن زمان که رای نیاورد و دیگر نماینده مجلس نبود و چه آن زمان که مسول ستاد شد و کاندیدای موردنظرش رای آورد و رئیسجمهور شد و.... از مدار انسانیت و شرف خارج نشد.
در فرودها و شکستها درهم نشکست و در پیروزیها و فرازها گردنفرازی نکرد و مغرور نشد. این مرگها برای ما درس است که دنیا اینقدر ارزش ندارد که برای رسیدن به متاع مال و نام و نان، به هر چیزی متوسل بشویم و از هر وسیلهای برای رسیدن به متاع چندروزه دنیا استفاده کنیم. مرگ این رفیق شفیق دلمان را سوزاند، اما همانگونه که زندگی سراپا اخلاقی و انسانی و رفتارهای آزادمنشانه و گفتارهای شیرین و جذابش برای ما درسآموز بود، مرگش نیز یادآور نکات اخلاقی و انسانی فراوانی برای ما بود و هست. ما از دو قوم و دو زبان بودیم اما قلبهایمان برای هم میتپید. از این صفا و صمیمیت و راه و هدف مشترکی که در زمان جنگ و بعد از جنگ داشتیم لذت میبردیم و اکنون که درمیان ما نیست و دلم برایش تنگ شده زیر لب این بیت از شعر مولانا را زمزمه میکنم" همدلی از همزبانی بهتر است. عاش سعیدا و مات سعیدا.