اگر تاکنون تجربه مراجعه به دندانپزشک را دارید، گمان میکنید که آن دندانپزشک با ماسک همیشگی و سرعت کار و بیماران فراوان در هر روز، شما را بعدها به خاطر میآورد؟ کتاب «امپراطوری خانم ویلسون؛ خاطرات یک جراح لثه» با همین موضوع آغاز میشود و روایت انسانی از برخورد یک پزشک با بیمار درگذشتهاش به مخاطب میدهد.
به گزارش آفتابنیوز؛ این کتاب که روایتهای کوتاه ولی پر از درام، طنز و تراژدی یک دندانپزشک از کار خود در مطب و همچنین رویدادهای مربوط به کار در خانه است، با همین روایت انسانی آغاز میشود؛ آنجا که منشی از دندانپزشک میپرسد آیا آقای سین را به یاد میآورد و او خاطرات این بیمار را در ذهن مرور میکند هرچند ظاهر و قیافه آن بیمار را به خاطر نمیآورد. در همین فکر ناگهان با پاسخی تلخ از منشی روبهرو میشود: «آقای حمید س ۲۰ روز پیش تصادف کردند و از دنیا رفتهاند.»
خاطرات خانم دندانپزشک، «یلدا صادقی»، به همین یک روایت پر از عواطف انسانی خلاصه نمیشود و در ادامه هم روایتهای دیگری از نگاه این دندانپزشک میخوانیم. فارغ از این روایتهایی که ابعاد انسانی دارد، طنز کتاب در بخشی از روایتها مخاطب را اساسی میخنداند: «اسکار مشتیترین تشکر سال میرسد به بیمارم که شلوار شیش جیب و تیشرت قرمز از روی یونیت پرید و گفت: خانم دکتر! دهنتون سرویس! هیچی نفهمیدم. واقعا علی جراحی کردید.»
نوشتههای خانم صادقی از کارش در مطب دندانپزشکی، روایتهای مختصر و خواندنی است که مخاطب را نه تنها خسته نمیکند بلکه ممکن است یکنفس کتاب را به پایان برساند. این کتاب البته جلد دومی هم با عنوان «غمهای خانم پروانهای» دارد که هر دو کتاب از سوی نشر دندانه منتشر شدهاست.
یکبار دیگر به همین جلد اول برگردیم؛ نام کتاب هم که یکی از روایتهایی ابتدایی کتاب است، به دوران دانشجویی خانم نویسنده و کارش در مشهد برمیگردد. آنجا که در مرکز درمانی دانشکده یک فرد مبتلا به بیماری «ویلسون» موردتوجه کادر درمان قرار میگیرد و خارج از صف روی یونیت دندانپزشکی قرار میگیرد و در ادامه به خاطر همین بیماری و توجه کادر درمان، موقعیتهای طنزی رخ میدهد که البته این طنزها، نقبی به فرهنگ امروز عامه ایران هم دارد.