آفتابنیوز : آفتاب- سمیه عظیمی: دکتر محمد مقدم که زمانی را در هامبورگ به تبلیغ اسلام مشغول بوده، سالیانی است که در موسسهای در دو قدمی جماران، به نشر بینالمللی آثار و اندیشههای حضرت امام(ره) مشغول است.
وی که در مجمعی عضویت دارد که در دهه شصت از جامعه روحانیت مبارز منشعب شد و جناح چپ آن دوران و جریان اصلاحطلبی دهههای 70 و 80 را شکل داد، در آستانه بیست و نهمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی و انتخابات هشتمین دوره مجلس شورای اسلامی در گفتوگو با خبرنگار سیاسی آفتاب، به تبیین بخشهایی از اندیشه سیاسی بنیانگذار انقلاب و جایگاه مردم از این منظر پرداخت.
آنچه در پی میآید، حاصل این گفتوگوست.
واژه "مردم" در اندیشه سیاسی و حکومتی حضرت امام(ره) چه جایگاهی داشت؟ برای تبیین این موضوع، بهترین توضیح نگاه امام به نوع حکومت از ابتدای آغاز حرکت تا پایان عمر است که همواره بر نظام "جمهوری اسلامی" تاکید داشتند. ایشان به عنوان یک فقیه برجسته، شکلی که برای حکومت مورد نظر خویش ارائه میکردند جمهوری اسلامی، نه یک کلمه کم و نه یک کلمه بیش، بود.امام در پاریس در پاسخ به سوالی در همین زمینه اعلام کردند که "منظور ما همان جمهوری است که در دنیا شاهدش هستیم ولی معتقدیم که قوانین این حکومت نباید در تقابل و تضاد با اسلام باشد".
نظام مطلوب امام(ره) در واقع بر دو محور شکل گرفته؛ یکی محور جمهوریت و دیگری اسلامیت نظام.
اصل جمهوریت در اندیشه امام، ناظر است بر نقش مردم در مشروعیتبخشی به نظام. در واقع نظام مورد نظر امام، مبتنی بر آرای ملت است و از عالیترین تا پایینترین سطوح آن به واسطه انتخاب مردم شکل میگیرد. در این نگاه، نظامی که بر اساس قوانین اسلام شکل گرفته، بر اساس بنیادهای انتخاب مردم مشروعیت مییابد و هر اقدام و حرکتی که به تضعیف حضور مردم در عرصه تصمیمگیری سیاسی و اجتماعی منجر شود، در مسیری کاملا متفاوت با دیدگاههای امام است.
آیا در سیره حضرت امام نقاطی بود که نظر امام با رأی و نظر مردم مغایرت داشته باشد و امام به احترام دیدگاه مردم، نظر خود را مطرح نکند؟ سید حسن آقای خمینی یکبار صحبت بسیار ارزشمندی داشتند درباره هنرمندی امام در نوع برقراری ارتباط با مردم. در واقع اراده امام و اراده مردم همواره با هم در تلاقی بود و تبلور اراده مردم ،همواره همان اراده امام بود. در طول سالهای مبارزه و پس از پیروزی انقلاب هیچ زمانی نبود که امام در مقابل مردم قرار بگیرد و تاریخ انقلاب هرگز دوگانگی و جدایی میان خواست مردم و خواست و اراده امام را تجربه نکرد. این همگونی همواره وجود داشت و این هنر امام بود.
با این نگاه و باتوجه به نامه معروفی که بعدها از امام منتشر شد، آنچه درباره بنیصدر اتفاق افتاد، چگونه قابل تحلیل است؟
نقش رهبری، یک موضوع است و جایگاه هریک از نهادهای قانونی موضوعی دیگر. اگر مردم بنیصدر را انتخاب کرده بودند، همین مردم، مجلس وقت را نیز انتخاب کرده بودند و حضرت امام نیز با احترام به رای ملت، موضوع بنیصدر را صرفا به این دلیل که بنیصدر نخواست و نتوانست مطالبات ملتی را که به وی رأی داده بود، برآورده سازد به مجلس منتخب مردم واگذار کرد. مردم طبق ضوابط و براساس مطالباتی که داشتند بنیصدر را انتخاب کرده بودند اما او در عمل پاسخگوی ملت نبود و همین خود، موجبات سلب مسئولیت واگذارشده به وی را فراهم آورد. بر همین اساس، نمایندگان منتخب ملت در یک گردهمایی، عدم کفایت سیاسی وی را به رأی گذاشتند. در واقع بنیصدر خود رأی مردم را باطل کرده بود.
از منظر نگاه امام به جایگاه ملت در تصمیمگیریها، سالهای 68 تا 86 را چگونه ارزیابی میکنید؟ آنچه از روند طی شده در 18 سال گذشته به چشم میآید، این است که حضور و نقش مردم به سمت کمرنگ شدن پیش میرود و این موضوع باید آسیبشناسی شود.
آسیبهایی که متوجه نقش مردم در حاکمیت است را چه میدانید؟
اگر به همین انتخابات پیش رو نگاه کنیم، به خوبی میتوان بخش عمدهای از این آسیبها را شناسایی کرد. ردصلاحیت بسیاری از افرادی که هم مورد اعتماد و هم دارای اعتبار هستند و هم از نیروهای انقلاب به شمار میروند، خود بیانگر بسیاری از علل و عوامل طرح این موضوع است. در این سالها برخی گرایشهای سیاسی با یکجانبهگرایی، در مقابل ضوابط و معیارهای حاکم بر دوره رهبری امام ایستادهاند و حقوق ملت را سلب میکنند.
در واقع ردصلاحیت گسترده چهرههای تاثیرگذار رقیب و ممانعت از افراد، برای عرضه خود در میدان رقابت با بهانههای واهی، نه تنها سلب حق یک جریان سیاسی یا یک شخصیت سیاسی است بلکه سلب حق واقعی و مسلم بخشی از آحاد ملت است که طرفداران آن جریان یا شخصیت سیاسی هستند. زمانی که به بخش عمدهای از جریانی در درون نظام و ریشهدار در متن انقلاب، اتهام "عدم التزام به اسلام" وارد کردید، در واقع بخشی از جامعه را غیرمسلمان خواندهاید.
نگاه حضرت امام همواره این بود که در عرصه سیاسی کشور، نباید صرفا یک جریان حاکم باشد. امام به تکثر در عین یگانگی اعتقاد داشتند و این را میتوان به خوبی از سیره ایشان درک کرد. ایشان معتقد بودند در نظام اسلامی، جریانهای سیاسی در عین حالی که اختلافاتی با هم دارند و باید این اختلافات به رسمیت شناخته شود اما همه حول محوری به نام باورهای دینی به وحدت میرسند و این دو در کنار هم باعث قوام نظام میشود.
در جامعهای که امام پایهگذار آن بود، انشعاب از جامعه روحانیت مبارز و تشکیل مجمع روحانیون مبارز نه تنها مشکلی نداشت بلکه با تاییدات رهبری مواجه میشد چرا که امام معتقد بودند، حضور دیدگاههای متعدد است که میتواند جامعه را از بیماری خودکامگی و تمرکز قدرت مصون نگه دارد.
در این نگاه، حضور رقبا در کنار هم نه تنها سم مهلک نیست بلکه کارکرد نظارتی خواهد داشت.
مجلس در دوران حیات و رهبری حضرت امام همواره شکلگرفته از جریاناتی متکثر بود که حول محور آرمانها، همگونی داشتند. بر اساس این نگاه، یکی شدن و حذف دائمی رقیب، جامعه انسانی را به گورستان تبدیل خواهد کرد.
از سوی دیگر تحمل و شکیبایی سیاسی حکومت و حاکمان اهمیتی دوچندان دارد چرا که از این مسیر آسیبهایی جدی بر تاثیرگذاری و نقش مردم در صحنه وارد میشود.
امام با اعتقاد راسخ به تکثر در عین یگانگی حول محورها و همچنین با سعهصدری مثالزدنی توانست بر قلبهای مردم حکومت کند و جایگاه ملت را در تصمیمگیریها پس از سالیان دراز حکومت رِژیمهای شاهنشاهی در کشور، معنا کند.
این روزها شاهد هشدارهای جدی نوه حضرت امام، حجةالاسلام سید حسن خمینی نسبت به انحراف از مسیر امام هستیم، در حالی که شاید ایشان پیش از این به این صراحت اظهارنظر نمیکردند. شما دلایل اصلی هشدارها و نقدهای جدی ایشان را چه میدانید؟ وقتی حساسترین و شفافترین دیدگاههای امام نادیده گرفته میشود و آگاهانه و عامدانه، اصول اندیشه امام زیر پا گذاشته میشود، جایگاه احساس مسئولیت، روشن میشود.
حضرت امام بر برخی افکار و نگاههای خود حساس بود و بر این اساس آنها را به وضوح و روشن بیان میکرد تا در آینده در زمره متشابهات قرار نگیرد.
امام بارها بر عدم حضور نظامیها درعرصه سیاسی کشور تاکید میکردند. وقتی برخی نظامیها به سیاست وارد شوند، سیاست به ابزاری در دست آنها تبدیل خواهد شد و بیتردید نتیجه آن نفی دموکراسی و مردمسالاری خواهد بود.
این موضوعات برای بیت امام مسئولیتآور است و بر همین اساس، در رأس بیت حضرت امام، حاج سیدحسن آقای خمینی وارد عرصه شدهاند.
در شرایط فعلی، بدتر از زیرپاگذاشتن اندیشه امام، این است که برخی نهادها این اندیشه را به نام اسلام و دین نادیده میگیرند. اگر به ردصلاحیتشدگان انتخابات مجلس هشتم نگاه کنید، اغلب نیروهای انقلاب بر اساس بندهای 1، 2 و 3 ردصلاحیت شدهاند. این عملکرد جامعه را به بدبینی دچار میکند و این نگاه را حاکم میکند که مشتی بیصلاحیت و بیدین تاکنون بر جامعه حکومت کردهاند.
متاسفانه شورای نگهبان، دینسنج جامعه و افراد شده و چنین شرایطی بیشک، دلسوزی و مسئولیتپذیری را حکم میکند.
به نظر شما، مهمترین آفت و آسیبی که در شرایط کنونی متوجه اندیشهها و آرمانهای حضرت امام است، چیست؟
خرافهگرایی یکی از مهمترین آفاتی است که در مسیر انقلاب، روزبهروز بیشتر در حال جانگرفتن است. شخصی که در تحلیل و تبیین رویدادهای زندگی خود به دنبال عوامل موهوم و ماورایی میگردد، از اعمال و رفتار خود و نتایج بلاشک آن غفلت میکند و برای خود هیچ مسئولیتی قائل نخواهد شد.
جانگرفتن خرافات، درست در مسیر کنارزدن ملت صورت میگیرد و جامعه ما بر همین اساس به سمت و سویی سوق داده میشود که باورهای سخیف و موهوم را به جای اعتقادات و باورهای اصیل جانشین میکند و این به عقیده من صرفا برای آن است که عدهای میخواهند قدسی شوند و اهمیت نطقها و دیدگاههای خود را افزون کنند.
در واقع حذف علل و عوامل نتایج، دور کردن اذهان از عقل و منطق و سوءاستفاده از باورها و اعتقادات ارزشمند مردم آفاتی است که به صورت جدی در حال رخ نمودن است و متاسفانه برخی دستاندرکاران نیز درحال دامن زدن به آن هستند.
درحالی که حضرت امام همواره در مقابل اوهام و خرافات میایستاد و با خرافهگرایان مقابله میکرد و هر عملی را که زمینهساز خرافه بود به جدیت و شدت تقبیح مینمود.
در چنین فضایی، نقش آشنایان به اصول و مسایل دینی به ویژه حوزویان در آشنا کردن مردم با دیدگاههای امام که مبتنی بر اسلام ناب و پرهیز از خرافه بود، چیست؟
فضایی که میخواهد اندیشهها را مسموم سازد، تنها با آگاهی بخشی به جامعه از میان میرود و این مسئله، وظیفه سنگینی را بر دوش عالمان و فرهیختگان میگذارد.
من حوزه علمیه را به دو بخش تقسیم میکنم؛ یکی طلاب روشن و آگاه است و دیگری مدرسین و مجتهدین. برخی مراجع دائما نسبت به رواج خرافات هشدار میدهند و طلاب نیز با سخنرانیها و مقالههای خود بارها در این زمینه هشدار دادهاند؛ اما متاسفانه بسیاری از اندیشههای خرافی از تریبونهای رسمی منتشر میشود و از زبانهایی بیان میگردد که امکانات گستردهای در اختیار دارند.
وقتی اندیشهای پشتوانه حکومتی به خود بگیرد، مقابله با آن بسیار سخت و هزینهبر است. هرگونه نقد و نظری مخالف این نگاه، خطرناک است و ممکن است برای نقاد و مخالف آن هزینههای سنگینی به همراه داشته باشد.
از سویی طبع بشر همواره با خرافات سازگارتر است بهویژه اینکه در برخی جوامع نیز میدان برای خرافهگرایی آمادهتر است؛ بر این اساس برای مقابله با این امر، به نهضت گستردهای نیاز داریم. بسیاری از فیلمها و سریالهایی که از رسانه ملی پخش میشود، پارهای از صحبتها و بخشی از جشنها، عزاداریها، مداحیها و سخنرانیها ناخواسته بر این فضا دامن میزنند و نجات این دین غریب، در این میان به یک نهضت جدی ضدخرافه نیاز دارد.
شما گفتید حوزه تلاش خود را میکند ولی بسیاری از این اندیشهها از مسیرهای رسمی منتشر میشود. آیا حوزه نفوذ و تاثیر خود را از دست داده یا تلاشها کم است؟
متاسفانه باید بگویم که برخی از نهادهای اثرگذار حوزوی ما خود دولتی شدهاند و شاید بنا بر مصالح و موقعیتشان نخواهند یا نتوانند برخلاف دیدگاههای رسمی سخن بگویند با موضع بگیرند.
حوزههای علمیه ما باید بدانند که طبق حدیث، اگر عالمی در جهت نفی بدعت تلاش نکند لعنت خدا بر او خواهد بود.
با این همه نباید تلاشهایی را که صورت میگیرد، نادیده گرفت. وقتی بدعت، گسترده و فراگیر میشود، هیچ راه مفری نخواهد ماند جز روشن کردن افکار عمومی. خرافه، اندیشه را فلج میکند و مجالی برای فکر و آگاهی باقی نمیگذارد. بر این اساس نیاز به زمان، حوصله و برنامهها ممتد و مستمر است.
در جامعهای که خرافه رواج یابد برای تنویر، به نهضت قوی روشنگری نیاز است.
در اندیشه سیاسی حضرت امام، افکار ملت چه جایگاهی داشت و نوع مواجهه ایشان با دین یا به عبارت بهتر قرائتی که ایشان از دین به جامعه و مردم ارائه داد، چه قرائتی بود؟
ویژگی امام این بود که او، احیاگر دین خدا شد. از درون قرائت امام از دین، آزادی، معرفت و مبارزه با ظلم و ستیز جوشید. قرائت امام از اسلام و دین باعث شد که در پایان قرن بیستم و در آغاز هزاره سوم میلادی، رهگشای زندگی ملتی باشد که تا پیش از آن، در ظلمت و تاریکی به سر میبردند و رهگشای دنیایی باشد که در چنبره سوسیالیسم و سرمایهداری منتظر راهی جدید بود.
قرائت امام از اسلام، ستونهای مارکسیسم و اقتدار سرمایهداری غرب را فروریخت و آگاهی که به افکار ملت بخشید آنها را به سرچشمه زلال معرفت، رهنمون شد و مردم را از رخوت و نخوت نجات داد.
شاخصه اصلی امام در مقایسه با دیگر عالمان در این بود که مانند برخی علمای گذشته در فضاهای تاریک و موهوم سیر نمیکرد و نمیخواست با آش نذری دردهای جامعه را درمان کند.
امام به مردم به عنوان ولینعمتهای حکومت اسلامی، آموخت که اگر موحد هستید، باید توحید در زندگیتان جاری باشد و با حکومت طاغوت بر جامعه نمیتوان موحد بود.