کد خبر: ۷۱۳۰۴
تاریخ انتشار : ۰۴ اسفند ۱۳۸۶ - ۱۵:۱۶
سيدحسن خمينی در گفتگو با العربيه:

منازعات داخلی نشانه بالندگی است

آفتاب‌‌نیوز : آفتاب: سيدحسن خمينی نوه بنيانگذار کبیر جمهوری اسلامی ايران در مصاحبه‌ای تفصیلی با شبکه تلويزيونی العربيه به تشريح دستاوردهای انقلاب، مسائل داخلی مانند انتخابات هشتمین دوره مجلس شورای اسلامی و مسایل منطقه‌‌ای همچون موضوع فلسطين، لبنان و عراق پرداخت.

متن كامل مصاحبه به اين شرح است:‌

- تشکر می‌‌کنم از وقتی که در اختيار ما قرار داديد. 30 سال از پيروزی انقلاب اسلامی می‌گذرد. آيا فکر می‌‌کنيد پس از اين 30 سال، انقلاب در حال حرکت به سمت اهداف خودش هست يا دولت از آن منحرف شده است؟

- بسم‌الله الرحمن الرحيم. من هم از شما که تشريف آورديد تهران تشکر می‌‌کنم و اميدوارم ان‌شاءالله برنامه خوبی با مخاطبين شما داشته باشيم. بحثی که اشاره فرموديد رابطه دولت و انقلاب است، 30 سال از انقلاب که می‌‌گذرد. به نظر می‌رسد بايد بحث را از يک جای ديگر شروع کنيم. اساسا انقلاب‌ها سه سته هستند و سه نوع انقلاب داريم.

يک دسته از انقلاب‌ها صرفا انقلاب‌های سياسی هستند؛ کما اين‌که يک نوع حاکميت را به نوعی دیگر تبديل می‌کنند؛ برای مثال فرض بفرماييد انقلاب مشروطه ايران نظام سلطنت مطلقه را در حدود 120 سال پيش به سلطنت مشروطه تبديل کرد و برخی انقلاب‌ها اين‌گونه هستند که صرفا نظام‌های سياسی را تغيير می‌‌دهند.

برخی از انقلاب‌ها که علاوه بر اين‌که نظامات سياسی را تغيير می‌دهند، تغييراتی را هم در حوزه اجتماعی و مسائل اجتماعی هم دارند؛ به آن‌ها می‌‌گويند انقلاب‌های اجتماعی يعنی بافت‌های اجتماعی کشورها را تغيير می‌‌دهند. به عبارت ديگر در انقلاب اجتماعی نهادهای اجتماعی در جامعه تغيير می‌ کنند. می‌‌توانيم مثال بزنيم؛ انقلاب روسيه، انقلاب آمريکا که اين‌ها علاوه بر اين‌که انقلاب‌های سياسی بوده‌اند، انقلاب‌های اجتماعی هم بوده‌اند، طبقات اجتماعی را به کل عوض کردند و تغيير دادند.

نوع سوم انقلاب‌ها وجود دارد که انقلاب‌های تاريخی هستند؛ انقلاب‌هايی که پيامی برای تاريخ دارند، اين انقلاب‌ها می‌‌آيند تا يک تغييراتی را خارج از محدوده زمان و جغرافيای خودشان ايجاد کنند. از جمله اين انقلاب‌ها می‌‌توانيم انقلاب فرانسه را مثال بزنيم؛ انقلاب فرانسه علاوه بر اين‌که يک نظام اجتماعی بود و طبقات اجتماعی را به هم زد، مثلا طبقه نجبا و طبقه ضعفا همه را عوض کرد، يک پيام هم برای تاريخ داشت. به عبارتی از مفهومی که از اين انقلاب تحت عنوان مفهوم دموکراسی و مفهوم جمهوری به جهان صادر شد. يا در انقلاب آمريکا شما می‌‌بينيد مفهوم آزادی‌ها و مفهوم ليبراليزم علاوه بر اين‌که در محدوده آمريکا باقی ماند، به سراسر جهان انتشار پيدا کند. يا انقلاب شوروی؛ در پديده انقلاب شوروی علاوه بر اين‌که يک انقلاب سياسی شکل گرفته و نظام سلطنتی عوض شده يک انقلاب اجتماعی شکل گرفته و بافت و طبقات اجتماعی کلا زير و رو شد. اما يک پيام هم توسط انقلاب به جهان صادر شده که آن عبارت است از نظام سوسياليستی.

به نظر می‌‌رسد انقلاب اسلامی ايران هر سه سطح اين انقلاب‌ها را همزمان به همراه داشت؛ 30 سال پيش انقلاب اسلامی ايران که شکل گرفت طبعا نظام سلطنتی به نظام جمهوری اسلامی تبديل شد. علاوه بر آن طبقات اجتماعی جامعه ما دستخوش تغيير شد و يک پيام هم توسط انقلاب برای تاريخ و بيرون از گستره جغرافيايی خودش مطرح شد و آن اسلام و يا به تعبير بهتر دين‌گرايی و معنويت‌گرايی در دنيا بود. اگر ما صرفا و صرفا انقلاب را در محدوده انقلاب‌های سياسی و اجتماعی محدود کنيم انقلاب ايران در سال 1357 و يا چند سال بعد از آن تمام می‌ شد و ما ديگر دولت و يک نظام در محدوده مرزهای ايران تاسيس کرديم.

اما به نظر من انقلاب اسلامی ايران با حرکت عظيم انقلاب تاريخی‌ اش و پيام تاريخی‌ اش شايد آغاز شده و شايد از چندين سال پيش آغاز شده. شما مرور کنيد در همين محدوده سرزمين‌های اسلامی ببينيد بعد از انقلاب اسلامی ايران در فلسطين جرياناتی که بودند جريانات ملی، شخصی بودند يا مثلا فرض کنيد در محدوده سرزمين‌های اسلامی جريانات اسلامی بسيار کمرنگ بودند. اما بعد از انقلاب اسلامی ايران شما می‌‌بينيد که حرکت‌ها حرکت‌های اسلامی و معنويت‌گرايانه است.

من معتقدم که رشد معنويت بعد از انقلاب اسلامی ايران و بازگشت به معنويت در دنيا تحت تاثر قرار گرفت. لذا به سوال شما با اين مقدمه پاسخ می‌‌دهم که اگر به مفهوم دولت بپردازيم و در حقيقت رابطه دولت را با انقلاب سياسی و انقلاب اجتماعی تعريف کنيم که در جامعه ايران شکل گرفته است، انقلاب ايران از حيث انقلاب سياسی و انقلاب اجتماعی تمام شده است. اما اگر انقلاب تاريخی ملت ايران را بررسی کنيم اين انقلاب يک انقلاب جهانی است و يک پيام جهانی دارد و پيامش هم بازگشت به معنويت است.

- اخيرا شما و برخی از افراد ديگر هشدارهايی داديد در خصوص خطر انحراف انقلاب مثلا هشداری که شما در خصوص خطر ورود نظاميان به سياست داديد. آيا فکر می‌‌کنيد در حوزه‌های سياسی و آزادی‌ ها به شعارها و اهداف مورد نظر رسيده‌ايد؟

- سوال شما سوال جدی‌ای هست. به اين معنا که ما بعد از انقلاب يک قانون اساسی را تنظيم کرده‌ايم و ملت پذيرفتند در يک تحول اجتماعی که قانون اساسی محور زندگی‌ شان باشد حضور يابند. همان‌طورکه جامعه ايران به خاطر عشق و علاقه‌ای که به امام(ره) دارند طبعا علاقمند هستند به اين‌که قوانين مورد نظر امام و انديشه امام در جامعه باقی بماند، اين مطلب هست که ما همواره بايد به سوی آن نقطه مطلوب حرکت کنيم. نقطه‌ای که بتواند خوبی‌ ها را در آن جمع کند. ترديدی نيست که خيلی فاصله به آن نقطه مانده باقی هست. اما مهم‌تر از آن اين است که مطمئن شويم ما به آن سمت حرکت می‌‌کنيم. طبعا هر وقت شما به اوج رسيديد اين به معنای اين است که سقوط آغاز شده،‌ هيچ‌وقت نبايد از وضع جامعه خودمان رضايت کامل داشته باشيم.

من فکر نمی‌‌کنم هيچکس اين اختيار و اين شجاعت را داشته باشد که در هيچ حکومتی بگويد که وضع فعلی وضع مطلوبی است. ولی بايد اين را بدانيم که آيا حرکت ما به آن سمت هست و در مرحله دوم اين‌که آيا سرعت مناسب به آن سمت داريم يا سرعت مناسب به آن سمت نداريم. والا يک شعری در فارسی هست که می‌ گويد؛ ما يک موج هستيم که اگر آرام بگيريم و از حرکت بايستيم در حقيقت مرده‌ايم. پس همواره ما بايد به آن سمت حرکت کنيم. نبايد هيچ وقت از وضع وجود رضايت صد در صد داشته باشيم.

من احساس می‌کنم ما در بسياری از حرکت به طرف شعارهای اول انقلاب واهداف اوليه که در قانون اساسی تبلور يافته است توفيقات بسيار بسيار زيادی داشتيم. شما الان نگاه کنيد؛ استقلال سياسی کشور ما پيش از انقلاب و تصميماتی که در اين کشور گرفته می‌‌شد، با اختيارات دولت‌های خارجی بود. مثلا حتی رفتن شاه از ايران در آستانه انقلاب با مشورت که نه تنها مشورت که می‌‌شود گفت دستور سفرای بريتانيا و آمريکا صورت گرفته بود. رفتن و آمدن دولت‌ها، با نگاه حاکمان خارجی و دولت‌های خارجی - در دوره‌ا‌ی روس و انگليس و در دوره‌ای امريکا - صورت می‌‌گرفت. در زمينه استقلال اقتصادی علی‌‌رغم جنگ بسيار سختی که بر ما تحميل شد، ما توفيقات بسيار خوبی داشتيم. در زمينه کشاورزی، در زمينه صنعت و همين‌طور در مسائل دانش‌های نوين و دانش‌های بسيار مترقی. مثلا فرض کنيد دانش هسته‌ای يا نانوتکنولوژی و يا دانش‌های مربوط به مسائل پزشکی پيشرفت‌های خوبی داشتيم. البته باز من معتقدم در زمينه‌های اقتصادی بايد کارهای بهتری صورت پذيرد و قطعا هم بايد راه را تندتر برويم، با آن سرعتی که متناسب با شخصيت مردم ايران باشد.

در زمينه آزادی‌‌ها به ذهنم می‌ رسد که وضعيت ما نسبت به قبل از انقلاب قابل مقايسه نيست. جامعه ما جامعه بسيار آزادی است. حتی نسبت به همسايه‌های خودمان در خاورميانه و در مناطق آسيا ما از آزادی‌‌های بسيار خوبی برخورداريم. البته طبعا در نقاطی مشکلاتی وجود دارد، ولی به نظر من ما به آن سمت حرکت می‌ کنيم. جامعه ما جامعه بالنده‌ای است. حرکت و مسيرمان به آن سطح،‌ حرکتی قابل قبول و قابل دفاع است.‌

- اکنون به نظر می‌ رسد ايران در انزوا و در معرض تهديد و احتمالا حمله قرار گرفته است، آيا فکر می‌ کنيد اهدافی که از آن نام می‌ بريد ارزش اين مشکلات را داشته است؟

- به هرحال نگاه کنيد اين استقلال هزينه‌هايی دارد. در همه جای دنيا هيچ‌کس هيچ چيز را مجانی به دست نمی‌ آورد. اگر کسی بخواهد روی پای خودش بايستد، طبعا ممکن است به دل خيلی‌ ها خوش نيايد، خيلی‌ ها بدشان بيايد و ملت مجبور شود هزينه‌های استقامت و ايستادگی خود را پرداخت کند. من معتقدم به هر حال بحث دانش هسته‌يی يا ايستادگی عمومی مردم ايران يک مساله‌ای است که بايد مطابق قانون با آن برخورد شود نه مطابق آن‌چه ديگران می‌ پندارند و توسط رسانه‌های جهانی تبليغ می‌ کنند. اگر واقعا تخلفی صورت گرفته ـ تخلفی که اگر در جای ديگر هم صورت می‌ گرفت دنيا نسبت به آن موضع مشابه می‌ گرفت ـ می‌ توانيم راجع به آن بحث کنيم. اما وقتی آقای البرادعی در نامه خودشان رسما می‌ گويند تخلف چشمگيری در ايران صورت نگرفته، اساسا با ظن و گمان نمی‌‌توان يک ملت را از حقوق خودش محروم کرد.

بحث استقلال سياسی کشور از اموری است که همه مردم کشور نسبت به آن ايمان دارند و باور شخصی من اين است که مردم بابت اين مساله هزينه‌هايی می‌‌پردازند. البته طبيعی است که تبعات خارجی برای دولت يا مشکلاتی که تحميل می‌ شود، تلخ است. هيچ ملتی از خطر تنهايی استقبال نمی‌‌کند. هيچ ملتی آغوش خودش را بر انزوا باز نمی‌‌کند. اما بايد بدانيم در قبال هزينه‌هايی که می‌‌پردازيم چه به دست می‌‌آوريم. من فکر می‌‌کنم آن چيزی که ملت ايران به دست می‌‌آورد يک استقلال، يک شخصيت است و اين ارزش را دارد که احيانا در برابر خطرات هم مقاومت کند.

- شما از دشمنی با آمريکا چه سودی می‌‌بريد؟ آيا غير از اين است که در صورتی که جنگی در بگيرد هزينه‌ها و مخاطرات زيادی برای شما در پی خواهد داشت؟

- اولا اگر واقعا مساله نظامی صورت بگيرد اين تنها ايران نيست که هزينه می‌‌دهد، بلکه مهاجمين هم هزينه‌هايی را پرداخت می‌‌کنند. من فکر می‌‌کنم که هر کسی هم که به مهاجمين کمک کند اين هزينه را پرداخت خواهد کرد و کسانی هم که مهاجمين را تشويق به اين کار می‌ کنند، هزينه را پرداخت می‌کنند. ولی ما احساس‌مان در ايران اين است که مخالفان و دشمنان ما اين حماقت را نمی‌کنند که به ايران حمله کنند، چون هزينه‌های بسيار بسيار بالايی خواهند داد.

ولی من برمی‌‌گردم به اول بحث؛ به هر حال اگر شما بخواهيد در مسير بزرگی گام برداريد بايد هزينه‌اش را بپردازيد. اگر قرار باشد از اخم مخالفين و دشمنان بترسيم همواره بايد مانند اين کسانی که کنج عزلت می‌‌نشينند زندگی کنيم. برای بزرگ شدن و برای روی پای خود ايستادن بايد اراده بزرگی داشت که من اين اراده را در چهره مسئولان نظام و در چهره مردم ايران می‌‌بينم. کسی نمی‌ خواهد دشمن داشته باشد. ما يک ضرب‌المثلی داريم در ايران که می گويد؛ هزار دوست کم است و يک دشمن زياد است. ولی بحث در اين است که دشمنی برای چه؟ و ما برای دوستی با آن‌ها آيا بايد گدايی محبت آن‌ها را بکنيم؟ بايد دست از استقلال و آرمان‌های خود برداريم‌؟

من فکر نمی‌کنم هيچ‌کس در طول تاريخ 30 ساله به استقبال دشمنی با آمريکا رفته باشد. اما بحث در اين است که ما برای ايستادگی خودمان با شرايطی مواجه هستيم که آن‌ها با ما دشمنی می‌‌کنند. ما خودمان فراموش نکرده‌ايم. تاريخ ايران را نگاه کنيد؛ در همين 30 ساله اخير همواره هر جا که پای استقلال و منافع ايران مطرح بوده، دولت آمريکا با هزينه‌های بسيار سنگين و نامعقول آمده و جلوی منافع ايران را گرفته. تا آن حدی که يک خط لوله گاز که می‌ خواست بيايد و از ايران عبور کند که از نظر همه قواعد اقتصادی به صرفه بود، رفتند با هزينه بسيار بيشتر مسير را از طريق کشور ديگری هدايت کردند. يا در بحث دفاع مقدس؛ دولت آمريکا که در طول جنگ برای آن‌ها اسلحه می‌‌فرستاد، همه نوع مسائل مالی را برای آن‌ها حل می‌ کرد. چه مقدار هزينه برای خودش ايجاد کرد که در مقابل ايران بايستد.

برگردم به سوال شما؛ ما واقعا به دنبال دشمنی نيستيم. اما برای کسب محبت ديگران و کسب دوستی ديگران حاضر نيستيم عزت خودمان را زير سوال ببريم.

- اخيرا نخست وزير امارات از کشور شما ديدن داشت و پس از آن به سوريه رفت. گفته می‌‌شود که او در پی قانع کردن مسئولان ايرانی و سوری برای عدم حمايت از حماس، حزب‌الله و اجازه برگزاری انتخابات و طرح کشورهای عربی در لبنان بوده است. از سوی ديگر رييس‌جمهور ايران گفت که اسراييل بايد محو شود. آيا ايران نمی‌‌خواهد به اين مساله کمک کند و دست از حمايت‌های خود بردارد؟

- اول اين‌که يک نکته را فراموش نکنيد و آن اين‌که پذيرش اين‌که دولت مستقل فلسطينی در منطقه شکل بگيرد نتيجه مذاکرات سران کشورها با کسی نبود، بلکه در نتيجه مقاومت مردم فلسطين بود. قبل از انتفاضه اول سخنی در مورد دولت مستقل فلسطينی نبود و بعد از انتفاضه دوم هم باز تاکيد بيشتری گرفت. پس هرچه ملت فلسطين به دست آوردند، حاصل ايستادگی و مقاومت خودشان بود. به نسبت اين قضيه هيچ‌کس نسبت به آن‌ها حقی ندارد. اين نکته اول.

اما نکته دوم؛ بالاخره بايد بپذيريم که همه انسانيم. يک لحظه خودمان را جای فلسطينی‌‌ها بگذاريم دو ميليون انسان بيرون از اين مرزها در مهاجرت زندگی می‌ کنند. اين مردم اصلا حق زندگی ندارند؟ اگر عده‌ای قرار است برای چند نفر اسرائيلی دلشان بسوزد، چرا ما نبايد دل‌مان به حال دو ميليون فلسطينی بسوزد؟ من البته اين‌جا اصلا نمی‌‌گويم که ايرانی‌ها جايگزين عرب‌ها شده‌اند، چون به هر حال آن‌ها هم‌نژاد و هم‌زبان شما عرب‌ها هستند. شما بايد بيشتر از ما تعصب آن‌ها را داشته باشيد، اما چون معتقد هستيم که نژاد هيچ ارزشی ندارد، انسانيت و مسلمان بودن آن‌هاست که برای ما وظيفه ايجاد می‌‌کند. به هر حال در دنيا ظلمی واقع می‌ شود، آيا کسی نبايد در برابر اين ظلم حرف بزند، هيچ کسی از اين زاويه به مساله نگاه نمی‌ کند که دارد يک ظلم بزرگ به يکسری مردم شکل می‌‌گيرد. مردمی که بيرون از سرزمين‌شان به دنيا می‌‌آيند، بيرون سرزمين‌شان زندگی می‌‌کنند و بيرون از سرزمين‌شان می ‌ميرند؛ اين هم نکته دوم.

اما نکته سوم؛ اين بحث است که احساس می‌ کنم آقای احمدی ‌نژاد می‌خواستند بگويند اگر واقعا هولوکاست راست است، خوب آن‌هايی که آن ظلم را کرده‌اند هزينه‌اش را بپردازند. يک ضرب‌المثل در فارسی هست؛ می‌ گوييم که "گنه کرد در بلخ آهنگری به شوشتر زدند گردن مسگری" خوب اگر کسی گناهی کرده خودش بايد هزينه‌اش را بدهد. اين وسط چرا سر مردم فلسطين را می‌‌برند، برادران و مردم مسلمان را از خانه‌شان بيرون می‌‌کنند، به خاطر اين‌که فرضا هيتلر يک عده را کشته است؟! البته من فکر می‌‌کنم سخن آقای احمدی‌‌نژاد در دنيا بد تفسير شده است. البته آن‌هايی که بايد می‌‌شنيدند، می‌‌دانستند كه صحبت چيست. آن‌ها نمی‌‌خواستند اين حرف گفته شود، می‌‌خواستند موج خودشان را راه بيندازند.

نکته چهارم هم اين‌که اصلا برای از بين رفتن اسراييل مطمئن باشيد نه جنگ لازم است نه به حمله احتياجی هست و نه بمبی احتياج است، چه برسد به سلاح هسته‌‌ای. شما اجازه بدهيد مردمی که هستند بيايند و رای بدهند. اين‌که نمی‌‌شود، شما می‌‌فرماييد دموکراسی همه جای دنيا خوب و در فلسطين اشغالی بد است. اگر قرار باشد همه جای دنيا دموکراسی باشد، چرا در فلسطين نباشد. همه جای دنيا می‌‌آييد با شعار دموکراسی سر مردم را می‌‌بريد. در عراق در افغانستان در همه جا. البته من اين حرف را قبول ندارم که هدف آمريکا در عراق و افغانستان دموکراسی است، اما وقتی پای اسراييل به ميان می‌‌آيد، ديگر سخن از دموکراسی نيست.

آقای ايليا! من برداشتم اين است که مردم دنيا ذهن عدالت‌جويی دارند. هر چيزی که خلاف عدالت باشد جامعه جهانی آن را نمی‌‌پذيرد، اگر شما بتوانيد با آن‌ها راحت صحبت کنيد، آن‌ها می‌‌پذيرند. من يک مثال عادی بزنم، چرا هر موقع مشکلی در فلسطين برای اسراييلی‌‌ها پيش بيايد، بلافاصله آقای رييس‌جمهور آمريکا با تمام قدرت و با همه حضور محکوم می‌‌کند. اما يک قطعنامه خنثی را مثل قطعنامه کشورهای عربی در مورد محاصره غزه، اجازه نمی‌‌دهند در شورای امنيت صادر شود. به هر حال بحث من در اين است که بر مدار ظلم هيچ قانونی پايدار نيست، اگر نظم پايدار در سرزمين‌های اشغالی می‌خواهيم، بايد بر مدار عدالت باشد. با مدار زور نمی‌‌شود پيشرفت کرد.

- اما مردم فلسطين عرب و سنی هستند و از نظر کشورهای عربی اين مساله ربطی به ايران غير عرب و شيعه ندارد!

- اولا؛ ما همه مسلمانيم و مساله فلسطين فقط مساله شما نيست و مردم جهان اسلام اين مساله را مساله خودشان می‌‌دانند.

دوم؛ در جهان اسلام من موافق نيستم که افکار عمومی جهان موافق آن چيزی هستند که الان دارد اتفاق می‌ افتد. نمونه بارزش خود مردم فلسطين هستند. مگر حماس ايرانی و شيعه است؟ حماس رای اکثريت را آورده تازه بدون رای دادن کسانی که در خارج از مرزها هستند، آن هم روزی که همه مرزها را بسته بودند، باز هم حماس به تنهايی توانسته دولت تشکيل بدهد. پس مردم سرزمين‌های فلسطين با حماس هستند من با آن‌چه که شما در صحبت‌های خود فرموديد، موافق نيستم. من مطمئنم و يقين دارم که اگر در سرزمين‌های عربی يک رای گيری بشود، عقيده حماس هم بيشتر رای می‌ آورد، نسبت به عقيده مخالفانش. شما هم با من هم عقيده‌ايد!

- شما در حالی اين ديدگاه را مطرح می‌‌کنيد که در اثر حرکت‌های خشن مقاومت عده‌ای در اسراييل کشته می‌شوند و برخی اعتقاد دارند اين گروه‌ها تروريستی هستند!

- چرا نمی‌آييم يکبار برای هميشه تروريست را معنی کنيم؟ تروريست يعنی چه‌؟ اين‌که عماد مغنيه در خارج از لبنان در دمشق ترور می‌‌شود، ترور نيست، ولی اين‌که کسی در اسراييل کشته بشود ترور است؟ تروريست يعنی چه؟ بايد تعريف واحدی از تروريسم ارائه شود. آن‌ها می‌ گويند حماس تروريست هست، از ديد من تروريست نيست. دولت قانونی فلسطين از ديد من تروريست نيست. از ديدگاه من حزب‌الله تروريست نيست. نيروی مقاومت نيروی رسمی داخلی با اکثريت بسيار بالايی از مردم لبنان است. وقتی يک جريانی در داخل لبنان در کوتاه‌ترين زمان ممکن می‌ تواند ميليون‌ها نفر را به صحنه بياورد، تروريست نيست. اين‌که هر کسی را که دولت آمريکا تصميم گرفت تروريست است، بگوييم درست است اين تيری است که پس‌فردا هر کشور عربی هم ممکن است بخورد. تنها سراغ ايران نمی‌‌آيند. اين واژه بايد تعريف شود، اگر نشود با مشکل مواجه می‌‌شويم.

- درباره لبنان و فلسطين صحبت کرديم، حالا اجازه بدهيد درباره عراق گفت‌وگو کنيم، ايران کشور صاحب نفوذی در عراق است. نظر شما در خصوص وضعيت فعلی عراق چيست؟

- نگاه کنيد در داخل عراق يک ليست مردمی آن، عراق الموحد (ليست 555) بيش از 60 درصد رای می‌‌آورد. حالا اين‌که می‌ گوييد، رفقای ايران هستند، دوستان ايران هستند. بالاخره مردم آن‌جا به اين ليست رای داده‌اند و اين ليست رای مردمی 60 درصد از مردم عراق را گرفت و دولت تشکيل داد. من اين را می‌پرسم که اگر در يک کشور ديگر طرفداران دولت عربستان رای بياورند، آيا آن‌وقت هم اين حرف‌ها هست؟ آن‌وقت هم اين‌جور سر و صدا می‌‌شود؟ نه!

تا حالا در عراق هيچ‌کس نتوانسته ثابت کند که ايران يک حضور مخرب دارد. مردم آن‌جا کسانی هستند که تحت تاثير انديشه تاريخی انقلاب اسلامی قرار گرفته‌اند بدون اين‌که احتياج به اين باشد که شما نيرويی به آن‌جا بفرستيد. بالاخره از يک انديشه‌ای حمايت می‌کنند. بايد بپذيريم اکثريت مردم عراق شيعه‌اند، به هر حال اين اکثريت حکومتی تشکيل داده‌اند، بازگشت به دوره صدام غيرممکن است اما نکته مهم اين است که اين اکثريت با آن اقليت در تعامل زندگی کنند. همه بايد تلاش کنيم اين اتفاق بيفتد. اگر بخواهيم که به زور به نظم سابق برگرديم غيرممکن است.

- شما در عراق نفوذ داريد، از حزب‌الله و حماس حمايت می‌‌کنيد، اين‌ها کشورهای منطقه را نگران کرده است، آيا اين همان صدور انقلاب است که شما در پی آن هستيد؟

- صدور انقلاب به اين معنا که بخواهيم مردم را به شورش و يا به حرکت‌های غيرقانونی وادار کنيم، اين‌طور نيست. در سياست‌های دولت جمهوری اسلامی هم اين نيست، اما به اين معناست و خواهد بود که به آن‌ها اطلاعات برسانيم و همه را مطلع کنيم. من فکر می‌‌کنم اين کار هر انديشمند و متفکری است، به هر حال انديشه خود را به ديگران منتقل می‌کند. به اين معنا غربی‌ ها خيلی قوی‌تر از ما در تلاش هستند که اين کار را بکنند. دائم حرف از انديشه خودشان می‌زنند و طبيعی است که همه کشورها انديشه‌ای که صحيح می‌‌دانند در اختيار مردم دنيا می‌‌گذارند. و من معتقد هستم چون انديشه انقلاب مطابق با انديشه ناب پيامبر عظيم الشان اسلام حضرت محمد(ص) هست، دل‌های مسلمانان با اقبال بسيار زيادی با آن روبه‌رو خواهد شد.

- آيا اين درست است که حمله به ايران باعث شود ايران تمام کشورهای منطقه را که پايگاه آمريکا در آن واقع است مورد حمله قرار دهد؟

- من فکر می‌کنم کشورهای خليج فارس و محدوده خاورميانه می‌توانند رابطه بسيار برادرانه‌ای با هم داشته باشند و احساسم اين است که به اين سمت هم رفته‌ايم. به هر حال در مقايسه با 12 سال پيش، روابط ايران با همسايه‌های خود که در محدوده خليج فارس هستند، بسيار بسيار روابط بهتری است. نمی‌گويم در نقطه اوج واقع شده است، اما قابل قبول است و شيب مناسبی دارد. در دوره دفاع مقدس، مردم ايران گله‌های شديدی نسبت به بعضی از کشورها داشتند که حمايت‌های غيرمعقول از عراق می‌‌کردند که بعدا هم خودشان بيشتر از همه ضرر کردند. اما بعد از آن به هر حال تاريخ و زمان جلو می‌ رود و هيچ‌وقت در جا نمی‌زند. ما با خاطرات‌مان در جامعه نبايد زندگی کنيم. ما بايد با واقعيت‌های روز زندگی کنيم.

برداشت من اين است که مردم و دولت ايران پذيرفته‌اند که گذشته را فراموش کنند و دوستان ما هم در کشورهای عربی محدوده خليج فارس می‌‌دانند که دولت ايران، ملت ايران و انقلاب ايران يک واقعيت غيرقابل انکار است. رويه‌ای که از دوره رياست جمهوری جناب آقای هاشمی رفسنجانی شکل گرفت که شما هم مصاحبه‌ای با ايشان داشتيد. اين رويه در اين دوره شروع شد در دوره جناب آقای خاتمی به خوبی پيش رفت و در دوره آقای احمدی‌ نژاد هم تزلزلی ايجاد نشده است. حضور آقای احمدی‌‌نژاد در کنفرانس سران کشورهای خليج‌فارس در دوحه در ادامه اين روند بوده است.

من نمی‌‌خواهم بگويم اگر احيانا به ايران هجمه‌ای شود ايران بار مسئوليت را به دوش دوستان عرب خود و کشورهای ديگر بگذارد، اما مطمئن هستم که اين اتفاق ناخودآگاه و بدون اين‌که کسی بخواهد، می‌افتد. نمی‌ شود در خانه کناری شما زلزله بيايد و اين زلزله خانه شما را آسيب نرساند. اميدوارم که اين اتفاق نيفتد.

اما آن چيزی که بسيار مهم است، اين است که مسئولان و هم توده مردم منطقه ارتباط معنوی و عاطفی خودشان را زياد کنند به هر حال ما در منطقه‌ای زندگی می‌‌کنيم که اين منطقه آبستن حوادث زيادی است و اگر مواظب نباشيم، خيلی تلخی‌‌های بدی دارد، ولی من برداشتم اين است که امروز هم حاکمان عاقلی در منطقه هستند و حکومت می‌‌کنند و هم نقش بسيار موثر رسانه‌ها از جمله خود شما که بسيار تاثيرگذار هم هستند و مهمتر از همه اين‌که رابطه‌ها بسيار زياد شده، مردم همديگر را می‌‌بينند، آن کينه‌هايی که دشمنان می‌توانستند بين مردم ما ايجاد کنند از بين رفته. همه اين‌ها باعث می‌شود که اميدوار باشيم به اين رابطه گرمی که الان هست. البته برخی اوقات با فراز و فرود مواجه می‌شويم اما من نقش شما رسانه‌ها را به خصوص العربيه را در اين رابطه بسيار مهم می‌دانم و معتقد هستم که انتظار همه هم اين است؛ در اين راستا قدم برداريد و سعی کنيد که تأليف بين قلوب کنيد.

- اما به نظر می‌‌رسد حزب‌الله لبنان از سوی ايران تغذيه می‌‌شود؟ 

- اولا در لبنان يک واقعيتی وجود دارد؛ دو گروه هستند که نمی‌توانند همديگر را حذف کنند، بايد به سمت يک قانون متعادل پيش بروند و تا به اين حرکت متقابل و متعادل نرسيم و تا به آن نقطه مطلوب نرسيم، نظم شکننده‌ای را ايجاد کرده‌ايم. من همين جا برادر عزيز، خدمت‌تان بگويم، نظم غيرعادلانه آغاز جنگ ظالمانه است و بعد از اين نکته به نکته ديگری برسيم که سعی کنيم به يک قانونی برسيم که هيچ کدام از ما بر اجحاف نسبت به ديگری عمل نکند. من فکر نمی‌کنم در ايران کسانی باشند که چيزی را برای دوستان لبنانی تعريف کنند که دوستان لبنانی آن‌ها را نمی‌‌دانند. به نظر من نيروی مقاومت آن‌ها قوی‌تر از آن است که ما بخواهيم به آن‌ها چيزی بگوييم. خودشان بهتر بلدند که ما بخواهيم از ايران و يا از کشور ديگری نسبت به آن‌ها تحريک‌هايی داشته باشيم. شما لبنانی هستيد، لبنانی‌ ها آدم‌های بسيار باهوشی هستند.

- همه اعتقاد دارند شما فرد باهوشی هستيد، گاهی پيش‌بينی‌های سياسی هم می‌‌کنيد، مشخصا نظرتان در خصوص جنگ و البته منظورم نه اشغال ايران بلکه يک حمله سريع، چيست؟

- به ذهنم نمی‌رسد. در چشم‌انداز نزديک اين را نمی‌ بينم.

- تا دو هفته ديگر در ايران انتخابات مهمی برگزار می‌شود، آيا شما از گروهی در انتخابات حمايت می‌کنيد و يا ترجيح می‌دهيد خانواده خمينی را از بازی‌‌های سياسی دور نگه داريد؟

- فکر می‌‌کنم انتخابات خوبی خواهيم داشت و با همه فراز و فرودهايی که پيش از انتخابات بوده انتخابات خوبی خواهيم داشت. به نظرم می‌رسد که شرکت مردم خوب خواهد بود و مردم ان‌شاءالله مجلس نيرومندی را شکل خواهند داد و به هر حال اين فراز و فرودها در سياست داخلی ايران نشانگر بالندگی است. يادم می‌آيد در خاطرات شاه می‌‌خواندم که خيلی عصبانی بود از اين‌که شاه حسين سلطان سابق اردن وقتی عليه او کودتا شده بود، چرا عرضه ندارد کودتا را جمع کند. من وقتی کتاب را می‌خواندم که شاه که يک نظم آهنين در کشور حاکم کرده بود، رفت اما به هر حال دولت اردن با همين وضع شکننده باقی ماند. به نظرم می‌رسد که الزاما مباحث سياسی علت تزلزل و عامل تزلزل و نشان تزلزل نيست بلکه نشانگر اين است که مجموعه کشور نسبت به کليت نظام و نسبت به منافع نظام و نسبت به آن چيزهايی که اصول قانون اساسی است، پای‌‌بندند. منازعاتی که در درون ايران هست و خواهد بود و نبايد هم سعی کنيم که اين‌ها نباشد؛ اين‌ها نشانگر بالندگی است. سکوت هميشه عامل بقا نيست بلکه سکوت خيلی وقت‌ها عامل از بين رفتن و تزلزل است.

نگاه کنيد بالاخره تمام جريانات داخلی ايران خودشان را وفادار به امام خمينی(ره) می‌‌دانند و همواره مدعی هستند که نسبت به انديشه امام وفادارند. حمايت من و افرادی مثل من از يکی آن‌ها می‌تواند يک نوع اجحاف به گروه ديگر باشد. به خاطر اين‌که شايد اين تداعی شود که امام با يکی از اين‌هاست و با ديگری نيست؛ لذا استنباط من اين است که مردم خودشان بهتر می‌‌توانند تشخيص بدهند که کدام يک از جرياناتی که در کشور هستند اين فایده را برای کشور دارند که در مقطع حاضر به حکومت برسند.‌

- من در آخر باز هم تشکر می‌کنم از فرصتی که به ما داديد و اميدوارم که بعد از انتخابات بيايم و با شما گفت‌وگويی در خصوص نتايج انتخابات داشته باشم.

- من هم از شما تشکر می‌‌کنم به خصوص از مسئول صوت شما که خيلی صدای خوبی برای گوشی من تنظيم کردند.


بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
نظر شما
پربحث ترین عناوین
پرطرفدار ترین عناوین