کد خبر: ۷۱۹۷۷
تاریخ انتشار : ۱۴ اسفند ۱۳۸۶ - ۱۶:۴۴

وحدت جوهر و وجود در فلسفه‌ی اسپینوزا

آفتاب‌‌نیوز :  آفتاب-میثم قهوه چیان: باروخ اسپینوزا فیلسوف عقل‌گرای هلندی یهودی الاصل بود اما به خاطر ترک شعائر مذهبی از جامعه یهودی طرد شده بود. به شغل عدسی‌تراشی امرار معاش می‌نمود. ساده زیست بود و در سن 44 سالگی در اثر بیماری سل وفات یافت. او از اتباع دکارت بود هرچند لایب‌نیتس او را منحرف خوانده باشد. شباهت‌هایی با پارمیندس داشت و در فیلسوفی مانند هگل تاثیر گذاشته است.

اسپینوزا را وحدت وجودی دانسته‌اند. او درباره‌ی جوهر می‌گوید: « فی نفسه وجود دارد و بنفسه تصور می‌شود» در نتیجه وی تنها به یک جوهر نامحدود واجب قائل بود. او اعتقاد داشت جوهر واحد است. اسپینوزا جوهر واحد را خدا و طبیعت نیز خوانده است. مراد او از طبیعت در اینجا صرفاً طبیعت مادی نیست بلکه همه چیز را شامل می‌شود.

در فلسفه‌ی اسپینوزا همه‌ی کثرات به جوهری یگانه باز می‌گردند و اوصاف با حالات اویند. خدا صفات بی نهایتی دارد که ما تنها دو صفت از او را می‌شناسیم. این دو صفت فکر و امتداداند که دکارت هر یک از این دو را، جوهری متباین از هم دانسته بود. « ما از صفات الهی، دو صفت فکر و امتداد را درک می‌کنیم از صفات دیگر چیزی نمی‌توان گفت، زیرا معرفت ما به آنها ممکن نیست».

اسپینوزا با یگانه گرفتن جوهر، ثنویت دکارتی بین جوهر فکر و امتداد را حل می‌کند. او بر آن است که این دو جنبه‌هایی از یک شیء واحدند. بدین‌سان نفس تصور بدن است و خودآگاهی که منشاء جسمانی دارد تصور نفس می‌باشد. یگانگی جوهر، خدا و طبیعت را نیز یکی می‌سازد. طبیعت یا هر آنچه هست همان خداست و نمی‌توان خدا را موجودی ماوراء طبیعت دانست. اگر خدا طبیعت است طبیعت غایتی ندارد زیرا در آن صورت خدا وجود کامل نخواهد بود. علت غایی از فلسفه‌ی اسپینوزا حذف می‌شود. « طبیعت هیچ قصد ثابتی در نظر ندارد و همه علل نهایی صرفاً ساخته و پرداخته انسان است». با حذف علو و تعالی خداوند علیت طولی حذف می‌گردد و به جای آن ضرورت طبیعی می‌نشیند. هیچ امکانی وجود ندارد و طبیعت خود راخلق می‌کند. در این میان انسان اختیاری ندارد زیرا اعمال او حاصل طبیعت است. اختیار انسان حاصل جهل به علل طبیعی اعمال ماست و ما حقیقتاً مختار نیستیم.

اسپینوزا در تعریف جوهر، وجود را قرار می‌دهد و تفاوتی که ابن‌سینا و توماس آکویناس بین وجود و ماهیت (یا همان جوهر) قائل بودند را نادیده می‌گیرد. همین خلط بین وجود و ماهیت است که اسپینوزا را به وحدت وجود راه می‌برد. نتیجه‌ای که حاصل نادیده گرفتن تفاوت میان وجود و ماهیت است. از سویی دیگر با اینهمانی خدا، طبیعت و جوهر تکثر تبیین نمی‌شود و موجودات تنها حالات خداوند در نظر گرفته می‌شوند کثرت اشیاء جهان که همان صفات خداست معلول خداست. به عبارت دیگر هم علت و هم معلول ذات باری تعالی است.

اگر چه اسپینوزا را قائل به وحدت وجود خوانده‌اند اما با در نظر گرفتن غفلت وی از تفاوت وجود و ماهیت که باعث اندراج وجود در تعریف جوهر گردیده است، می‌بایست او را قائل به وحدت جوهر خواند؛‌چه آنچه باعث می‌شود اسپینوزا طبیعت را با خدا مساوی بداند تعریف او از جوهر است. وقتی وجود همان جوهر باشد،‌جوهر واحد خواهد بود زیرا وجود واحد است و غیرندارد. از سویی دیگر اینهمانی وجود و ماهیت امکان استعلاء و از وضع مادی را از بین می‌برد زیرا استعلا نیازمند اختیار است در حالی که ما از صفات خداییم و اختیاری نمی‌توانیم داشته باشیم.


بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
نظر شما
پربحث ترین عناوین
پرطرفدار ترین عناوین