اگر این حوادث در دولت حسن روحانی اتفاق میافتاد، صدای وااسلامای برخی به آسمان بلند میشد. فراموش نکردهایم که سعید قاسمی در یکی از سالها به خاطر مشکلاتی که برای مردم به خاطر اربعین داشتند، برای رئیس جمهور وقت آرزوی مرگ کرد.
الان به جز یکی، دو مورد دیگر صدایی از مداحان نمیشنوید. آرام گوشهای نشستهاند و کار خود را میکنند و فکر میکنم اگر رئیس جمهور یک اصلاح طلب بود قطعا الان هزار برچسب به او زده بودند و از گندم رای سخن به میان میآوردند.
این رسم غلطی است که در سپهر سیاست ایران رواج پیدا کرده است. تا دولتی که دوستان به پا کردهاند، بدی را خوبی میبینیم اما وای به روزی که دولت از رقیب باشد. بهترین اتفاقات را هم چنان زشت میبینم که بیا و ببین.
اصلاح طلب و اصولگرا هم ندارد. همین رفتار باعث میشود تا ما نقش دوست خوب را بازی نکنیم. از قدیم گفتهاند، دوست خوب کسی است که عیوب رفیقش را ببیند و به او متذکر شود. بسیاری از جریانهای سیاسی نه تنها زشتیها را نبینند بلکه سعی میکنند آنها را بزک کنند و بگویند؛ ببینید چه کار خوبی!
کاش امکان داشت همه به منافع ملی کشور فکر کنیم. اگر اینگونه بود، صدایمان در برابر هر اشتباهی بلند بود و منافع حزبی و جناحیمان را به مصالح کشور ترجیح نمیدادیم. اگر این روحیه را داشتیم، هر اشتباهی میدیدم، میگفتیم و سعی نمیکردیم با خریدن یک دبه ماست، آن را ماست مالی کنیم که نه انگار نه خانی آمده نه خانی رفته است.
یکی از ویژگیهای توسعه همین مسئله است. منافع ملی بر هر مسئلهی دیگر ارجحیت دارد حتی اگر رئیس جمهور یا رئیس مجلس برادر ما باشد. تا وقتی دولتهای دوستانمان میشود بهترین دولت تاریخ که خرابه تحویل گرفته و گلستان تحویل داده است، وضع همین است که که همین.
واقعا چرا الان کسانی که در 4 سال گذشته هر روز قیمت نان، شیر و گوشت را چک و از گرانیها گلایه میکردند، سکوت کردهاند و از دولت آقای رئیسی در مورد این مسائل سوال نمیکنند؟ چرا به سقوط بورس نمیپردازند؟
البته در پایان حدس میزنم برخی بگویید چرا خودتان در زمان روحانی این حرفها نمیزدید؟ در جواب آنها باید بگویم که کافی است سری به گوگل بزنید و ببینید با چه قلم تندی روحانی را خطاب قرار میدادیم.
واقعا خسته شدیم از این همه تبعیض و زندگی با بردگی