آفتاب: اقتصاددانان میگویند؛ اقتصاد پدیدهای علمی ـ تجربی و محصول فرایند صنعتی شدن در اروپاست.
بدین ترتیب این علم را نیز میتوان مانند بسیاری دیگر از علوم انسانی، علمی جوان قلمداد کرد که در عین برخورداری از چارچوبهای تعریف شده علمی در مواجه با رویدادها و چالشهای بینالمللی و اجتماعی پاسخی مناسب مییابند تا وضعیت اقتصادی جامعه را بهبود بخشد.
بدین ترتیب عالم علم اقتصاد با بهرهگیری از روش علمی صحیح پاسخ مناسب به بحران های اقتصادی را مییابد.
اما دولت نهم تا چه اندازه به این شیوه متعهد بوده است و از چه روش های اصولی جهت چیره آمدن بر چالشهای اقتصادی بهره جسته است؟
دکتر «مهدی تقوی» اقتصاددان نام آشنا که بیش از صد جلد کتاب و مقاله علمی-پژوهشی در حوزه اقتصاد به رشته تحریر درآورده و تعداد قابل توجهی اثر نیز ترجمه کرده است، یکی از بهترین افرادی بود که میتوانست در این باره پاسخهای مناسبی دهد. با او که عضو هیات علمی دانشکده اقتصاد دانشگاه علامه طباطبایی است، صبح یک روز بهاری در محل این دانشکده گفتوگو کردیم.
گفت وگویی که بیش از دو ساعت به طول انجامید. صراحت لهجه دکتر تقوی برخی از مباحث را غیر قابل چاپ نمود.
با این حال آنچه مانده است مطالبی خواندنی است.
دولت نهم با سرازیر کردن پول به بازار، تحت اشکال مختلف چون تسهیلات گوناگون بانکی و حمایت مالی از بنگاههای زودبازده تلاش کرد جهش اقتصادی ایجاد کند، چیزی مانند آنچه کنز در زمان بحران اقتصادی آمریکا 1931-1929 توصیه کرد. یعنی روانه کردن پول به بازار جهت افزایش قدرت خرید مردم با هدف افزایش تولیدات و در نتیجه جلوگیری از بیکاری کارگران و به گردش درآمدن چرخهای تولید، از طرف دیگر مشاورین اقتصادی آقای احمدینژاد در زمان تبلیغات انتخاباتی نیز شعارهایی را مطرح کردند که خیلی به مکتب کنز نزدیکی داشت. به نظر شما چرا روانه کردن پول به بازار نتوانست به افزایش تولید منجر شود وصرفاً آثار تورمی ناشی از افزایش نقدینگی به جا گذاشت.
من خود پیرو مکتب کنز هستم و آن را قبول دارم. باید بگویم آن موقع که کنز این روش را توصیه کرد در اقتصاد آمریکا و انگلیس کمبود تقاضا وجود داشت و نرخ رشد اقتصادی پایین بود، از سوی دیگر دلیل رکود اقتصادی کمبود تقاضا بود.
اما در ایران امروز این شرایط وجود ندارد، سطح استاندارد زندگی در کشور ما پایین است و بیشتر افراد زیر خط فقر زندگی میکنند، اما با وجود پایین بودن تقاضا، دولت توانایی تولید کالا هر چند با تقاضای پایین را ندارد. برخلاف آنچه در کشور ما حکم فرماست در کشورهای اروپایی و آمریکا وضعیت مالی مردم خوب است، رکود اقتصادی، بیکاری و تورم ما را ندارند چرا که اقتصادشان پویاست و اگر پول تزریق شود عرضه هم افزایش پیدا میکند. در ایران به دلیل وجود «رکود تورمی» مشکل سمت تولید است نه تقاضا.
رکود تورمی پدیدهای است که در دهه 70 شناخته شد و تا قبل از آن وجود نداشت بنابراین دادن پول به عنوان طرحهای زودبازده اتلاف منابع است. همانطوری که آقای جهرمی گفت: «قبلاً بیکار داشتیم الان بیکار بدهکار داریم». یکی از فروض اولیه اقتصاد عقلایی بودن است. پس سیاستگذاران باید عقلایی باشند تا با بررسی و تحلیل، دلایل تورم و بیکاری را شناسایی کرده و برای رفع آن کوشش نمایند.
به طور خلاصه باید بگویم ما در ایران زیگزاگ سیاستی داریم، یعنی شتابزده فکر کرده و طراحی میکنیم. بنابراین تا موقعی که توان تولید را پیدا نکنیم هر سیاستی برای کاهش بیکاری، راه به جایی نمیبرد .
پس حلقه مفقوده سیاستهای دولت نهم در مقایسه با رویکرد کنز در چیست؟
حلقه مفقوده سیاستهای دولت عرضه است، چرا که برای تولید باید عوامل تولید از جمله نیروی کار، موجودی سرمایه و تکنولوژی مناسب باشد.
در مورد سرمایه هم باید بگویم، سرمایه کارخانجات ما فرسوده است ما باید سرمایههای ناباب و مستهلک را عوض کنیم. تا وقتی که با دستگاههای نساجی 40 سال پیش کار کنیم بهبودی در تولید نساجی ایجاد نخواهد شد یا در مورد کارخانجات روغننباتی و بسیاری دیگر از تولیدات داخلی هم از رده خارج شدن دستگاهها صدق میکند که این بهرهوری را پایین میآورد.
عنصر دوم نیروی کار است، تا زمانی که ما نتوانیم متخصصین داخلی را در کشور نگه داریم، این مشکل حل نخواهد شد، چرا که افراد متخصص داخل کشور نماندهاند. بچههای المپیادی هم جذب کشورهایی میشوند که بهای بیشتری به آنها میدهد و عده معدودی هم که آموزش دیدهاند و میتوانند کار کنند وقتی به سطحی میرسند که میتوانند مثمرثمر باشند از ایران میروند. پس میبینید که ما برای کشورهای خارجی نیروی کار تولید میکنیم. چرا که با نبود زیرساختهای درست سرمایه انسانی ما داخل کشور نمیماند و اگر قوانین درست اجرا نشود، و حقوق مالکیت را رعایت نکنیم به راحتی سرمایه انسانی را از دست می دهیم.
دلیل سوم هم نبود علم و تکنولوژی است، چرا که مقدار پولی که دولت صرف تحقیق میکند بسیار کم است. در این میان بخش خصوصی هم انگیزه ندارد چرا که هر چیزی را که تولید میکند قابل فروش است پس برای تولید محصول بهتر تحقیق نمیکند.
پس فقط از علوم جدید تقلید میکنند؟
نه! ای کاش این طور بود، چرا که تئوری اقتصاد میگوید دانش و تکنولوژی در خارج تولید میشود و شما باید با تقلید آن دانش را به داخل بیاورید. اینکه میگویند مثلاً ما دستگاه مشابه خارجی تولید کردهایم شعار است و درخدمت تولید نیست. وضع آشفته تکنولوژی هم بر کسی پوشیده نیست.
به غیر از مشکلاتی که بر سر راه تولید است، مسائل سیاسی هم جلوی انتشار محصولات را میگیرد. سیاستهای غلط تجاری، تعرفه واردات را پایین میآورد و صنعت نساجی را به زانو درمیآورد و به راحتی کالاهایی که قابلیت رقابت دارند از بین میروند.
بخش خصوصی هم تولیدکننده خوبی نیست برای اینکه مدیران بعد از انقلاب بر اساس تخصص فعالیت نکردهاند و به دنبال پیشرفت صنعت داخلی در حد صادرات نبودهاند. در این شرایط هدف بخش خصوصی داشتن بازار جهانی و تولید محصول خوب نیست همانگونه که میبینید محصولات ما به کشورهایی مثل افغانستان، سوریه، آذربایجان و مانند آنها صادر میشود.
ما باید در حدی رشد کنیم تا تولیداتمان به کشورهایی نظیر آمریکا که کشور ثروتمندی است برود و یا به کشورهایی مثل هند و چین که جمعیت زیادی دارند صادر شود.
بازار جهانی فرش در انحصار ما بود اما آنقدر با الیاف مصنوعی فرش تولید کردیم که هند و ترکیه بازارهای جهانی را گرفتند. در مورد زعفران و پسته هم همینطور به راحتی بازارها را از دست دادیم.
چقدر از وضعیت کنونی ناشی از عدم انسجام تیم اقتصادی دولت است آیا جدا شدن برخی مشاوران اقتصادی رئیسجمهور و تعویض برخی مدیران عامل آشفتگی در مسیر حرکت اقتصادی دولت بوده و یا رویکرد اقتصادی دولت ضعیف تنظیم شده و مانع تحقق برنامهها شده است؟
فکر نمیکنم تعویض تیم اقتصادی تاثیری داشته باشد. رئیسجمهور با رای اکثریت مردم برگزیده شده است، شخص رئیسجمهور تصمیم میگیرد با یک گروه کار نکند و یا یک جایگزین برای هر فردی از کابینه انتخاب نماید. اما وقتی معیار تغییر گروهی باشد، لزوماً بهترینها انتخاب نمیشوند. رئیسجمهور باید خودش انتخاب کند، هزینهاش را هم باید خودش بپردازد.
من پیشنهادی به دولت دادم مبنی بر اینکه یک گروه اقتصاددان جوان به عنوان شورای مشاوران اقتصادی بیاورند چرا که حتی اختلافنظر بین این اعضا میتواند سازنده باشد.
اقتصاد دریایی است که هر روز به حجم آن اضافه میشود هر روزه تعداد زیادی کتاب به چاپ میرسد و تعداد زیادی مقاله نوشته میشود. مشکل تعویض تیم این است که گروهی که روی کار میآیند فکر میکنند به مشاوره نیازی ندارند. یک کابینه سیاسی درست مثل یک تیم فوتبال است همه باید با هم هماهنگ باشند. این تیم باید با رئیسجمهور سازگار باشد چرا که بیشترین هزینه را بعد از مردم رئیسجمهور در ارزیابی آیندگان پرداخت خواهد کرد .
اگر رئیسجمهور افرادی از تیم را عوض میکند به خاطر نبود هماهنگی است، پس مخالفت با عقیده دیگران خوب است به شرط آنکه با بحث و گفتگو راه درست را انتخاب کنند. اگر نشد ناسازگاری همه چیز را به هم میریزد.
حتماً آقای احمدینژاد برنامهای دارد که برای اجرای درست آن افراد را تعویض میکند. این برنامه ممکن است درست باشد، ممکن است نباشد.
آقای دکتر اگر بخواهیم تا حدودی نظری به موضوع بنگریم، به نظر شما برنامه دولت به کدام مکتب اقتصادی نزدیکتر است؟
مشکل فعلی دولت وجود چشمانداز 20 ساله است. چرا که نمیتوان پیشبینی کرد در 20 سال چه اتفاقی پیش میآید. بر فرض اگر شرایط ثابت ماند برنامه 5 ساله اجرا شود، بودجه بدون نقض بسته شود. در چشمانداز گفته شده نرخ رشد باید 8٪ شود و ما بقدرتمندترین کشور در منطقه خاور میانه شویم، این شرایط دائم در حال تغییر است. برنامه چشمانداز 20 ساله باید با تغییر شرایط دائم تغییر کند، حتی بودجه هم باید انعطافپذیر باشد چرا که وقتی بودجه بسته میشود ممکن است وسط سال تغییر کند، باید برنامه آنقدر انعطافپذیر باشد که با تغییرات برنامه هم تغییر کند.
حالا چون آقای احمدینژاد برنامه 20 ساله را طراحی نکرده،این طرح برایش مشکلآفرین شده است. در نامه 57 اقتصاددان هم ادامه ندادن سند چشمانداز زیر سوال رفته بود، اقتصاددانان میگفتند: «در سند چشمانداز اکنون رشد اقتصادی باید 8٪ میبود چرا 5/5٪ است».
جواب این سوال این است که در این سال ها شوک های اقتصادی بر دولت وارد شده، محدودیتهایی به وجود آمده است.
نکته دوم تفاوتهای اهداف رئیسجمهورهاست. اهداف آقای هاشمی با هدف احمدینژاد یکی نیست، پس برنامه هر کدام با برنامهای که دیگری طرح میکند متفاوت است. رای مردم مشخص می کند برنامه کدامیک درست است.
اشکال آقای احمدینژاد این است که چون تخصص اقتصادی ندارد به تخصص هم معتقد نیست، آنچه در ذهنش است را با دوستان هیئت دولت مطرح میکند از میان حرفها مثلاً طرح بنگاههای زودبازده بیرون میآید. اگر از گروهی اقتصاددان استفاده شود ممکن است این مشکلات حل شوند.
نهایتا در جواب شما باید بگویم نمیشود گفت کدام مکتب اقتصادی را پیش گرفتهاند چرا که همانطور که قبلاً اشاره کردیم شرط اقتصاد عقلایی بودن است که در اجرای این طرحها عقل حرفی برای زدن ندارد.
در دولت آقای هاشمی برای گرفتن وام از صندوق بینالمللی پول، مجبور به اجرای سیاستهای تعدیل اقتصادی و آزادسازی اقتصادی شدند که به مکتب نئولیبرالی نزدیک بود.
اما مکتب الان نئولیبرالی نیست، کنزی نیست، سوسیالیستی نیست که همه ابزار تولید متعلق به دولت باشد، مخلوطی از همه این مکاتب است.
در اوایل 1970 همه دنیا از مکتب کنزی تبعیت میکردند. در سال 1970 دیدند سیاستهای کنزی جواب مشکل تازه به وجود آمده را نمیدهد. چرا که آمریکا دچار رکود تورمی شدید شد و با ادامه سیاست کنزی مردم در فقر بیشتری فرو میرفتند.
کسانی که حامی سیاستهای کنزی در آمریکا بودند رای نیاوردند. ریگان در آمریکا و خانم تاچر در انگلستان رای آوردند و حزب کارگر و دموکرات رای نیاوردند. این گروه تازه به قدرت رسیده سیاستهای نئولیبرالی را پیاده کردند آزادسازیها و مداخله کمتر دولت در برنامه کارشان بود.
با توجه به عقلانی بودن اقتصاد وقتی سیاست کنزی جواب نمیدهد به سراغ سیاست دیگری مثل نئولیبرالی میروند. باید با بررسی دید آیا سیاستهایی که به کار میگیرید درست است؟ رشد اقتصادی را اضافه میکند؟ اوضاع اقتصادی را سر و سامان میدهد؟ اگر نه باید سیاست دیگر و مناسبی طراحی و اعمال میکنیم که این وظیفه اقتصاددان است.
با توجه به اینکه سیاستهای هاشمی و خاتمی نئولیبرالی بود میتوان دلیل بحرانهای الان تغییر یکباره سیاستها باشد؟
نه، چرا که احمدینژاد تغییر یکبارهای انجام نداد. آقای هاشمی واردات را آزاد کرد، آقای احمدینژاد همه تعرفهها را پایین آورد. پس هر دو آزادسازی تجاری کردند.
اصل 44 را هم که اجرا میکند، سهام واحدهای دولتی را در بورس میفروشد، از نظر سیاسی سیاستها فرق کرده است اما از نظر اقتصادی فرق چندانی احساس نمیشود تنها تفاوت اقتصادی دولت آقای احمدینژاد کمکهایی است که به کشورهای خارجی میکند.
سیاست احمدینژاد هم لیبرالی است و ادامه سیاستهای تعدیل را اجرا میکند. چشمانداز 20 ساله را هم در دستور کار قرار داده است. نحوه عمل فرق میکند، میزان درآمد نفت تغییر کرده است.
آقای خاتمی نفت 9 دلاری داشت، اواخر حکومت آقای هاشمی نفت شد 9 دلار. 14 میلیارد دلار هم درآمد کل کشور بود. شانس بزرگ احمدینژاد بالا رفتن قیمت نفت بود.