کد خبر: ۷۴۱۴۷۰
تاریخ انتشار : ۱۶ آذر ۱۴۰۰ - ۰۹:۲۵

آیا دانشگاه دیگر دانشگاه نیست؟

 ۶۸ سال از ۱۶ آذر سال ۱۳۳۲ می‌گذرد، روزی که در دانشکده فنی دانشگاه تهران، در نتیجه ورود نیرو‌های ارتش به محوطه دانشگاه تهران و در نتیجه نظامی و امنیتی شدن فضای دانشگاه، میان دانشجویان و نظامیان تنش ایجاد و به تیراندازی به سمت دانشجویان و کشته شدن سه تن از آن‌ها منجر شد: قندچی، شریعت‌رضوی و بزرگ‌نیا.
آیا دانشگاه دیگر دانشگاه نیست؟
آفتاب‌‌نیوز :

نشست اخلاق پژوهش در اواخر آبان‌ماه به شکل آنلاین برگزار شد. مهدی محسنیان‌راد استاد شناخته شده ارتباطات، با عنوان «جایگاه اخلاق در تولید و مصرف پژوهش در ایران» تجربه‌هایی از ۵۰ سال پژوهش خود را با حاضران در این نشست در میان گذاشت. این استاد ارتباطات با صورتبندی جدل‌های جاری میان سنت، تجدد و مدرنیته به قربانی شدن واقعیت در این فضا اشاره کرد و بی‌اخلاقی در پژوهش را به نوعی حاصل همین رویکرد دانست. محسنیان‌راد، همچنین به نمونه‌هایی از بی‌اخلاقی قبل و بعد از انقلاب در پژوهش بر اساس تجربه زیسته خودش پرداخت و در آخر نیز دانشگاه بودن را از منظر یاسپرس با توجه به دانشگاه‌های ایران مطرح کرد. در ادامه مشروحی از سخنرانی مهدی محسنیان‌راد را در این نشست می‌خوانید.

در سی و هفتمین سال پیروزی انقلاب اسلامی، وزارت علوم در پیشگفتار یکی از کتاب‌های منتشره خود، وجود ناهنجاری گسترده اخلاقی در تولید دانش در ایران را بیان کرد. در دیباچه‌ای که پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی در آغاز ترجمه کتاب «جایگاه اخلاق در پژوهش علمی» مطرح کرده بود، آمده است: «در ایران توجه به پژوهش علمی مسوولانه، از پس ناهنجاری‌های گسترده اخلاقی در فرآیند تولید دانش، رو به فزونی است. امروزه بسیاری از مسوولان و حتی دانشگاهیان از رواج گسترده سرقت علمی، مقاله‌سازی، جعل مدرک دانشگاهی و ... شکوه می‌کنند. شاید جلوه‌های رفتار غیرمسوولانه پژوهشی در ایران، بیش از کشور‌های دیگر هویداست.»، اما عنوان اصلی این کتاب «رفتار مسوولانه در پژوهش» (Responsible conduct of research) است. سوای آن پیشگفتار، تغییر عنوان کتاب از «رفتار مسوولانه در پژوهش» به «جایگاه اخلاق در پژوهش علمی» نیز بهانه‌ای برای پرداختن به مصیبت جاری در فضای علوم اجتماعی از سوی پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی است. اشکال این تغییر عنوان و آن پیشگفتار در آن است که برای مخاطب دانشگاهی در ایران و به‌طور کلی خریدار کتاب این برداشت را ایجاد می‌کند که بی‌اخلاقی رایج در ایران پدیده‌ای است که در همه جا ممکن است به وقوع بپیوندد. آنچنانکه با نگاهی که من به کتاب داشتم، متوجه شدم که چاپ اول کتاب در سال ۲۰۱۵ نوشته پروفسور شامو و بنجامین است. پروفسور شامو، بیوشیمیست و زیست‌شناس مولکولی است که تجربه زیادی در همه‌گیری بیماری‌های مسری و بهداشت عمومی دارد. همکار او دیوید بنجامین نیز متخصص اخلاق زیستی در انستیتو بهداشت محیطی است. حال اگر پرسپکتیو تخصص او را در صفحه ۸ کتاب‌شان بخوانیم، متوجه می‌شویم آنچه در ایران می‌گذرد، از جنسی متفاوت از حوزه فعالیت این دو محقق است. می‌نویسند: «باید پذیرفت که پژوه علمی همواره در چارچوب زمینه اجتماعی روی می‌دهد و منافع اقتصادی، سیاسی و ارزش‌های اجتماعی، فرهنگی و مذهبی بر اهداف، منابع و کارکرد‌های علمی تاثیرگذار هستند.»

جدل‌های جامعه در حال گذار، مسلخ واقعیت

در اینکه زمینه اجتماعی چارچوب هر پژوهش است تردیدی نیست، مدتی از پیروزی انقلاب گذشته بود که گروهی از مسلکی‌ها از جنس قدرت‌طلب «جدل تعهد یا تخصص» را آغاز کردند که منتهی به راندن متخصصان دانشگاهی از صحنه اداره امور کشور شد و پس از اجرای انقلاب فرهنگی و بستن دوساله دانشگاه‌ها، به تدریج شعار بی‌ثمر علوم اجتماعی اسلامی را بر سپهر دانشگاه‌های علوم اجتماعی ایران تحمیل کردند.

حاصلش آن شد که کشور به ظاهر در حال گذار از سنت به مدرنیته - ولی در واقع گذار از سنت به تجددِ دوران شاه- که از عوامل نارضایی و شکل‌گیری انقلاب بود، تبدیل به ملقمه بی‌نظیر و منجمد سنت و تجدد که یکی از پیامد‌های آن پدید آمدن انواع بی‌اخلاقی در تولید و مصرف پژوهش در ایران شد. جامعه سنتی برای حل مسائل مرتبط با تداوم حیات خود بر معرفت‌های تجربی و ذهنی «گذشته‌محور» و در شرایط کمترین میزان تقسیم کار اجتماعی متکی است. جمع‌گرایی و بی‌توجهی به آزادی‌های فردی از ملزومات جامعه سنتی است. در حالی که جامعه مدرن برای حل مسائل مرتبط با تداوم حیات خود بر معرفت‌های حاصل از دانش، تخصص و خرد در شرایط تقسیم کار اجتماعی متکی است. نقد مستمر خود در بستر آزادی فردی و تکیه بر تکنولوژی از ملزومات جامعه مدرن است. جامعه متجدد جامعه‌ای است که کماکان در زیربنای سنتی باقی مانده، اما خود را با روبنایی مشابه جوامع مدرن بزک می‌کند. جامعه در حال گذر از سنت به مدرنیته جامعه‌ای است پویا که در مسیر جایگزینی تدریجی و اولویت‌بندی اجزا زیربنا و به‌تبع آن روبنا، از سنتی به مدرنیته را دارد. از آنجا که مدت یادگیری فرهنگ مادی زیربنا تابع تصاعد حسابی و مدت یادگیری فرهنگ غیرمادی آن تابع تصاعد هندسی است، به تدریج بین این دو فرهنگ فاصله‌ای به وجود می‌آید که آن را واپس‌ماندگی فرهنگی یا در حال گذار (Cultural Lag) می‌نامند. هر قدر سال‌های این عبور طولانی‌تر شود، نشان از ناکارآمدی بیشتر نهاد‌های سیاسی و فرهنگی آن جامعه است. تداوم این وضعیت موجب بروز و توسعه طولی و عرضی شکاف طبقاتی و اختلاف در رتبه‌بندی ارزش‌ها در جامعه خواهد شد. جامعه درگیر با ملقمه سنت و مدرنیته، جامعه‌ای است ایستا، چندپاره و همچون مجمع‌الجزایری از سنت و مدرنیته که فاقد پویایی و درگیر تحرکات زلزله‌گونه مستمر ناشی از جدل میان سنتی‌ها، متجدد‌ها و مدرنیته‌هاست. به مرور زمان، در جدل میان سه‌گانه سنتی‌ها، متجدد‌ها و مدرنیته‌ها اتفاقاتی رخ داد که حاصلش تفوق نیرو‌های سنتی در مقابله با تجددگرایان و در کنارش احساس عدم مشروعیت در مقابله با دانش‌ورزان بود. سنتی‌ها در جدل با متجدد‌ها به دلیل برخورداری از انواع مشروعیت و متعاقبا امکانات قانونی مانند سه‌گانه ۱- مقابله با نوار موسیقی قبل از انقلاب از طریق تفتیش اتومبیل‌ها از سوی بسیج مساجد در سال‌های اول انقلاب، ۲- مجازات توزیع‌کنندگان نوار‌های ویدیو در دهه ۶۰ و ۳- تصویب قانون منع استفاده از تجهیزات ماهواره‌ای در ۱۳۷۳ بود. حل مشکل احساس عدم مشروعیت در مقابله با دانش‌ورزان از دو طریق ابداع شد: ۱- اقلیتی برای تجهیز خود به دانش روز روی آوردند و ۲- اکثریتی کسب مالکیت عنوان‌ها و القاب دانشگاهی را آغاز کردند. این تلاش‌ها کار را به آنجا کشاند که در مواردی هر چندگاه یک‌بار روزنامه‌ای از یک جناح، مقامات جناح مقابل را متهم به جعل عنوان دکتری می‌کرد. به نظر می‌رسد، در جدل میان سنتی‌ها، متجدد‌ها و مدرنیته‌ها آنچه در حال قربانی شدن است، کشف واقعیت باشد.

بی‌اخلاقی در تولید پژوهش

تحقیق عبارت است از فرآیندی از مجموعه فعالیت‌های نظام‌مند که هدف آن نزدیک شدن به واقعیت یا رسیدن از آگاهی اندک به آگاهی بیشتر (کاهش جهل) با هر روش مقتضی و ممکن. بی‌اخلاقی در تولید پژوهش نیز عبارت است از هر نوع سستی آگاهانه با هر انگیزه برای نزدیک شدن به واقعیت. واقعیت (Reality) هر چیز، آن‌گونه که هست و حقیقت (Truth) هر چیز، آن‌گونه که ما فکر می‌کنیم، است. این دو مفهوم بسیار با هم متفاوت هستند. همیشه ممکن است که واقعیت و حقیقت مساوی یکدیگر باشند، اما اطمینان از این تساوی کار ساده‌ای نیست. پنهانکاری واقعیت، یکی از رایج‌ترین بی‌اخلاقی‌های پژوهشی در تمام طول تاریخ نظام‌های مسلکی است.

بی‌اخلاقی در مصرف پژوهش تلویزیون و ماهواره در ایران

سال ۱۹۹۱ با قرار گرفتن ماهواره STAR بر فراز آسیا، دریافت امواج تلویزیونی ماهواره‌ای (DBS) در این قاره آغاز شد و به‌زودی اقلیتی از طبقات مرفه و مدرن تهران، با خرید و نصب تجهیزات خریداری شده که به صورت قاچاق وارد کشور شده بود، ایران را جزو دریافت‌کنندگان «ماهواره پیام‌پراکنی مستقیم» (Direct Broadcasting Satellite) قرار داد. چند ماهی نگذشته بود که رییس وقت مرکز تازه تاسیس پژوهش‌های مجلس شورای اسلامی که تجربه شکست منع مصرف ویدیو در ایران را داشت، خواست از طریق یک پژوهش، راهکاری کارشناسانه برای نحوه مواجهه ایران با پدیده جدید ارایه شود. بعد‌ها معلوم شد که گزارش ۱۷۱ صفحه‌ای پژوهش مذکور که مهرماه ۱۳۷۳ در اختیار مرکز پژوهش‌های مجلس قرار گرفت، نخستین پژوهش علمی و گسترده در این باره در آسیا بوده است. در فصل اول این گزارش، نحوه عکس‌العمل دولت‌های آسیایی در برابر امکان دریافت برنامه‌های انتقالی از ماهواره Star مطالعه و عکس‌العمل‌ها در شش دسته تقسیم و برای هر دسته، بند‌های اقدامات کشور‌های آن دسته توضیح داده شد. نتیجه نشان داد که وجه مشترک هر شش دسته، اتخاذ انواع اقدامات رقابتی بود. شواهد نشان می‌داد که در شرایط انحصار تلویزیون دولتی در ایران، عدم نمایش ابزار‌ها و آلات موسیقی، عدم انطباق تمامی سریال‌های تلویزیونی تولیدی با زندگی واقعی مردم در ایران و برخی تمایز‌های دیگر که در گزارش به دقت و بدون هر نوع پرده‌پوشی توضیح داده شده بود و در کنار آن و توضیح داده شد که، چون ایران تنها کشوری بود که زمزمه غیرقانونی کردن دریافت ماهواره به گوش می‌رسید، امکان جای دادن آن در هیچ یک از شش دسته میسر نبود و عملا تک عضو دسته هفتم را تشکیل می‌داد. در ادامه گزارش، برخی طرح‌های مطرح شده در رسانه‌ها مانند اندیشه‌های صدا و سیما برای تاسیس کانال‌های جدید و حتی تلویزیون کابلی و بیست و چهار ساعته کردن فرستنده‌های موجود، مورد بررسی قرار گرفت و با دلایل کافی اعلام شد که هیچ یک از این اقدامات نخواهد توانست توان مورد انتظار از تلویزیون ایران را برای یک رقابت سالم با فرستنده‌های ماهواره‌ای موجود و پیشرو به آن اعطا کند. در آن گزارش پیش‌بینی شد که پخش خبر از کانال‌های فارسی ماهواره‌ای شرایط نامناسبی را به وجود خواهد آورد که آنچه در حال حاضر به نقل از منابع خارجی -به‌ویژه مطبوعات غربی- در بولتن‌های محرمانه خبرگزاری جمهوری اسلامی و... برای مقامات منتشر می‌شود به کف جامعه خواهد رسید و تفاوت آن‌ها با محتوای اخبار رسمی تلویزیون داخلی، پیامد‌های پیچیده‌ای را به وجود خواهد آورد و گفته شد اگر بتوانیم مسائل خبر در رسانه‌های ایران را حل کنیم، نه تنها جلوی چنین اثرات منفی را خواهیم گرفت، بلکه جامعه را برای مشارکت بیشتر در اداره کشور آماده می‌کنیم.

در ادامه، این سوال مطرح شد که اگر کانال تلویزیونی به زبان فارسی تاسیس شود، چه اتفاقی خواهد افتاد؟ در آن گزارش گفته این پاسخ به دست آمد که تمامی معایب و مشکلاتی که در سیستم خبری رادیو و تلویزیون ایران وجود دارد (پرده‌پوشی از برخی رویدادها، بها دادن به عنصرخبری چه کسی به جای چه چیزی و اهمیت قائل شدن به ارزش خبری شهرت و آمیختن سنگین خبر با پروپاگاندای ایدئولوژی حاکم و...) خود را نشان خواهد داد. در لابه‌لای آن ۱۷۱ صفحه گفته شد که اگر تلویزیون ایران پس از دستیابی به خصیصه کامل تلویزیون (شرط اصلی و نخستینی که در متن گزارش به تفصیل چگونگی آن توضیح داده شده بود) و پس از تبیین تعریفی صحیح از «مصلحت‌اندیشی» برای «دروازه‌بانی خبر و ترسیم خط قرمز» و «تجدیدنظر اساسی در اولویت قرار دادن شهرت» برای خبر‌های داخلی و «برخورد» برای خبر‌های خارجی و افزایش سهم کارکرد سرگرم‌کنندگی تلویزیون ایران از ۲۷ درصد به سهمی مشابه کشورهایی، چون پاکستان (۴۱.۵ درصد)، اندونزی (۳۸.۷ درصد) و هند (۳۸ درصد) و روشن کردن تکلیف نابسامان موسیقی در تلویزیون و توجه کامل به خواست و نیاز‌های رسانه‌ای مردم، می‌تواند مخاطبان خود را نگهدارد. در این گزارش خواسته شد مفهوم «فرهنگ ایرانی-اسلامی» که از لفاظی جلوتر نرفته و نه به صورت بخشنامه، بلکه در عمل لازم دانسته شد که از سبک زندگی تمام اقشار جامعه استخراج و مبنای تولید برنامه‌های غیرخبری باشد. در این پژوهش آزادگذاری کنترل شده ماهواره (ترکیبی از اقدامات چند کشور آسیایی) توصیه شده بود. مثلا تاسیس یک کانال ۲۴ ساعته برای باز پخش برنامه‌های گزینش شده کانال‌های ماهواره‌ای در کنار تعیین مالیات برای دارندگان آنتن‌های ماهواره‌ای و مصرف مالیات‌های مذکور برای ارتقای تولیدات داخلی توصیه شد. به انحصار دولتی رادیو و تلویزیون در کشور به منظور جلب مشارکت مردم در تامین نیاز‌های رسانه‌ای مردم و ایجاد رقابت خاتمه داده شود. در انتهای گزارش ۱۷۱ صفحه‌ای گفته شده بود قطعا مردم که در مصرف رسانه‌ها تصمیم‌گیرنده اصلی هستند، اگر بتوان آن‌ها را با این اصل که همه دیگران غربی، دنبال منافع ملی خود هستند، صادقانه آگاه و از همه مهم‌تر نیازهای‌شان را تامین کنیم، در بازار پررقابت پیامی که در پیش است، آن‌ها قطعا گزینشگران شایسته‌ای خواهند بود. وقتی در قانون «منع استفاده از تجهیزات ماهواره‌ای» بهمن‌ماه ۱۳۷۱ به تصویب رسید و این در شرایطی بود که نمایندگان مجلس ۴ ماه فرصت داشتند که این گزارش را بخوانند، این بی‌اخلاقی در مصرف پژوهش بود که تصویب کردند. یک‌سال بعد، نشریه «گفتگو» در مقاله‌ای با عنوان «نقش مراکز قدرت سیاسی در تصویب قانون ممنوعیت استفاده از آنتن‌های ماهواره‌ای» به نکاتی اشاره کرد که می‌تواند مصداق «خود عقل کل پنداری» مورد بحث باشد. تعداد دیش‌های ماهواره دایر در بیست و سومین سال تصویب آن قانون و از دست دادن سهم قابل توجهی از بینندگان تلویزیون درون کشوری حاصل آن بی‌اخلاقی مصرف پژوهش بود.

بی‌اخلاقی در مصرف پژوهش تحلیل محتوای برنامه‌های رادیو ایران

دقایقی پیش به مشخصات جامعه متجدد اشاره و گفته شد جامعه‌ای است که کماکان در زیربنای سنتی باقی مانده، اما خود را با روبنایی مشابه جوامع مدرن بزک می‌کند. حکومت ایران پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ تا ۱۳۵۷ تا حدودی از این نوع بود. نمونه‌ای از بی‌اخلاقی در مصرف پژوهش را نیز در آن دوره تجربه کرد. سال ۱۳۵۲ در شرایطی که سرپرستی مرکز تحقیقات دانشکده علوم ارتباطات اجتماعی را داشتم، وزارت فرهنگ و هنر در تدارک برگزاری مجمع بحث درباره خانواده و فرهنگ در دانشگاه تهران بود. برای آن مجمع، اجرای طرحی پژوهشی «بررسی محتوای برنامه‌های رادیو ایران» با تامین بودجه کافی به مرکز تحقیقات مذکور واگذار شد. برای اجرای آن طرح، ۱۹ تن از فارغ‌التحصیلان دانشکده به مدت شش ماه فعالیت داشتند و حاصل کار در سال ۱۳۵۳ در قالب یک کتاب در تیراژ محدود منتشر شد. این نخستین اثر فارسی و بومی در حوزه رسانه‌ها بود که تمامی ضوابط یک اثر پژوهش دانشگاهی از جمله بخشی از شروط کارل یاسپرس در آن رعایت شده و اولین تحقیق به روش تحلیل محتوا بود. وزارت فرهنگ و هنر نیز همزمان با برگزاری اجلاس خانواده و فرهنگ، چاپ دیگری از این اثر را منتشر کرد. ادامه پژوهش حاکی از آن بود که سهم مضامین منفی در برنامه‌های سرگرم‌کننده سه برابر بیشتر از همان سهم در برنامه‌های آموزنده و دو برابر برنامه‌های آگاه‌کننده بود. جان کلام بیشترین سهم برنامه‌های رادیو ایران، سرگرمی (۶۵ درصد) و بیشترین حضور مضامین منفی در برنامه‌های مذکور بود. از نخست وزیر وقت دعوت شد تا به دانشکده بیاید، آمد و در مرکز تحقیقات نمودار‌ها توضیح داده شد. او در واکنش به نتیجه این پژوهش گفت: بسیار خوب است که جامعه رو به رشد ایران اوقات فراغت بیشتری برای سرگرم شدن داشته باشد. این نمونه‌ای از خود عقل کل پنداری دولتمردان در سال ۱۳۵۳ است.
دانشگاه بودن چیست؟

فیلسوف آلمانی، کارل یاسپرس در تعریف دانشگاه، آنجا را اجتماعی از دانش‌پژوهان (Scholars) می‌داند که به جست‌وجوی واقعیت می‌پردازند. بی‌توجه به آنکه امکانات خود را از چه کسی -دولت، مراکز وقف، اجازه‌نامه پاپ یا فرمان‌های سلطنتی - گرفته‌اند. یاسپرس می‌نویسد: دانشگاه نیز همچون کلیسا دارای «خودآیینی» است و خودآیینی خویش را همچون کلیسا از یک ایده جاویدان که خصلتی جهانی و فراملی دارد، می‌گیرد و آن آزادی آکادمیک است. این آزادی مستلزم تعهد به جست‌وجوی واقعیت و آموزش آن است. (اقتباس از یاسپرس در کتاب ایده دانشگاه: ۲۳) یاسپرس همچنین می‌افزاید: اراده و نیاز‌های دولت و جامعه است که دانشگاه را برپا می‌دارد. لیکن دانشگاه محل دیدگاه‌های دولت و جامعه نیست، بلکه محل تفکر علمی است. (تضاد تفکر علمی، گمان‌پردازی غیرروشمند و پذیرش غیرنقادانه ایده‌هاست.) دانشگاه محل حضور دارندگان دیدگاه پژوهشی است، دیدگاهی که توانایی کنار گذاردن موقت ارزش‌ها و سوگیری‌ها به منظور نزدیک شدن به واقعیت را داراست. در اینجاست که باید این پرسش را مطرح کرد: آیا در ایران پدیده دور شدن دانشگاه‌ها از دانشگاه بودن و در نتیجه دور شدن دانشگاهیان از دانشگاهی بودن رخ داده است؟

عنوان اصلی این کتاب «رفتار مسوولانه در پژوهش» (Responsible conduct of research) است. سوای آن پیشگفتار، تغییر عنوان کتاب از «رفتار مسوولانه در پژوهش» به «جایگاه اخلاق در پژوهش علمی» نیز بهانه‌ای برای پرداختن به مصیبت جاری در فضای علوم اجتماعی از سوی پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی است.

دانشگاه محل حضور دارندگان دیدگاه پژوهشی است، دیدگاهی که توانایی کنار گذاردن موقت ارزش‌ها و سوگیری‌ها به منظور نزدیک شدن به واقعیت را داراست. در اینجاست که باید این پرسش را مطرح کرد: آیا در ایران پدیده دور شدن دانشگاه‌ها از دانشگاه بودن و در نتیجه دور شدن دانشگاهیان از دانشگاهی بودن رخ داده است؟

فیلسوف آلمانی، کارل یاسپرس در تعریف دانشگاه، آنجا را اجتماعی از دانش‌پژوهان (Scholars) می‌داند که به جست‌وجوی واقعیت می‌پردازند. بی‌توجه به آنکه امکانات خود را از چه کسی -دولت، مراکز وقف، اجازه‌نامه پاپ یا فرمان‌های سلطنتی -گرفته‌اند. یاسپرس می‌نویسد: دانشگاه نیز همچون کلیسا دارای «خودآیینی» است و خودآیینی خویش را همچون کلیسا از یک ایده جاویدان که خصلتی جهانی و فراملی دارد، می‌گیرد و آن آزادی آکادمیک است.

روز دانشجو و پایان دانشگاه

محسن آزموده نیز در یادداشتی نوشت:  ۶۸ سال از ۱۶ آذر سال ۱۳۳۲ می‌گذرد، روزی که در دانشکده فنی دانشگاه تهران، در نتیجه ورود نیرو‌های ارتش به محوطه دانشگاه تهران و در نتیجه نظامی و امنیتی شدن فضای دانشگاه، میان دانشجویان و نظامیان تنش ایجاد و به تیراندازی به سمت دانشجویان و کشته شدن سه تن از آن‌ها منجر شد: قندچی، شریعت‌رضوی و بزرگ‌نیا. از آن زمان به بعد در تقویم غیررسمی ایران و پس از انقلاب در تقویم رسمی، ۱۶ آذر روز دانشجو نامیده شد. روشن است که در سال‌های نخست پس از کودتا، امکان برگزاری بزرگداشت و یادبود برای این «سه آذر اهورایی» (تعبیری که علی شریعتی برای آن سه دانشجو به کار برد)، وجود نداشت، اما به ویژه از اواخر دهه ۱۳۳۰ به تدریج در داخل و خارج، دانشجویان و فعالان سیاسی منتقد، در داخل یا خارج، به‌طور غیررسمی مراسم یا برنامه‌هایی به این مناسبت برگزار می‌کردند، از نشست و تجمع و میتینگ گرفته تا انتشار شب‌نامه، نشریه، ویژه‌نامه و.... واقعیت این است که از زمان تاسیس دانشگاه تهران در سال ۱۳۱۳ و حتی پیش از آن، یعنی از زمانی که نخستین دانشسرا‌ها و مدرسه‌های جدید آموزش عالی در ایران بنا شدند، همواره دانشجویان این موسسات نوپدید یکی از اصلی‌ترین گروه‌های پیش برنده تحولات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی تلقی شدند. یک علت مهم این امر، نقش کلیدی و موثر دانشگاه به عنوان نهادی مدرن و پیشرو در این تحولات بود. شک نیست که دانشگاه ایرانی در آموزش علوم جدید و پرورش متخصصان و کارشناسان، در حوزه‌ها و رشته‌های مختلف گام‌های بلندی برداشته. به عبارت دقیق‌تر، دانشگاه در این بازه زمانی، بیشتر آموزشگاهی بزرگ با کیفیت‌های متفاوت در رشته‌ها و حوزه‌های مختلف بوده که در انتقال دانش مدرن و یاد دادن آن به نسل‌های جوان تلاش‌های ارزنده‌ای صورت داده است. همچنین دانشگاه در تامین کادر اداری و نیروی آموزش دیده برای نهاد‌ها و موسسات مدرن بسیار موثر بوده است. به همه این‌ها باید آشنایی با فرهنگ تجدد و زیست مدرن را هم اضافه کرد. بدون شک دانشگاه در تحقق مدرنیته ایرانی، با همه نقاط قوت و ضعفش بسیار موثر بوده است.

اما در زمینه تولید علم، کارنامه مشارکت و مساهمت دانشگاه ما در دانش و فناوری جدید چندان درخشان نیست. دانشگاه ایرانی در طول این تاریخچه کمتر از یکصد سال، به‌رغم گسترش کمی قابل توجه به ویژه در سه دهه گذشته، اگر نگوییم اصلا، کمتر توانسته به نهاد تولید علم و پاسخگویی عالمانه به مشکلات عینی و واقعی جامعه تبدیل شود. البته فعلا کاری به شمار مقاله‌های «آی. اس. آی» و آماری نداریم که هرازگاهی برخی مسوولان برای نشان دادن راندمان موسسات عالی در ایران ارایه می‌کنند. همسو با کارکرد‌های مذکور برای دانشگاه، دانشجو نیز در بازه زمانی مذکور، اهمیت و ارج و قرب یافت، به گونه‌ای که در برخی برهه‌ها، دانشجویان به عنوان گل سرسبد نسل جوان تلقی می‌شدند و آرزو و آمال همه نوجوانان ایرانی و خانواده‌های‌شان راه یافتن به دانشگاه بود. دانشجویان همچنین یکی از موثرترین گروه‌های اجتماعی بودند و جریان‌های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی، در پیشبرد اهداف خود به‌طور جدی، پتانسیل جنبش دانشجویی را در نظر می‌گرفتند. اما به نظر می‌رسد در طول یک دهه اخیر، همسو با تحولاتی که در سراسر جهان در حال وقوع است، دانشگاه نه فقط در ایران که در همه جا رو به افول است. انحصار تولید و توزیع علم، بلکه شکل آن در حال دگرگونی است و همزمان نهاد‌ها و ابزار‌هایی که کارکرد‌های پیشین دانشگاه را به عهده داشتند، تغییر کرده‌اند. همزمان اقبال به دانشگاه رو به کاهش است و دانشجو شدن دیگر آن عزت و احترام سابق را ندارد. پاندمی کرونا و تعطیلی گسترده دانشگاه‌ها در سراسر جهان، نشانه آشکاری بر بی‌فایدگی دیوانسالاری عریض و طویل و دم و دستگاه عظیم آن است. در کشور خود ما زوال دانشگاه در معنای پیشین و اتوریته آن، از تعطیلی رشته‌ها و واحد‌های متعدد دانشگاه آزاد شروع شده و دیگر بازار پر رونق خرید و فروش مدرک و نگارش رساله و پایان‌نامه و تحقیق هم جذابیت سابق را ندارد. جز تنها در برخی رشته‌های خاص مثل حقوق و پزشکی و رشته‌های مهندسی که نیازمند اخذ مدرک و البته یادگیری برخی دانش‌ها و مهارت‌های طبقه‌بندی شده است، در بیشتر رشته‌های علوم انسانی یا علوم پایه، دانشگاه کارکرد‌های خود را از دست داده و از علاقه جوانان برای دانشجو شدن کاسته شده. در چنین شرایطی، اگر درست ترسیم کرده باشیم، در ۱۶ آذر، به جای اندیشیدن به جایگاه دانشجو و جنبش دانشجویی، بهتر است به کلیت دانشگاه بیندیشیم و دیدگاه روشن‌تری نسبت به آن اخذ کنیم. کارکرد‌های شناخته شده دانشگاه در غیاب ناگزیر انبوه کارگزارانش، با چالش‌های جدی مواجه شده و نیازمند بازتعریف است. سخن گفتن از پایان دانشگاه، در معنای دقیق آن به معنای کم شدن تاثیر کارکرد‌های شناخته شده پیشین آن است. ادعای مرگ دانشگاه در معنای کلی آن، احتمالا یک پیش‌بینی زودهنگام و سخنی گزاف است. اما نشانه‌های تغییر بنیادین این نهاد مدرن، از همه سو احساس می‌شود و لازم است همه آن‌ها که همچنان به دانشگاه چشم امید دوخته‌اند، به شرایط حادث جاری توجه کنند و درباره پرسش‌های نوپدیدی که کلیت دانشگاه را هدف گرفته، تامل کنند.

بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین