دکتر افشین- بیگمان، کروناویروس با تمام مشکلاتی که بجای گذاشت، اما بخوبی ناکارآمدی نظام سلامت کشورمان را به تصویر کشید. کروناویروس ثابت نمود که نظام سلامت ما تحت تاثیر برخی تعارضات منافع در تصمیم گیریها و همچنین تحت مدیریت قشر بالینی از بعد پیشگیری و مدیریت بحران برای چنین روزهایی ساخته و پرداخته نشده است. کروناویروس ثابت نمود که در ایران چیزی بعنوان خودکفایی در تولید مواد دارویی و بیولوژیک معنا و مفهومی ندارد، به نحوی که در زمان نیاز تمام شرکتها و موسساتی که سابقه زیادی در تولید دارو و واکسن داشتند با شرکتهای نوظهورهمه در یک سطح قرار داشتند. کروناویروس در عمل ثابت نمود که تولید مقاله، تولید علم نیست؛ ثابت نمود که محققان واقعی در آزمایشگاهها و مراکز اکادمیک قرار دارند، نه در منصبهای اجرایی و سیاسی و با به یدک کشیدن صدها مقالات به ظاهر علمی!
کروناویروس ثابت نمود که تضمین امنیت زیستی بزرگترین سرمایه هر کشور است که در رابطه با آن هر کوتاهی، سیاسی کاری یا اتخاذ تصمیمی اشتباه، قابل جبران و حتی قابل اصلاح نیست. متاسفانه شرایط کنونی نظام سلامت، وارث سالیان متمادی از سوء مدیریتها، بعضا مقاله سازیها و شعارگراییها از جانب کسانی است که در تصمیم گیریها هم نظام سلامت را قربانی تعارض منافع و شرکت مداری کرده اند و هم بدون توجه به توسعه زیرساختها فقط تولید مقاله را ترویج داده اند و با سر بردن در زیر برف، کشور را پیشرو در تولید علم وانمود کردهاند.
با این توصیف، نظام سلامت کشور رکن اساسی است و مدیریت تحقیقاتی آن نیز از اهمیت ویژهای برخوردار است. فردی که در چنین سمتی قرار میگیرد باید در تولید علم یک الگوی تمام عیار علمی باشد تا بتواند شرح وظایف محوله را درک و پیاده کند. وانگهی، تحقیقات سابق و وضعیت کنونی نظام سلامت، موید اینست که این حیطه مهم دیگر ظرفیت آزمون خطا، سیاسی کاری، باند بازی و تبلیغاتی عمل کردن را ندارد؛ لذا همانطور که جامعه در برابر انتصابات دامادها و فامیلهای برخی حکومتیها ایستاد، در این حیطه مهم که با سلامت مردم عجین است وفق مستندات ارائه شده باید منتقد چنین رویکردی در سیستم مدیریتی نظام سلامت بود.
کما اینکه، پیرو گزارش خبری بازتاب یافته از سایت خبری آفتاب نیوز تحت عنوان «جایگاه دامپزشکان در نظام سلامت مبتنی بر پیشگیری» که در آن نقدی به انتشار تعداد بسیار زیاد مقالات علمی توسط برخی محققان بالینی صاحب نام که همیشه در مناصب اداری و سیاسی و اجرایی بالا رده دولتی بوده اند، وارد نموده بود. در این میان نام آقای دکتر امیر حسین صاحبکار دانشیار دانشگاه فردوسی مشهد با ۱۲۷۸ مقاله نیز وجود داشت که ایشان در سامانه هیئت علمی وزارت بهداشت از لحاظ تعداد مقاله در رتبه دوم قرار دارد. آقای دکتر پناهی نیز طبق آمار سایت اسکوپوس ۲۵۶ مقاله دارد که عمده آن از سال ۲۰۱۴ به بعد منتشر شده است. به نحوی که میانگین انتشار مقاله ایشان از ۲۰۱۶ تا ۲۰۲۰ سالیانه ۳۲ مقاله است. عمده مقالات ایشان نیز مروری و مطالعات بالینی است. نکته اصلی اینجاست که دکتر پناهی در رتبه فول پروفسوری در ۱۲۶ تا از این مقالات بعنوان نویسنده اول است. یعنی بجای اینکه یک فول پروفسور صاحب ایده باشد، خود اجرا کننده ایده دیگران است!
حال فارغ از ورود به ماهیت کمی و کیفی مقالات منتشره توسط نامبردگان که حتی از عهده سایت خبری آفتاب نیوز نیز خارج است. باید گفت که از بین تعداد مقالات منتشره بیش از حد معمول نامبردگان، حدود ۳۳ مقاله در رابطه با انجام فاز بالینی اثر کورکومین زردچوبه و برخی ادویه جات از دکتر امیر حسین صاحبکار با همکاری دکتر یونس پناهی وجود دارد که در برخی بیمارستانها بر روی بیمارانی که به امید معالجه تحت بستری بوده اند رخ داده است.
بدین نحو که نامبردگان ماده موثره ادویه زردچوبه (کورکومین) را در بیمارانی که در بیمارستان بقیه الله بستری بوده اند در قالب کپسول و با غلظت مشخصی خورانده اند. هر مطالعه آنان نیز طبق مندرجات مقالات نامبردگان در بالغ بر ۷۰ بیمار بستری شده در بیمارستان بقیه الله انجام گرفته است. این در صورتیست که هر چند ادویه زردچوبه تا حدی اثر ضد التهابی دارد. اما مصرف آن در قالب قرص با غلظت بالا میتواند با عوارض کم خونی، آلرژی، ناباروری، سنگ صفرا، سنگ کلیه، و از همه مهمتر تداخل دارویی در بیماران و ... همراه باشد. اقدامی کاملا خلاف حقوق شرعی و قانونی بیماران است که باید در اسرع وقت مورد واکاوی همه جانبه قرار گیرد؛ و حتی رییس وقت بیمارستان و حتی اگر کمیته اخلاق داخل دانشگاهی که احیانا اقدام به صدور مجوز اخلاق برای چنین مطالعات مداخلهای در بیماران بستری شده کرده باشند باید در این رابطه شفاف سازی کنند.
آنچه محرز و مشخص است:
• اصول انجام فاز بالینی این است که آن ایده، تست مطالعات حیوانی را گذرانده باشد. مطالعات بالینی هم مبتنی بر فاز بندی با اهداف مشخص است. اما نامبردگان بالغ بر سی مقاله در قالب مطالعات بالینی از اثر زردچوبه را برای دانشگاه بقیه الله منتشر کرده اند بدون آنکه فازهای آن مشخص باشد و بدون اینکه حتی یک مطالعه حیوانی آن را انجام داده باشند. اصولا هدفشان از انجام اینهمه فازهای بالینی ناتمام و متعدد چه بوده است؟ مثلا اگر میخواسته اند اثر زردچوبه در افراد سرطانی یا دیابتی بررسی کنند. پس چرا فازهای آنرا کامل انجام نداده و با زردچوبه از این بیماری به آن بیماری با نتایج یکسان و تکراری پریده اند. مثلا اگر فاز بالینی اول اهدافشان را برآورد نکرده است چرا این روش مداخلهای با زردچوبه را در انواع بیماریها بصورت ناقص و تکراری انجام داده اند؟ انتشار بالغ بر سی مقاله فاز مطالعات بالینی با کسب نتایج مثبت در نشریات بسیار عجیب و قابل تامل است. نتایج منتشره آنان در فاز بالینی مثبت اعلام شده است، پس چرا وارد سایر فازهای بالینی تا ورود محصول به بازار نشده اند؟ از این تعدد و تکثر مطالعات بالینی با اثر زردچوبه، چه دستاورد علمی و تولیدی داشته اند؟ و چرا باید حقوق بیماران قربانی چنین مطالعاتی گردد؟
• قاعدتا فردی که بعنوان بیمار سرطانی در بیمارستان بستری است. حتما تحت درمان و دریافت انواع داروهاست. حال چه تضمینی است که آن داروها با ماده موثره زردچوبه ایجاد تداخل نکرده باشد و سلامت بیمار تحت مداوا به خطر نیفتاده باشد؟
• دکتر پناهی بعنوان فول پروفسور دانشگاه در همه این مقالات بالینی ارائه شده بعنوان نفر اول قرار دارد و نویسنده مسئول مقالات، شخصی دیگر به نام دکتر امیر حسین صاحبکار است. امیر حسین صاحبکار دانشیار دانشگاه فردوسی مشهد، معروف است که هر دو روز یک مقاله منتشر میکند. طبق تشریفات علمی، فردی که به درجه فول پروفسوری میرسد در مقالات یا باید همکار مقالات باشد یا نویسنده مسئول! متاسفانه دکتر پناهی با رتبه فول پروفسوری در این مقالات بالینی منتشره حتی صاحب ایده هم نبوده است و به مثابه یک دانشجو بعنوان نویسنده اول قرار دارد. حال سئوال اینجاست، چنین فردی چگونه میتواند در مدیریت تحقیقاتی نظام سلامت بعنوان یک الگوی موفق علمی، صاحب ایده باشد و مستقل عمل نماید؟ کسی که با انجام سی طرح بالینی با اثر زردچوبه، حتی نتوانسته است وارد فاز دوم بالینی شود، چگونه میتواند بعنوان یک الگو، سیاست تولید مقاله نظام سلامت را به تولید محصول و تولید علم مبدل سازد؟
• مقاله محور بودن شخص دکتر پناهی، به وضوح در یکی از مقالات بالینی از ایشان مشخص است. مثلا طبق علوم، ایمنی تراپی و تحریک سیستم ایمنی برای درمان تومورها کاربرد دارد. ادجوانت هم بعنوان تحریک سیستم ایمنی و ایجاد التهابات موضعی و سیستمی کاربرد دارد. اما نامبردگان در یکی از مقالاتشان از کورکومین زردچوبه که ذاتا تعدیل کننده و کنترل کننده التهابات است بعنوان ادجوانت تراپی در بیماران سرطانی استفاده کرده اند و مدعی اثر بخشی نیز شده اند که این نتیجه گیری با اصول اولیه مبحث ایمنی نیز سازگار نیست. یعنی چگونه کورکومین بعنوان تعدیل کننده سیستم ایمنی در نقش ادجوانت تراپی بکار رفته است؟ فرد دارای تومور که در بیمارستان بستری است قطعا در مرحله پیشرفته بیماری قرار دارد که یا تحت شیمی درمانی است یا رادیوتراپی، آخه چطوری اثر زردچوبه و با چه مسئولیتی در چنین بیمارانی بصورت متعدد انجام گرفته است؟ چگونه نتایج مقالات در چنین افراد موفقیت آمیز اعلام شده است؟ اگر موفقیت آمیز بوده، چرا تا صنعتی کردن داروی زردچوبه، مطالعات بالینی آن در فار دوم و سوم ادامه نیافته است؟ اگر هم نتایج منفی بوده، پس چرا کاری اشتباه بصورت مکرر در بیماران بستری شده انجام گرفته است؟