این استاد دانشگاه و منتقد ادبی در یادداشت خود با عنوان «شهرزادِ قصههایمان را به ما برگردانید!» که آن را در اختیار ایسنا قرار داده نوشته است: نامهای پارسی تنها یادگار پیوندهای مردمانِ ایرانینژاد و انیرانیِ حوزه تمدنی مشترک با ایران از حلب تا کاشغر نیست، اما برجستهترین نشان روزگار وصلِ ماست.
در هر کدام از شهرهای بوسنی و سوریه، عراق و ترکیه، آذربایجان و گرجستان و ارمنستان، ترکمنستان و ازبکستان و قرقیزستان و قزاقستان، شرق چین و هند و پاکستان و بنگلادش قدم بزنی صدها نام پارسی تو را به آغاز تاریخ، به سپیدهدم نوروزِ پیدایش انسانِ آریایی پرواز میدهند. داستان تاجیکستان و افغانستان تکرارِ زیستِ ما ایرانیهاست و ما تکرارِ زیستِ آنها. داستان جدایی ما پس از تغییر خط فارسی در این کشورها به خط لاتین و سیریلیک در اوایل سده بیستم بسیار پررنگتر شده است. نمیدانم چرا عدهای از نسل جدید نمیخواهند یا نمیتوانند این نامها را درست بر زبان جاری کنند.
این سالها که به لطف جادوی فوتبال، پایِ برادران تاجیک و ازبک و حتی مسلمانان ترکوتاتار روسیه به ایران باز شده است، عدهای روزنامهنگار و گزارشگر ناآشنا به تاریخ و خط ما فرزندان مشترک، نامهای عجیبوغریبی از برادرانمان در گزارشهای تلویزیونی و صفحات مجازی و روزنامهها بر زبان میآورند که انسان از تعجب شاخ درمیآورد.
«شهرزود تیمورف، بازیکن ازبکستانی به پرسپولیس پیوست.» شنیدن نام شهرزاد با این تلفظ عجیبوغریب و حتی بدتر از آن به صورت «شرزود» همه زیباییها و شیرینیهای پیوند دوباره برادران دور از هم را سخت تلخ میکند و چون پتکی گران بر سرمان آوار میسازد. شما را به جانِ تاریخ سوگند کمی تاریخ بخوانید: گذشته چراغ راه آینده مگر نیست؟ شما را به خدا سوگند، اینهمه غفلت را در کدام دانشگاه یاد گرفتهاید؟!
پیوندِ ما ایرانیان با برادران و خواهرانمان در حوزههای تمدنیِ مشترک ایران با همسایگانمان در آسیای صغیر، قفقاز، آسیای مرکزی، شرق چین و شبهقاره پیوندی ازلی است. ما سه فرزند از یک پدریم. اسطورههایمان این را میگویند: ایرج، تور و سلم از پدری به نام فریدون.
هرگاه صفحات تاریخ را ورق میزنم سخت دلم میگیرد. باور کنید اگر سختجانیام نبود، شک ندارم از این قصه پرغصه دق میکردم و میمُردَم. اما چه میتوان کرد؛ زمانه ما سه برادر را سالها و سدههاست که از هم دور کرده. ما برادران روزگار عجیبی را از سر گذراندهایم. گاهی به روی هم تیغ کشیدهایم، اما برادر که نمیتواند تا ابد از برادرش دور باشد. داستانهای ما را شهرزاد قصهگو در سینه خود به یادگار نگاه داشته است، این یکی را هرگز اجازه ندارید از ما بگیرید.
من شهرزادم، داستانپردازِ فرزندانِ فریدون. تاریخ را از من بیاموزید. زبان من در هزار سال اخیر جز به پارسی نچرخیده است. برخی از فرزندانم هرچند زبانشان و گاه نامونشانشان را به زبانهای دیگری بدل کرده باشند، هنوز هم بازوبند از من به یادگار دارند. این را میتوان در هزارانهزار واژهای دید که هر روز در زبانهایشان میچرخد و کامشان را شیرین میکند. این را میتوان در نامهای شیرین پارسیشان دید که چه خوب بر قامتشان خوش نشسته است.
من شهرزادم، خوب مرا بشناسید و نام مرا «درست» بر زبان جاری کنید. من شهرزادم، قصهگوی زندگی مردمان حوزه تمدنی مشترک ایران با همسایگان به جان برابر.