آفتابنیوز : آفتاب- سمیه عظیمی، حامد صالحآبادی: سعید ابوطالب، شاید یکی از خوششانسترین دستگیرشدگان توسط آمریکاییهای مستقر در عراق بوده باشد؛ چرا که از مستندسازی در عراق و دستگیری توسط سربازان آمریکایی راهی بهارستان شد و آن هم از پایتخت؛ هرچند که این اقبال تنها چهار سال طول کشید و ابوطالب که برای دور بعد نیز کاندیدا شده بود از راهیابی به مجلس هشتم بازماند.
با اذعان به این نکته که ابوطالب با وجود نداشتن تجربه پارلمانی و صرفا داشتن سابقه فعالیت فرهنگی و هنری توانست بروز و ظهور خوبی در مجلس هفتم داشته باشد و در زمره منتقدان دولت نهم قرار گیرد، به سراغ وی رفتیم و از مسایل مجلس هفتم و ارزیابی آغاز به کار مجلس هشتم پرسیدیم که البته او از مجلس ششم تا مجلس هشتم برایمان گفت، هرچند که از گفتن درباره برخی مسایل نیز سرباز زد.
او اکنون مشغول تهیه مستند پارلمان ایران برای شبکه برون مرزی پرس تی وی است که گویا در مرحله تدوین با برخی مشکلات فنی مواجه شده است.
آقای ابوطالب، مجلس هشتم را در مقایسه با مجلس هفتم چگونه میبینید؟
در مورد مجلس هشتم قضاوت زود است. باید صبر کرد تا یکسالی از عمر این مجلس بگذرد و ببینیم چه اتفاقی میافتد. در واقع سال اول سالی است که نمایندگان خود و یکدیگر را در مجلس میشناسند و با فضای پارلمان آشنا میشوند بنابراین بهترین زمان برای قضاوت درباره مجلس هشتم و اینکه آیا از مجلس هفتم منتقدتر یا اصولگراتر، ماههای آینده خواهد بود. ما ساختار حزبی نداریم و بر این اساس قضاوت درباره مجلس هشتم در شرایط کنونی زود است. در قانون اساسی ما فعالیت احزاب آزاد است ولی جابهجایی قدرت یا شکلگیری ساختار سیاسی ما حزبی نیست و معلوم نیست 270، 80 نفری که به مجلس راهیافتهاند چه رفتار سیاسی از خود نشان خواهند داد چون در چارچوب حزب تعریف نمیشوند و حداقل چهارپنجم یعنی 80 درصدشان در داخل هیچ رفتار حزبی قرار نمیگیرند.
اما در مجموع اینگونه به نظر میرسد که مجلس هشتم از مجلس هفتم رشیدتر و فعالتر باشد چرا که در همان ابتدای کار دیدیم که بازی در مجلس هشتم از دست بازیگردانهای سیاسی داخل مجلس هفتم خارج شد.
جریانی داخل مجلس هفتم بود که مجلس را اداره میکرد. این جریان هم فراکسیون اکثریت را در دست داشت، هم هیات رییسه را و هم مجلس هفتم را مدیریت کرد.
این موضوع درباره مجلس ششم هم اتفاق افتاد. خیلی از نمایندگان مجلس ششم قابل احترام هستند، رفتارهای خیلیهایشان قابل دفاع است اما یک جریانی در داخل مجلس ششم مجلس را اداره کرد و به سمتی برد که عملکرد مجلس ششم در اواخر عمر این مجلس اصلا قابل دفاع نبود. مجلس باید در چارچوب قانون صیانت و حفاظت از حقوق مردم را داشته باشد و کار مجلس این است که از حقوق حوزه نیروهای اجتماعی به تعبیر جامعهشناسان سیاسی و از حقوق مردم به تعبیر سیاسیون دفاع کند. در واقع مجلس ششم با این شعار شروع کرد و برخی تصمیمات اولیه مجلس ششم در همین راستا خوب بود. اما رفتهرفته این مجلس در دست بازیگردانان سیاسی افتاد که مجلس ششم را اداره کردند.
مجلس هفتم هم دچار همین اتفاق بود. مجلس هفتم در دو سال اول مجلس خوبی بود اما رفتهرفته آن اقلیت بازیگردان، مجلس را در دست گرفت و این شد که مجلس هفتم با آن شکل و شمایل پدید آمد.
مجلس هفتم در سنگلاخ فضای سیاسی کشور که حاصل عملکرد مجلس ششم بود، خوب متولد شد و تولد خوب و میمونی داشت اما انتظاراتی که ما از مجلس هفتم داشتیم نتوانست بروز یابد و این شد که در پایان مجلس هفتم، همه متفقالقول بودند که مجلس هفتم مجلس خوبی نبود.
هر چند که اگر مجلس هفتم با مجلس ششم مقایسه شود، مجلس موفقی بود.
اگر مجلس هفتم وقتی با مجلس ششم مقایسه شود، بسیار بهتر است چون مجلس ششم به جای اینکه از حوزه نیروهای اجتماعی دفاع کند از مردم عبور کرد و آرام آرام از قانون اساسی هم عبور کرد. مجلسی که خود از قانون اساسی عبور کند در رفتار کلیاش قابل دفاع نخواهد بود.
مجلس ششمیها دنبال طرحهایی بودند که از اول میدانستند شورای نگهبان قطعا مخالف آنهاست و میدانستند که اساسا این طرحها با قانون اساسی هم مخالفت صریح دارد و این تنها به حوزه سیاسی منحصر نبود بلکه در حوزه اقتصاد، فرهنگ و سیاست خارجی هم مشهود بود.
طرحهای مجلس ششم در مورد ماهواره و اداره سازمان صداوسیما، هر دو عبور از قانون اساسی بود. در واقع طراحان میدانستند اینها خلاف صریح قانون است. ما در مجلس قرار است ذیل قانون اساسی قوانینی را تصویب کنیم که چارهساز مسایل مملکتی است. قانون اساسی در مورد سازمان صداوسیما میگوید که اداره و نظارت بر صداوسیما طبق قانون خواهد بود و تاکید دارد که رییس سازمان صداوسیما را رهبر انقلاب برای مدت چند سال انتخاب میکند. مجلس ششم در کمیسیون فرهنگی طرحی را در اینباره ارائه کرد که خلاف قانون اساسی بود. درباره ماهواره هم طرحی که دادند به همین شکل بود.
خوب چنین اختلافاتی بین مجلس هفتم و شورای نگهبان نیز وجود داشت، در مصوبه ممنوعیت دو شغله بودن صاحبان مشاغل دولتی دیدیم که شورای نگهبان این مصوبه را خلاف قانون اساسی خواند.
این که خلاف قانون اساسی نیست. اگر شورای نگهبان قبول ندارد ربطی به قانون اساسی ندارد.
پس اختلاف سلیقه وجود دارد و این دلیلی بر خلاف قانون بودن مصوبات مجلس ششم نیست. اختلاف سلیقه با ارائه طرح خلاف قانون فرق دارد. نماینده باید خود حافظ قانون اساسی باشد. مجلس ششم طرح افزایش طول عمر مجلس را داد که خلاف قانون اساسی بود. این یعنی عبور از قانون اساسی. در واقع مجلس ششم به جای اینکه به عنوان حق قانونی خود بر عملکرد قوای دیگر نظارت کند، از مردم هم عبور کرد. حال آنکه در طول چهار سال عمر مجلس هفتم، همه دعوای ما با هیات رییسه این بود که چرا شما از حق مردم کوتاه میآیید.
مجلس وظیفهاش نظارت بر همه قواست و هم باید بر خود و هم قوای مجریه و قضاییه نظارت کند. حال آنکه هیات رییسه مجلس هفتم در یک تعامل یکسویه با دولت کوتاه میآمد و حقوق مردم را زیر پا میگذاشت. این را مجلس ششم به یک دعوا، کشمکش، جنجال و حتی تحصن تبدیل کرد. این جای سوال است که چرا نماینده مجلس تحصن میکند. تحصن برای نماینده مجلس وجه قانونی ندارد. نماینده میتواند طبق آییننامه در صورتی که با طرحی مخالفت کرد ولی مخالفتش به جایی نرسید، آبستراکسیون کند یا میتواند بایستد و بعدا از هیات رییسه شکایت کند. کمااینکه خود ما نیز ایستادیم و از هیات رییسه به کمیسیون اصل 90 شکایت کردیم هر چند که فایدهای نداشت.
جریان داخل هیات رییسه یک شاخه عمدهاش در کمیسیون اصل 90 بود. در حالی که رییس کمیسیون یعنی آقای فاکر از شکایت ما حمایت میکرد ولی جریانی که فراکسیون اکثریت را در مشت خود داشت و هیات رییسه را نیز اداره میکرد در کمیسیون اصل 90 هم جا خوش کرده بود.
ما چندینبار از هیات رییسه مجلس هفتم شکایت کردیم. در یک شکایتی من بودم و چند نفر دیگر تحت این عنوان که هیات رییسه به آییننامه داخلی عمل نمیکند و به قسم خود پایبند نیست و خلاف قانون عمل میکند.
ما در این اقدام کاملا آییننامهای عمل کردیم و هرگز نخواستیم موضوع به مطبوعات کشانده شود و نمیخواستیم این موضوع را به یک چالش تبدیل کنیم و جنجال راه بیندازیم ولی متاسفانه مجلس ششم موضوعات کارشناسی را به جنجال سیاسی تبدیل میکرد و دنبال عمل کردن در چارچوب قانون اساسی نبود.
دیگر کسی در این مملکت نیست که بگوید مجلس ششم خوب عمل کرد و مجلس خوبی بود.
آیا تولد مجلس هفتم قابل دفاع است؟
خوب پس مجلس ششم و شورای اول، در انتخابات شورای دوم و مجلس هفتم مردم رفتند به سمت نمایندگانی که آنها را نمیشناختند و ترجیح دادند که قبلیها نباشند حتی اگر مجبور باشند کسانی را که نمیشناسند وارد مجلس کنند. در چنین شرایطی تولد مجلس هفتم رخ داد و از این منظر میتوان گفت که تولد خوبی داشت. در آن روزها شرایط کشور به سمت آنارشیسم و هرج و مرج میرفت. هر کس هر چه میخواست میگفت و رسانهها هم حمایت میکردند و دامن میزدند. وقتی قرار است دستگاهی مثل شورای عالی امنیت ملی در موضوع هستهای وارد مذاکره با طرفهای خارجی شود، بیشک مجلس باید از مذاکره کنندهها دفاع کند و حواسش باشد که به شکلی پشت گروه و تیم مذاکرهکننده بایستد که تیم احساس قدرت کند و طرف خارجی نیز بداند که پشت سر این گروه مجلس ایستاده است اما دیدیم که مجلس ششم در حالی که تیم مذاکرهکننده در حال مذاکره و چانهزنی بود تصویب میکرد که ما باید پروتکل الحاقی را قبل از امضا اجرایی کنیم و از تیم عبور میکرد بی تردید اینها اصلا قابل دفاع نیست.
مجلس هفتم در این شرایط شکل گرفت و مردم خواستند که قبلیها نباشند.
اما قرائت دیگری هم از تولد مجلس هفتم وجود دارد، اینکه موضوع ردصلاحیتها مانع از مشارکت مردمی شد و تکلیف درصد بالایی از کرسیهای مجلس هفتم از قبل مشخص بود.
اینکه میزان مشارکت مردم در انتخابات مجلس هفتم پایین بود قابل تحلیل است. باید خیلی از این مسایل را در عملکرد مجلس ششم دید.
اما در مجلس هشتم نیز میزان مشارکت بسیار کم بود، آیا این هم ناشی از عملکرد مجلس هفتم بود؟
بله در مجلس هشتم میزان مشارکت پایینتر رفت و آن را نیز باید در عملکرد مجلس هفتم دید. اینها همه قابل تحلیل است.
مردم وقتی دیدند که ابتداییترین مطالباتشان عملی نمیشود به این نتیجه خواهند رسید که چه مجلس داشته باشیم و چه نداشته باشیم فرقی به حال ما نمیکند. مردم دیدند که مجلس هفتم به جای اینکه طرف مردم را بگیرد بدون کارشناسی طرف دولت را میگیرد، به ویژه در موضوعاتی که مردم به طور جدی دلخور بودند مثل سهمیهبندی بنزین دیدیم که هیات رییسه و رییس مجلس به جای اینکه طرف مردم را بگیرد از دولت حمایت میکند.
در شرایطی که همه میدانند گرانی وجود دارد، مجلس میگوید گرانی نیست و آن را انکار میکند. وقتی مردم میبینند که نمایندههایشان یعنی مجلس طرف واقعیت را نمیگیرد خسته میشوند. این یک واقعیت است و باعث کاهش مشارکت مردم در انتخابات دورههای آینده مجلس میشود.
مجلس ششم هم با عملکرد خود میزان مشارکت مردمی را در انتخابات مجلس هفتم کاهش داد. مجلس ششم از منظر عملکرد خود با مجلس پنجم قابل قیاس نیست. مجلس پنجم مجلسی بود که به وظایف خود عمل میکرد. از همین منظر اگر مجلس هفتم را با مجلس ششم مقایسه کنیم باز هم نتیجه خوبی نخواهد داشت. همواره اقتدارگرایی محصول آنارشیسم است و هر جا آنارشی در جامعه حاکم شود توده مردم خسته و دلزده به سمت حکومتی اقتدارگرا حرکت خواهند کرد.
پس مجلس هفتم، حاکمیت جریان اقتدارگرا بود؟ نه. نمیخواهم بگویم که این اتفاق افتاده اما این یک اصل کلی است. همه میدانند که در تاریخ سیاسی همه جوامع و از جمله جامعه ما، هرگاه آنارشی حاکم شده، بلافاصله یک نوع تمامیتخواهی و اقتدارگرایی در پی آورده است. وقتی نظم به هم میخورد مردم خسته میشوند و میگویند بگذار یک نفر باشد حتی اگر آن یک نفر رضاشاه باشد. این موضوع را نه به لحاظ تشابه تاریخی بلکه به عنوان یک اصل کلی میگویم. مردم میگویند رضاشاه باشد بهتر است چرا که حداقل هرج و مرج را از بین میبرد.
پس به عقیده من مجلس هفتم در برابر مجلس ششم قابل دفاعتر و بهتر است اما اگر مجلس هفتم را با اصل مجلس آنگونه که در قانون اساسی تعریف شده مقایسه کنیم، مجلس خوبی نخواهد بود.
رییس مجلس هفتم اصلا جایگاه مجلس را نمیشناخت و نمیدانست که چهکاره است و چه جایگاهی دارد. آقای حدادعادل این جمله حضرت امام را که میفرمود "مجلس تنها دستگاهی است که همه قوا باید تابع آن باشند"، به خوبی درک نکرده بود؛ هرچند که در همه این سالها این جمله بر روی بنر در راهروهای مجلس در مقابل چشمان است. امام میفرمودند مجلس خانه ملت است و همه ما مشروعیتمان را از رأی مردم میگیریم. اما متاسفانه رییس مجلس این جملات را نمیفهمید.
البته باید گفت که آقای حدادعادل فرد قابل احترامی است ولی اصلا به عالم سیاست تعلق ندارد و با ورودش به عرصه نمایندگی و ریاست مجلس، هم به خودش ظلم کرد و هم به مجلس ظلم کرد.
دو سال اول مجلس هفتم همزمان با دولت آقای خاتمی بود و دو سال دوم همزمان با دولت آقای احمدینژاد، تفاوتهای این دو دوره در چیست؟
مجلس هفتم در دو سال اول عمر خود خیلی خوب کار کرد و در یک تعامل منطقی با دولت آقای خاتمی قرار داشت. دولت آقای خاتمی قصد باجخواهی و گروگانگیری از مجلس هفتم نداشت و مجلس هفتم نیز در این جایگاه نبود چون خط مشی سیاسی مجلس هفتم و دولت هشتم با هم متفاوت بود.
دولت آقای خاتمی واقعا به مجلس احترام میگذاشت. وزرا، معاونان وزیر و شخص رییس جمهور سابق یعنی آقای خاتمی مجلس را آنچنان که قانون اساسی تعریف کرده قبول داشتند و باور کرده بودند و به قانون اساس تن میدادند حتی اگر با مصوبات مجلس مخالف بودند. بیتردید خیلی از مصوبات مجلس هفتم مغایر با سلیقه، طبع و نظر دولت هشتم بود ولی آقای خاتمی و دولتمردان هشتم به آنها تن میدادند؛ ولی متاسفانه دولت نهم به مصوبات مجلس تن نمیداد و هر چه مجلس تصویب میکرد دولت خود را انجام میداد.
البته باید گفت که مجلس در ابتدای آغاز به کار دولت نهم نشان داد که جایگاه خودش را میشناسد و در رأی اعتماد به وزرای پیشنهادی احمدینژاد خیلی صریح عمل کرد، اما رفتهرفته در دو سال پایانی اقلیت بازیگردان مجلس هفتم، مجلس را به دولت فروختند. این اقلیت در مجلس هفتم دیگر نمیتواند بازیگردان باشد.
یعنی شما معتقدید که مجلس هفتم در موضوع بررسی وزرای کابینه نهم خوب عمل کرد؟ اگر مجلس دقت کافی به خرج داد، این همه تغییرات برای چیست؟
بله خوب عمل کردیم هرچند که میشد بهتر از این عمل کرد. نیمی از وزرای احمدینژاد نباید رأی اعتماد از مجلس میگرفتند؛ آنها همان وزرایی بودند که بعدا دیدیم به دولت و کارآمدی آن آسیب رساندند مثل وزیر آموزش و پرورش، وزیر نفت، وزیر کشاورزی، این وزرا نباید رأی میآوردند. اما در کل آنچه در آن مقطع اتفاق افتاد و عملکرد مجلس هفتم در آن هنگام قابل ستایش است.
شما مرتب بر وجود یک اقلیت بازیگردان در مجلس هفتم تاکید میکنید، آیا این شانه خالی کردن از مسئولیت نیست؟ شما نمیتوانید اینگونه قضاوت کنید چون تعاملات داخل مجلس بسیار پیچیده است. مجلس هفتم یک اکثریت رشید داشت ولی آن اقلیت بازیگردان صحنه که مرتب روی آن تاکید میکنم از ابزارهای مختلف و ادبیات گوناگون استفاده میکرد برای اینکه مثلا استیضاح را نافرجام بگذارد، از آییننامه داخلی مجلس عبور کند، نقل قولهای متفاوت از رهبران نظام میآورد و پشت شعارهای انقلابی پنهان میشد ولی رفتاری متفاوت از آن بروز میداد. در واقع یک خوی ماکیاولیستی یعنی استفاده از هرگونه ابزار و توجیه آن برای رسیدن به هدف بر مجلس هفتم حاکم بود.
در مورد سهمیهبندی بنزین، همان زمان که بحثها بالا گرفته بود آقای باهنر به همراه وزیر نفت به تلویزیون آمد و از سهمیهبندی بنزین دفاع کرد و به مردم گفت که نگران نباشید در قانون مصوب مجلس دولت موظف شده به زودی بنزین آزاد بفروشد. در آن مصاحبه هر چه مجری سعی کرد از آقای باهنر بپرسد که قیمت بنزین آزاد چقدر است آقای باهنر پاسخ نداد ولی از مجموع مذاکرات آن مصاحبه تلویزیونی یک رفم 500 تومان بیرون آمد. دو هفته بعد از این مصاحبه، زمانی که آقای باهنر در حال توجیه نمایندهها بود، گفت که دولت موظف نیست بنزین آزاد بفروشد. آن روز من آقای باهنر را دیدم و به ایشان گفتم شما خودتان دو هفته پیش در مقابل 70 میلیون ایرانی قول دادید که اگر مردم این سهمیهبندی را تحمل کنند و بپذیرند به زودی بنزین آزاد میفروشیم ولی امروز خودتان مانع این کار میشوید. آقای باهنر در پاسخ به من گفت که شرایط عوض میشود. من از ایشان پرسیدم که در عرض دو هفته چه اتفاقی میافتد که شرایط را اینگونه عوض میکند چرا به مردم راست نمیگویید. مردم باید از شما صراحت بشنوند.
اینگونه اتفاقات در مجلس هفتم خیلی زیاد بود. اما میبینیم که در مجلس هشتم این جریان قدرت بازیگردانی را از دست میدهد و امیدواریم تا پایان نیز اینگونه باشد. شما باور نمیکنید که اینها با هم فالوده میخوردند و دور هم جمع میشدند تا مجلس را اداره کنند و آن را در دست خود حفظ کنند و فکر میکردند که حفظ مجلس هفتم یعنی داشتن مجلس هشتم و بعد هم داشتن ریاست جمهوری دهم. امروز در اثر همان عملکرد ماکیاولیستی میبینیم که هیات رییسه مجلس هشتم تغییر میکند و این اتفاق بسیار خوبی است.
حضور آقای لاریجانی را در ریاست مجلس هشتم چگونه ارزیابی میکنید؟ حدادعادل و لاریجانی اصلا قابل مقایسه نیستند. حدادعادل یک شخصیت کاملا فرهنگی و متعلق به عالم فرهنگ و شعر است ولی لاریجانی زمانی که در شورای عالی امنیت ملی بود نشان داد که ادبیات عالم سیاست را به خوبی متوجه میشود و میشناسد و توانسته بود در آن جایگه به تعامل خوبی در مذاکرات با قدرتها برسد. شاید به جرأت بتوان گفت که دوران دبیری لاریجانی بر شورای عالی امنیت ملی یکی از دورانهای خوب و طلایی این شورا باشد. ما در این دوره هم فعال بودیم و هم باج نمیدادیم و هم روابطمان را تیره و تار نمیکردیم. در واقع در چارچوب منطق و علم روابط بینالملل عمل میکردیم؛ چرا که روابط بینالملل یک علم و منطق است که اصلا ربطی به خوبی یا بدی ما و شعارهای ما ندارد و این ما هستیم که باید به این مسلط باشیم و از ابزارهای آن استفاده کنیم. لاریجانی در این دوران به خوبی نشان داد که آدم سیاست است و حدادعادل اصلا آدم سیاست نبوده و نیست.
اینکه آقای حدادعادل در انتخابات ریاست مجلس هشتم کنار گذاشته شد، فکر میکنید دلیلش چیست؟ کنار گذاشته نشد، این تعبیر را قبول ندارم.
بحثمان روی کلمات نیست، بالاخره نمایندههای مجلس هشتم ریاست آقای حدادعادل را نخواستند و نپذیرفتند! در واقع یک عده در درون جریان اصولگرایی روشنگری کردند و مشخص شد که میشود در جریان اصولگرایی بهتر از این عمل کرد. آقای حدادعادل بیتردید در ریاست مجلس هفتم ناموفق بود و اینکه مجلس هشتمیها به این رسیدند ناشی از روشنگریهای بخشی از جریان اصولگرایی بود. این جریان همان جریانی است که در دو، سه سال گذشته از عمر دولت نهم، فریاد زده که احمدینژاد ناموفق بوده و متاسفانه نتوانسته حداقل به بخشی از شعارهای خود جامه عمل بپوشاند. با این روشنگریها، نمایندگان مجلس هشتم از مجلس گذشته درس گرفتند. چراکه هیات رییسه مجلس هفتم نتوانست مجلس را به خوبی اداره کند. در روز پایانی دیدیم که عدهای از اعضای کمیسیون حقوقی و قضایی مجلس هم اعتراض کردند که اقدام هیات رییسه در قرائت گزارش تحقیق و تفحص از قوهقضاییه خلاف قانون است.
نگاهتان به عملکرد آقای حدادعادل در هفتههای پایانی مجلس هفتم چیست؟ این عملکرد با دو سال قبل آقای حداد بسیار متفاوت بود.
هفتههای پایانی مجلس هفتم دلیلی بر عملکرد مثبت هیات رییسه در پایان عمر این مجلس نیست. اتفاقا باید بگویم که رییس مجلس هفتم یعنی آقای حدادعادل آنجا که از دولت نهم حمایت میکرد خلاف آییننامه بود و آنجا هم که به دولت اعتراض کرد بازهم خلاف آیین نامه عمل میکرد.
یک روز یکی از نمایندگان درباره تاخیرات هواپیماها تذکری کتبی داده بود، طبق آییننامه رییس مجلس صرفا باید این تذکر را بخواند و حق پاسخدادن به آن را ندارد اما آقای حداد به محض خواندن این تذکر، شروع کرد به دفاع از دولت در این زمینه. من همان موقع تذکر شفاهی دادم که آقای حدادعادل میکروفون من را قطع کرد و دلخوری ما از همانجا آغار شد.
در واقع آقای حداد آن زمان که از دولت دفاع میکرد نابهجا بود و وقتی هم که اواخر مجلس به فکر کنترل دولت افتاده بود باز خلاف آییننامه رفتار میکرد. اصلا در ادبیات پارلمانی و در آییننامه داخلی مجلس چیزی به عنوان نامه نوشتن رییس مجلس برای رییسجمهور معنا ندارد آن هم اینکه رییس مجلس نامه بنویسد به رییسجمهور که چرا این کار را انجام ندادی و چرا این قانون را ابلاغ نکردی. این موضوع ضوابطی دارد و هنگامی که رییسجمهور مصوبات مجلس را ابلاغ نمیکند رییس مجلس بلافاصله خودش وارد عمل میشود و مصوبه را برای چاپ در روزنامه رسمی کشور ابلاغ میکند و نیازی به نامهنگاری نیست. این اقدام آقای حداد را نیز میتوان در ردیف همان حمایتهای همیشگی قلمداد کرد.
برخوردهای مجلس هفتم هر زمان از قانون اساسی خارج میشد، مقصر هیات رییسه و رییس مجلس بود. آنچه بین دولت نهم و مجلس هفتم برقرار بود اصلا نامش تعامل نبود.
اگر نگاهی به مجلس پنجم به ریاست آقای ناطقنوری بیندازید خواهید دید که مجلس پنجم با دولت وقت مشکل داشت و آقای ناطق با آقای خاتمی رقیب سیاسی هم در انتخابات هفتم ریاستجمهوری بودند اما همین مجلس و دولت با هم جلسات کارشناسی میگذاشتند و کارشناسان میآمدند و در حضور مجلس و دولت نظرات خود را ارائه میکردند و به نتیجه میرسیدند که یا دولت گفته مجلس را بپذیرد یا مجلس نظر دولت را. این تعامل نام دارد. در زمان دولت آقای هاشمیرفسنجانی و مجلس چهارم نیز همین روال بود. اما در رابطه دولت نهم و مجلس هفتم تعامل حاکم نبود بلکه تن دادن مجلس به همه نظرات دولت بود و هر کار غیرقانونی که دولت انجام میداد مجلس میگفت عیبی ندارد و ریشسفیدی میکرد. این نامش تعامل نیست، کوتاه آمدن از حقوق ملت است. یک زمان آقای حدادعادل حقوق سیاسی خودش را به دولت ببخشد که این اشکالی ندارد اما دیدیم که ایشان از حقوق ملت کوتاه میآمد و اجازه هم نمیداد که نمایندهها وظیفه قانونی خود را انجام دهند بر این اساس نمایندهها مجبور میشدند حرفهایشان را به مطبوعات بگویند.
مجلس هفتمیها با شعار حل مشکلات معیشتی از مردم رأی گرفتند، اما به شهادت مصادیق این مشکلات با حاکمیت این مجلس به حدی افزایش یافت که دیگر قابل انکار نیست. به عنوان یک نماینده مجلس هفتم، حرکت این مجلس را در مسیر شعارهایش چگونه ارزیابی میکنید؟ حل مشکلات معیشتی تنها شعار مجلس هفتمیها نبود. همه مجالس و همه روسایجمهور ایران و در همهجای دنیا شعار نامزدهای انتخابات حول محور مطالبات و مشکلات معیشتی مردم است چراکه برای توده مردم همین امور مهم است و موضوعیت دارد. قانون کپیرایت و توسعه سیاسی و موضوعاتی از این دست برای تودهها از اهمیت چندانی برخوردار نیست. مجلس هفتم اگر شعار حل مشکلات معیشتی داد؛ شعارهای دیگری هم داشت که توانست به آنها عمل کند. در آن زمان که فضای کشور ملتهب شده بود، مجلس هفتمیها گفتند ما میآییم و آرامش ایجاد میکنیم و این کار را هم کردند و آرامش را برقرار کردند؛ اما اینکه به چه قیمتی خود موضوع دیگری است که جای بحث دارد.
این پاسخ نمیتواند در پیشگاه ملت پاسخ مناسبی باشد. اگر این تفکر را داشته باشیم و در پاسخ به مردم از همان کشورهایی نام ببریم که در طول 30 جمهوری اسلامی، اندیشه های حاکمان آنها را رد کردهایم، خطرناک نیست؟ بحث من توصیفی بود نه هنجاری. نمیگویم که دادن این شعارها صرفا با کارکرد تبلیغاتی و انتخاباتی کار درستی است. تنها توصیف کردم و گفتم که در همه جای دنیا همه این شعارها را میدهند تا از مردم رأی بگیرند. دموکراسی است و با خود الزاماتی دارد. اگر یک ورزشکار یا هنرپیشه بتواند از مردم رأی بگیرد و وارد مجلس شود شما نمیتوانید کاری بکنید. وقتی به دموکراسی تن دادید باید به همه عواقبش هم تن بدهید.
البته که اگر بخواهیم هنجاری به این موضوع نگاه کنیم، کاندیدای مجلس یا دولت یا شورای شهر باید شعاری بدهد که در حوزه اختیاراتش است. وقتی کسی در مقام یک نامزد ریاست جمهوری ادعا کند تورم 2/15 درصدی را یک رقمی میکند، شاید سخنش را پیرزنهای چغازنبیل بپذیرند اما حتما کارشناسان و اقتصاددانها می دانند که این صرفا یک حرف است و عملی نیست. اینکه مردم هم برای انتخابات مجلس هفتم و هشتم کم پای صندوقها آمدند یکی از دلایلش این بود که مجلس ششم قولهایی دید که نتوانست به آنها عمل کند و مجلس هفتم همینطور. مجلس ششمیها شعار عبور از قانون اساسی دادند درحالیکه مجلس نمیتواند از قانون اساسی عبور کند.
یعنی شعارهای مجلس ششمیها اگر همینهایی باشد که شما میگویید، خواسته مردم ما بوده که به آن رأی دادهاند؟
نخیر. این به آن معنا نیست که شعارهای آنها خواسته مردم بوده باشد و مردم به این وعدهها رأی داده باشند بلکه آنها بودند که هر وعدهای دلشان میخواست، میدادند.
یک نامزد نمایندگی مجلس اگر ادعا کند بیکاری را به صفر میرساند و زندگی را سامان میدهد نباید از او باور کرد؛ حال آنکه دیدیم 30 نامزد تهران وعده دادند که اگر بیاییم تورم را یک رقمی میکنیم. این سخنان را نباید باور کرد چون همه مولفههای کاهش تورم در اختیار مجلس نیست.
موضوع تورم و اساسا اقتصاد علم است و ادبیات خود را میطلبد. نمیتوان در خانه نشست و گفت بهره بانکی از فردا باید 9 درصد شود و از فردا دستور میدهیم بیکاری ریشهکن شود. اقتصاد قواعدی دارد که ما نتوانستیم از آنها برای رسیدن به اهداف اقتصادی نظام بهره ببریم.
بخش عمدهای از انتقادات به دولت نهم و مجلس هفتم، اقتصادی و مربوط به لوایح بودجه است. اصولگرایان مستقل که شما نیز عضو آن هستید نیز از منتقدان اصلی دولت در مجلس هفتم بودند. در مورد لوایح بودجه تقدیمی از سوی دولت نهم چه اتفاقاتی افتاد؟ اولین لایحه بودجهای که دولت به مجلس تحویل داد، ما در یک اقدام جمعی تصمیم گرفتیم با آن مخالفت کنیم. آن زمان هنوز فراکسیون اصولگرایان مستقل تشکیل نشده بود. این مجموعه یکسری کارشناس درون مجلس بودند مثل آقای سبحانی، آقای خوشچهره، من و آقای افروغ و یکسری از نمایندههای شهرستانها، آقای محمدی و خانم امینزاده که کار کارشناسی میکردیم و به این نتیجه رسیدیم که بودجه دولت انبساطی و تورمزاست و باور داشتیم که آنچه دولت درباره کارهای عمرانی وعده داده، با این بودجه اصلا عملی نیست. با این همه دولت به نظرات مجلس اهمیت نداد. اثرات گرانی که امروز شاهد آن هستیم در حوزه مسکن، مواد غذایی، خودرو، کالاهای روزمره و خدمات ناشی از همین نوع بودجهبندی دولت است که در طول این سال تداوم یافته است. آقایان در دولت فکر میکنند با دستور میتوانند مشکلات را حل کنند و نمیدانند این یک دانش است و باید به اصول آن توجه کرد.
امسال نیز به دولت گفته شد که بودجهاش انبساطی است وبه دولت تذکر دادند اما جریان اقلیت بازیگردان مجلس هفتم به اسم تعامل با دولت بر نمایندگان مجلس فشار آوردند و این لایحه رأی آورد.
نتیجه این اتفاقات، مشکلاتی است که امروز گریبانگیر کشور شده و راه برونرفتی از آن نیست. در واقع تا زمانی که اقتصاد را به عنوان یک علم نپذیرید و با آن غیرکارشناسی برخورد کنید، بهتر از این نتیجه را نباید انتظار داشته باشید. این موضوع فقط به عرصه اقتصاد مربوط نمیشود. دولت نهم در عرصه سیاست هم همین مشکل را دارد و از روشهای غیرکارشناسی بهره میگیرد. در حوزه فرهنگ نیز وضع دولت نهم بهتر از عرصه سیاسی و اقتصادی نیست. وقتی شب بخوابی و صبح بگویی فلان فیلم دیگر حق اکران ندارد یا فلان روزنامه باید بسته شود یا خبرگزاریهای غیردولتی باید طبق این آییننامه عمل کنند، نباید توقع دیگری داشت.
مجلس هفتم به همه خواستههای غیرکارشناسی دولت نهم در بودجه رأی داد. دولت ردیفها را کم کرده بود و مجلس در مقابل این موضوع مقاومت کرد اما دولت بیاعتنا به مصوبه مجلس، آنچه را خود میخواست ابلاغ کرد. دولت بودجه برخی دستگاهها را قطع کرده بود و آقای احمدینژاد رسما اعلام کرد آنهایی که به ما پاسخگو نیستند انتظار بودجه نداشته باشند.
در واقع این سخن رییسجمهور نشان میدهد که آقای احمدینژاد دچار بدفهمی از قانون اساسی است. وظیفه دولت این است که بودجه را توزیع کند نه اینکه بر درآمدهای دستگاهها نظارت داشته باشد. این که تنها هر کس با دولت هماهنگ است حق بودجه گرفتن دارد با قانون اساسی و اختیارات دولت در تضاد کامل است. بسیاری دستگاهها هستند که بر اساس قانون اساسی شکل میگیرند و طبق قانون نباید به قوه مجریه پاسخگو باشند مثل مجمع تشخیص مصلحت نظام، مثل قوهقضاییه، مثل صداوسیما، سازمان تبلیغات اسلامی و بسیاری دستگاههای دیگر. این اظهارنظر رییسجمهور درباره نوع توزیع بودجه اصلا منطق علمی ندارد و بیربط و بیپایه است. دولت موظف به توزیع بودجه است و قرار نیست هر کسی بابت بودجه گرفتن به دولت توضیح بدهد. دولت نباید انتظار داشته باشد صداوسیما بابت قرار گرفتن در لایحه بودجه به او پاسخگو باشد. صداوسیما بدون شک طبق قانون اساسی به دولت پاسخگو نخواهد بود.
البته در این که اقدام دولت در کوچک کردن لایحه بودجه، اقدامی پسندیده و در خور بود شکی نیست. بیتردید مجلس باید در کلیت بودجه اظهارنظر کند. مرکز پژوهشهای مجلس نیز طبق پژوهشهایش همین خواسته را داشت. ما هم در سفر به دو، سه کشور اروپایی که در مورد موضوعات پارلمانی صورت گرفت دیدیم که مجالس تنها درباره کلیت بودجه نظر میدهند و مجلس لازم نیست در همه ردیفها و تبصرهها دخالت کند. نفس اقدام احمدینژاد در این زمینه کار درستی بود. اما دولت در بودجه چند اشتباه بزرگ داشت که اصلا قابل دفاع نیست. دولت نهم در بودجه از برنامه چهارم توسعه عبور کرد و مجلس نیز در این امر به دولت کمک کرد و این جزو اشتباهات بزرگ مجلس هفتم نیز هست. بحث تثبیت قیمتها که حتما خلاف برنامه چهارم توسعه است. اگر دولت با برنامه مخالف است بحثی نیست. دولت میتواند به عنوان یک نظر شخصی با برنامه مخالف باشد حتی به عنوان نظر کارشناسی هم میتواند با برنامه مخالف باشد اما نمیتواند از برنامه عبور کند. دولت در صورت مخالفت با برنامه میتواند لایحه بیاورد و برنامه را عوض کند و تا زمانیکه برنامه توسعه تغییری نکرده دولت حق ندارد مخالف آن عمل کند.
باید حتما ذکر شود که مجلس نیز در این اشتباه به دولت کمک کرد. تورم بالا بود اما در برنامه چهارم کنترل شده بود. دولت گفت ما تورم را پایین میآوریم و چند ماه در اوایل دوران آقای دانشجعفری به صورت دفعی و اتفاقی تورم سیر نزولی طی کرد. یک روز آقای دانشجعفری نمایندههای تهران را دعوت کرده بود من به ایشان گفتم آقای دانش 12 درصدی که شما درباره تورم مطرح میکنید به نظر علمی نمیآید. من کارشناس مسایل اقتصادی نیستم ولی آنقدر که شنیدم میدانم که نمیشود ظرف چندماه تورم 2/15 درصدی را به 12 درصد رساند. ممکن است با فشار این اتفاق برای مدت کوتاهی بیفتد اما پایدار نمیماند و ایشان گفتند نه این پایدار میماند و رییسجمهور از ایشان خواسته که تا پایان سال تورم را یک رقمی کند. من گفتم البته اگر این اتفاق بیفتد خیلی خوب است و آرزوی همه است ولی این حتما شدنی نیست و باید بابت آن هزینههای سنگینی را در آینده بپردازیم مثل رکود.
وقتی دولت، دولت رانت است و همه پولها دست خودش است، می شود جلوی تورم را گرفت چرا که در دولتهایی مثل دولتهای ایران، حجم نقدینگی و گردش مالی را دولت تعیین میکند ولی تورم به شرط ایجاد رکود، کاهش خواهد یافت. دولت اگر کار نکند تورم کاهش مییابد ولی وقتی دولت میگوید من میخواهم رونق ایجاد کنم و اینقدر طرحهای عمرانی میآورد و بودجه عمرانی را افزایش میدهد در واقع تورم را پذیرفته است. افزایش تورم عیبی هم ندارد اگر کنترلشده و در چارچوب برنامه چهارم توسعه باشد. خیلی از کشورها به تورمهای بالاتر از این هم تن میدهند تا کارهای عمرانی انجام دهند اما در چارچوب برنامههای توسعهای. دولت نهم نه تنها نتوانست تورم را کاهش دهد بلکه آن را از کنترل برنامه هم خارج کرد.
بعد هم دیدیم دولت به مصوبه مجلس عمل نکرد و نشان داد که بنا بر روال از ابتدا تاکنون خود، کاری را که موافق آن نباشد عمل نخواهد کرد.
امروز به زبان دولتی تورم 19 درصد است ولی منابع دانشگاهی و غیررسمی و غیردولتی اعداد دیگری را نیز میگویند.
تقصیر در این مشکلات با دولت نهم است یا مجلس هفتم؟ مجلس هم مقصر است. هم دولت و هم مجلس. اما بیشتر کوتاهیها با دولت است چون این دولت است که پول خرج میکند. دولت خودش لایحه بودجه میآورد و دیدیم که دولت نهم چقدر به مجلس فشار آورد و مجلس نیز به لایحه دولت تن داد. نتیجه را هم دیدیم که مشارکت مردم در انتخابات مجلس هشتم کاهش یافت و مردم به آدمهای دیگری رأی دادند.
* آقای ابوطالب، کمی درباره فراکسیون اصولگرایان مستقل و انگیزه انشعاب از فراکسیون اکثریت مجلس هفتم توضیح دهید؟ جریانی که تحت عنوان اصولگرایان مستقل شکل گرفت چند ماه بعد از تشکیل دولت نهم بود. وقتی وزرا مشخص شدند و معلوم شد که دولت انتصاباتش در چارچوب شعارهایی که داده نیست. عملکرد دولت در چند ماه اول نیز آرامآرام معلوم کرد که هیات رییسه هفتم در حال تعاملی یکسویه با دولت است و همین باعث شد که مجموعهای منتقد گردهم جمع شوند.
در ابتدا عده زیادی بودند که در جلسات شرکت میکردند. تقریبا همه از اکثریت بودند ولی از اقلیت هم برخی بودند که در جلسات ابتدایی شرکت میکردند. چهرههای شاخص این جریان آقای افروغ، آقای خوشچهره، آقای ربانی، آقای مدنی، آقای سبحانی، آقای محمدی و .... بودند.
جلساتی برگزار میکردیم و طرح هایی را میآوردیم که راهگشا بودند. در حوزه فرهنگ برای خرید ماهواره طرحی آوردیم که این اواخر در مجلس تصویب شد. این موضوع از طرحهای پیشنهادی من بود و آقای سبحانی هم کمک کردند که به نتیجه رسید. قصد ما از ابتدا این بود که با توجه به حضور اقلیتی که مجلس را بازیگردانی میکرد و مجلس را در مشت گرفته بود، فضای مجلس را متحول کنیم و تلاش داشتیم که حتی هیات رییسه مجلس هفتم را نیز تغییر دهیم. کاندیدای ما از ابتدا و همواره برای ریاست مجلس دکتر حسن سبحانی بود ولی دیدید که دکتر سبحانی 80 رأی بیشتر نیاورد.
از طرفی ما هیچوقت اعلام نکردیم که فراکسیون هستیم و خود آقایان فراکسیون اصولگرا این را اعلام کردند.
ولی شما در مصاحبههایتان خود را فراکسیون خواندید و در اعلام موجودیت نیز خود را فراکسیون نامیدید؟
ما اصلا اعلام فراکسیون نکردیم؛ چرا که باور داشتیم این جریان کارکرد فراکسیونی ندارد و تنها یک جریان است. اساسا اعتقاد ما بر این بود که همین دو فراکسیون اکثریت و اقلیت مرسوم در مجالس ما نیز کارکرد فراکسیونی ندارند. فراکسیون یعنی بخشی از مجلس که در مورد یک موضوع با هم توافق دارند و همگی به آن رأی میدهند و در مورد یک موضوع توافق ندارند و همه آن را رد میکنند در حالی که در مجلس ما وضع به این شکل نیست و رأی اقلیت و اکثریت هرگز اینگونه نبوده است.
ما هم فراکسیون نبودیم. ما از ابتدا گفتیم که جریان اصولگرایان مستقل در داخل جریان اصولگرایی تعریف میشود اصلا هم اصرار نداشتیم که از درون جریان اصولگرایی خارج شویم و اکنون هم چنین اصراری نداریم. خود من در اندک جلساتی که فراکسیون اکثریت مجلس هفتم داشت، شرکت میکردم و میدانم که آقای محمدی، آقای سبحانی و دیگران هم شرکت میکردند. تنها حرف ما این بود که فراکسیون اکثریت مجلس هفتم بد عمل کردهاند و رفتارشان غیرکارشناسی بوده و مجلس را خار کردهاند.
دیدید که به محض اینکه جریان اصولگرایان مستقل شناخته شد، همان ابتدا آقای باهنر و بعد آقای توکلی و پس از آنها آقایان فولادگر، بزرگیان و نادران مصاحبه کردند و آقای باهنر گفت اینها یکی دو نفری هستند که فراکسیون مستقل را درست کرده اند و از اول هم دل در گرو اصولگرایی نداشتند.
حال آنکه اصولگرایان مستقل یک جریان درون جریان اصولگرایی بود که هم حرف منطقی میزد، هم دعوا نمیکرد و هم نگاهش سیاسی نبود. ما همه تلاشمان این بود که با لوایح کارشناسی دولت موافقت کنیم و با لوایح و سخنان غیرکارشناسی دولت مخالفت و بر این اساس نه مخالفت ما بوی سیاسی بودن میداد و نه موافقتمان سیاسی بود. در موضوعات فرهنگی، همین جمع در زمینه انسداد رسانهای به رییسجمهور نامه نوشت و در زمینه فیلترینگ سایتها مقاومت کردیم. در مورد نوع برخورد نیروی انتظامی با ماهواره نیز مقاومت کردیم و قانونی وارد عمل شدیم اما ذات مجلس به عدد و کثرت است و وقتی شما عدد نداشته باشی حرفت هر قدر صحیح و منطقی پیش نمیرود.
ولی در این مدت همواره اصرار شما این بوده که فراکسیون هستید! اتفاقا برعکس؛ اصولگرایان مستقل هرگز ادعای فراکسیونی نداشتند. اگر چه بعدها این نام فراکسیون اصولگرایان مستقل جا افتاد.
با اینکه وقتی منشور اصولگرایان مستقل چاپ شد هنوز فراکسیون اکثریت مجلس هفتم منشور ارائه نکرده بود و ما لازم میدیدیم منشور خود را تدوین و اعلام کنیم ولی همچنان معتقدیم که یک خلأ جدی در جامعه ما وجود دارد و آن اینکه شخصیتهای سیاسی ما در ردههای میانی وابستگی جریانی و حزبی دارند و این به مأموریتها و وظایفشان در دولت و مجلس صدمه میزند به ویژه در مجلس که نماینده باید از هر قید و بند سیاسی و حزبی آزاد باشد تا بتواند از حقوق ملت دفاع کند.
همین بحث در مجموعه ما مطرح شد و آقای افروغ و آقای سبحانی و دیگران اصرار داشتند که ما خود را فراکسیون ننامیم و میگفتند اگر ما میخواستیم حزبی باشیم، میرفتیم در درون یکی از این احزاب موجود. ما معتقدیم که اساسا حزب در درون مجلس با وظیفه دفاع از حقوق ملت مغایرت دارد. اگرچه سیاسیون ما امروز همه به این سمت میروند که باید کار حزبی کنیم ولی باید گفت همین حالا که هنوز تحزبی در کار نیست بویی از الیگارشی میآید و ما هر روز بیش از قبل از مردمسالاری فاصله میگیریم و به الیگارشی نزدیکتر میشویم. رهبر معظم انقلاب در جهتگیریهای خود پیش از همه انتخاباتها تلاش دارند مانع از شکلگیری الیگارشی شوند و برای همین رهنمودهای ایشان پیش از انتخابات باعث میشود که رأیها به سمتی برود که مانع از حکومت الیگارشی و حکومت اقلیت شود.
تحزب باعث الیگارشی میشود و مانع از گردش نخبگان و مشارکت مردم در تعیین سرنوشتشان خواهد شد؛ هر چند که امروز چپ و راست دوست دارند کشور به سمت ساختار حزبی برود.
پس چرا رسانهها هم شما را فراکسیون میخواندند و شما هم اعتراضی نداشتید؟ هرچند که باز هم تاکید میکنیم شما بر فراکسیون بودن تاکید داشتید!
نه. ما به هیچ وجه فراکسیون نبودیم. این نامی بود که رسانهها برای ما انتخاب کردند و بر ما گذاشتند. اصولا آنها هم که نام خود را فراکسیون گذاشتهاند باید مشخص کنند که کدامیک منشور یا مانیفست دارند. فراکسیون یعنی یک حزب میبرد، میشود اکثریت و یک حزب میبازد، میشود اقلیت. حال آنکه عبارت اکثریت یا اقلیت برای مجالس ما ذات ندارد و تنها حاصل رفتار ژورنالیستی است. اکثریت یا اقلیت ما چه فرقی با بقیه دارند. در فیلمی هم که من دارم میسازم نشان دادهام که اکثریت یا اقلیت در مجالس ما معنا ندارد. از نمایندهها پرسیدهام که شما اقلیت هستید یا اکثریت خیلیها میگویند هیچ چیز نیستیم.
حال آنکه در کشورهایی مثل سوئد یا فنلاند، حتی در جای نشستن نیز موضوع اکثریت و اقلیت یا چپ و راستی بودن رعایت میشود. چپیها در پارلمان سوئد سمت چپ هیات رییسه می نشینند، راستیها سمت راست و مستقلها وسط مینشینند. در این کشورها و حتی در کشورهایی مثل لبنان، فراکسیون حاصل از نمایندگان یک حزب است که به مجلس راه یافتهاند مثل فراکسیون حزبالله در پارلمان لبنان؛ اما در کشور ما اصلا این موضوع معنا ندارد. افراد اول وارد مجلس میشوند و آنگاه در درون مجلس فراکسیون درست میکنند.
آقای ابوطالب، ائتلاف فراگیر اصولگرایان در انتخابات مجلس هشتم ابتدا خیلی خوب وارد رقابت انتخاباتی شد؛ ولی آنجا که به یکباره لاریجانی اعلام کرد کاندیدای جبهه متحد اصولگرایان است، فعالیتهایش کمرنگ شد. دلایل چه بود و اساسا فکر ائتلاف فراگیر از کجا شکل گرفت؟ آقای لاریجانی نگفت که کاندیدای جبهه متحد است. من چنین چیزی را در خاطر ندارم.
اتفاقا آقای لاریجانی در روزهای نزدیک به انتخابات اعلام کردند که کاندیدای جبهه متحد هستند و حتی شنیده شد که پس از انتخابات نیز از استفاده از عکسشان در تبلیغات ائتلاف فراگیر اظهار نارضایتی کردهاند. در هر صورت من در ائتلاف فراگیر نبودم و نمیتوانم در این زمینه پاسخ دهم.
اما شما خودتان خبر تشکیل ائتلاف را اعلام کردید؟ نه این صرفا به آن دلیل بود که من در پارلمان حضور داشتم و خبر رسانی کردم. چون اساسا معتقدم که مردم باید بدانند و بنابراین باید به سوالات خبرنگاران پاسخ داد و همیشه در طول این چهار سال برای پاسخگویی به خبرنگاران حاضر بودم.
یعنی نمیخواهید درباره ائتلاف صحبت کنید؟ بهتر است در این زمینه از کسانی مثل آقای طلایینیک که اطلاعات بیشتری دارند بپرسید. چون ما یک تقسیم کار داشتیم و طبق همان تقسیم کار بود که من خبر شکلگیری ائتلاف را دادم و طبق همین دستور کار صلاح نمیدانم که در این زمینه بیش از این صحبت کنم.
آقاي ابوطالب همين سخنان را دو هفته پيش در روزنامه اعتماد هم زده بود و مصاحبه شما دقيقا مانند آن گفتگو بود. شايد از روي روزنامه اعتماد كپي كرديد.
به هرحال مصاحبه شما خيلي بي ارتباط با فضاي سياسي كنوني كشور بود.
عملكرد سايت آفتاب بسيار بد است...