کد خبر: ۷۶۹۷۷
تاریخ انتشار : ۰۲ تير ۱۳۸۷ - ۱۱:۰۳
دورنمایی از آراء سازماندهی‌شده اصولگرایان در کارزار 88

رأی‌ها برای چه کسی به حرکت درمی‌آیند؟

آفتاب‌‌نیوز : آفتاب- امید ایران مهر: یک سال تا برگزاری دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری زمان باقی است. یک سالی که برای نیروهای سیاسی کشور به ویژه اصول‌گرایانی که اکنون مدیریت اجرایی کشور را در اختیار خود می‌بینند سرنوشت ساز و حیاتی تلقی می‌شود و از این رو همگی به غور و تفحص و تحقیق در شرایط فعلی و چشم انداز حضور در این کارزار می‌اندیشند. 

در این رهگذر برخی همچنان به موفقیت دولت احمدی نژاد در جامه عمل پوشاندن به شعارهای انتخاباتی‌اش امیدوارند و اینچنین او را «یگانه منجی اصول‌گرایی» می‌بینند و در مقابل بسیاری نیز -هر یک به نحوی- از عملکرد و رویکرد دولت نهم در عرصه‌های مختلف به ویژه اقتصاد که ناکامی‌های بزرگی را به بار آورده اعلام برائت می‌کنند و در گوشه‌ای از زمین سیاست به انتظار پایان آمدن عمر آن روزشماری کرده و در کنار آن به گزینه‌های جایگزین و مطلوب خود می‌اندیشند تا شاید با معرفی «چهره‌ای تازه» به افکار عمومی برای چهار سال دیگر به حضور خویش بر سر سلسله دستگاه اجرایی کشور تداوم بخشند.

اما در بررسی شرایط اصول‌گرایان در انتخابات آینده به نظر می‌رسد آنچه بیش از همه حائز اهمیت و قابل تأمل است، نقش جمعیت حدود 5/5 میلیون نفری است که به عنوان «آراء سازماندهی شده» اصول گرایان شناخته می‌شوند.

افرادی که همواره در بدترین شرایط این طیف از نظر اتحاد و همبستگی، با آراء مدیریت شده خود در روز انتخابات راه را برای نمایندگان یا شخص مورد نظر بدنه و «سران سایه نشین» محافظه کاران هموار و او را تا رسیدن به جایگاه مطلوب مشایعت می‌کنند.

اینچنین است که باری در همهمه انتخابات دوم شوراها لیست «آبادگران ایران اسلامی» مطلوب این «سوپر دلیگیت ها»* می‌شود و باری دیگر بازار شلوغ ریاست جمهوری، شهردار گمنام تهران را که در هیچ نظرسنجی از کف جدول کارزار تکان نخورده برنده - قرعه- «سازمان رأی اصولگرایی» می‌شناسد و این گونه چهار سال او را بر مسند اجرایی کشور می‌بیند.

این سازمان رأی قابلیت آن را دارد که بنا به ضرورت؛ به طرفة‌العینی مسیر خود را تغییر دهد، نتیجه آن که به عنوان مثال در فاصله 48 ساعت تا برگزاری انتخابات مهمی چون انتخابات ریاست جمهوری همای سعادت نشسته بر شانه‌های فرمانده سابق پلیس را پر داده و به جانب مقصود دیگری رهنما شود. 

از همین است که این «امکان ویژه» به سرعت نقل محافل سیاسی می‌شود و گاه «اراده قاهر» نامیده و گاه به نام «گروه بی‌شناسنامه» و «حزب پادگانی» از آن یاد می‌شود، گاه به دامان «راست سنتی» رونق می‌بخشد و گاهی همچون سالیان اخیر به «آبادگران» و شهردارشان روی خوش نشان می‌دهد.

این روزها حداقل سه نفر در طیف اصولگرایان به عنوان کاندیداهای بالقوه ریاست جمهوری مطرحند که مطمئنا" حرکت آراء مذکور به سوی هر یک از آنان می‌تواند سرنوشت و آینده سیاسی کشور را دستخوش تغییر کند. با توجه به اهمیت این بخش از آراء انتخاباتی اصول‌گرایان که اینچنین قابلیت تغییر سرنوشت کلی انتخابات را دارد، گزارش پیش رو نگاهی کوتاه خواهد بود به سوابق و پتانسیل‌های نامزدهای احتمالی اصولگرا برای داشتن تحلیلی دقیق‌تر درباره آن که درصد موفقیت هر یک از این افراد برای کسب آراء سازماندهی شده طیف اصولگرا چگونه است و آنان در این زمینه از چه جایگاهی برخوردارند:

محمود احمدی نژاد
یگانه ناجی یا منجی ناکام؟


یکی از گزینه‌های مورد نظر اصولگرایان مسلما محمود احمدی نژاد رییس دولت نهم است. با گذشت سه سال از اولین مصاحبه مطبوعاتی وی در مقام رییس جمهور و ذیل عنوان پرطمطراق «کابینه 70 میلیونی» و با عملی نشدن بسیاری از وعده های انتخاباتی رییس دولت نهم، اگرچه در نگاه نخست به نظر می‌رسد فضای نه چندان مطلوبی در مقابلش قرار دارد اما به عقیده بسیاری از کارشناسان سیاسی، او همچنان شانس اول ریاست جمهوری در میان طیف اصول‌گراست.

در این میان اما احمدی نژاد اگرچه برخلاف ادعای اطرافیانش که پیروزی وی در انتخابات را «بدون حمایت هیچ گروهی» وانمود می‌کردند، با استفاده از «آراء سازماندهی شده جریان اصول‌گرا»، موفق شد به مرحله دوم انتخابات نهم و به تبع آن ساختمان خیابان پاستور راه یابد، اما گویی برای پیروزی در دومین کارزار بیش از آن که در اندیشه آراء سازماندهی‌شده‌ باشد به جذب «رأی توده ها» دل‌بسته است.

مردمی که عموماً در شهرستان‌های کم جمعیت اما با مشارکت بالا در انتخابات ساکن هستند و همچنان دل‌بسته شعارهای انتخاباتی او؛ شعارهایی که با تداوم سفرهای استانی دولت نهم گویی تلاش برای تبلیغ آن‌ها تمامی ندارد.

با این وجود نمی‌توان کتمان کرد که احمدی‌نژاد نیز همچون تمامی هم سلفانش نیم‌نگاهی هم به «سوپر دلیگیت‌های» جریان اصولگرایی دارد تا موقعیت خود را به عنوان قادرترین مدعی کسب عنوان ریاست جمهوری در میان طیف متبوعش تثبیت کند.

برخی تغییرات مدیریتی و امضا و اجرای طرح‌هایی که بعضاً حتی با شعارهای انتخاباتی خود او نیز سازگار نبوده‌اند و همچنین منصوب کردن افرادی گمنام به مقامات حساس و مهم که همگی در سوابقشان «نقاط مشترکی» دارند را می‌توان در راستای همین تلاش ارزیابی کرد.

احمدی‌نژاد اما به واسطه عملکرد و رفتارهای اشتباهش در برخورد با برخی مسائل حساس مشکلاتی نیز در ادامه راه خواهد داشت. وی به خاطر سخنان عجیبش درباره مقدسات دینی و قرار گرفتن در برابر نظرات طیفی از روحانیون و علمای قم از داشتن بخشی از پشتوانه مردمی خود محروم شده است.

شرایط اقتصادی کشور که ناشی از سیاست‌های غلط دولت او است نیز در بسیاری از شهرهای بزرگ موقعیت او را در برابر یک رقیب «نسبتاً مقبول» به شدن آسیب‌پذیر و شکننده کرده‌است و سیاست خارجی او تا اینجا منجر به صدور سه قطعنامه تحریم علیه کشور شده که نتایج زیان‌بار آن مسلما تأثیرات منفی فزاینده‌ای بر پایگاه اجتماعی او خواهد داشت. سال گذشته بود که نتایج نظرسنجی یک سازمان نیمه دولتی نشان داد که بیش از نیمی از آراء احمدی نژاد ریزش داشته و این همه شرایط نسبتاً نامعلومی را از سرنوشت سیاسی رییس دولت نهم به دست می‌دهد.


اما با وجود تمامی ناکامی‌ها و نامرادی‌های دولت وی طی سه سال حضور در منصب ریاست جمهوری، احمدی‌نژاد هنوز قابلیت‌های منحصر به فردی دارد که هیچ جریان سیاسی بدون در نظر گرفتن آن‌ها نمی‌تواند به سادگی بر نام او خط بطلان بکشد و یکسره نادیده‌اش بگیرد. همان قابلیت‌هایی که باعث شد در حضور تعداد زیادی از چهره‌های شاخص جریان محافظه‌کار، همای سعادت کارزار 84 بر شانه‌های او بنشیند و راهی ساختمان پاستورش کند.

اگر آنچنان که حامیان وی در تلاشند «گفتمان غالب بر انتخابات سال آینده» مبتنی بر شعار مورد علاقه او در سخنرانی‌های آتشین شهرستان‌ها یعنی همانا «افشای مافیاها و مبارزه با مفاسد اقتصادی» باشد او برای هر کاندیدایی رقیبی جدی خواهد‌بود. مگر آن که تحولات ماه‌های منتهی به انتخابات سال آینده، گفتمانی دیگر را بر فضای سیاسی کشور غالب کند که آن زمان شاید تداوم حضور رییس دولت نهم در ساختمان محل کارش، دیگر محلی از اِعراب نیابد.

علی لاریجانی
از آبنبات و دُرّ غلتان تا دولت وحدت ملی


از همان بعدازظهر پاییزی سال 86 که به دنبال ماه‌ها شنیدن خبرهای درگوشی از اختلافات مذاکره کننده ارشد هسته‌ای با رییس و مجموعه دولت نهم، خبر استعفای دبیر شورای عالی امنیت ملی دهان به دهان چرخید، همه می‌دانستند «دکتر علیِ» خاندان لاریجانی به این سادگی‌ها با عرصه سیاست وداع نخواهد کرد. از همین بود که همگی با آوردن علامت سوالی در برابر «وداع لاریجانی» این خروج را آغازی بر تجربه‌ای تازه ارزیابی کردند تا چند ماه پس از آن پیش بینی خویش را در عالم واقع به چشم ببینند؛ وقتی رییس پیشین رادیو تلویزیون اعلام کرد بنا به «دعوت و خواست تعدادی از علما» برای نمایندگی مردم قم کاندیدای انتخابات مجلس هشتم می‌شود.

لاریجانی در انتخابات شرکت کرد، به مجلس رفت و اندکی بعد بر کرسی ریاست مجلس تکیه زد. با این همه هنوز هم کسی باور ندارد که این جلوس پیروزمندانه پایان رقابت او با رییس دولت نهم باشد. این دو نفر ، سه سالی هست که با هم رقیبند. از همان زمان که لاریجانی منتخب شورای هماهنگی نیروهای اصول‌گرا شد و شهردار وقت تهران در مخالفت با این انتخاب از «تابلوی شورای هماهنگی» عبور کرد و به روایتی «مستقل» وارد عرصه شد رقابت این دو رنگ دیگری به خود گرفت.

لاریجانی اگرچه در آن رقابت «عجیب» شکست خورد، اما حالا که سه سال از آن روزها فاصله دارد همچون رقیب سابقش ریاست یکی از «قوای ثلاثه» را دارد و بیش از هر زمان دیگری «هماورد احمدی نژاد» به حساب می‌آید. با نگاهی به وقایع این مدت اما به نظر می‌رسد این ارتقاء جایگاه آنچنان اتفاق ساده‌ای نبوده‌است و بیش از این که «پیشرفت فردی یک نیروی سیاسی» از آن استنباط شود، به حرکتی برنامه ریزی شده می‌ماند برای طرح فردی که از همان سه سال قبل هم کاندیدای بخش قابل توجهی از نیروهای سیاسی اصول‌گرا برای قرار گرفتن در بالاترین مسند اجرایی کشور بود. با چنین نگاهی بسیار ساده‌تر می‌توان مقاماتی که لاریجانی در این سه سال در آن‌ها قرار گرفت، اقداماتی که انجام داد و سخنانی که بر زبان آورد را مورد تحلیل قرار داد. 

او در مقام دبیری شورایعالی امنیت ملی وجهه‌ای بین‌المللی برای خود دست و پا کرد، وجهه‌ای که باعث شد زمانی که ریاست مجلس را به دست می‌آورد از خاویر سولانا مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا و طرف مذاکره‌اش در پرونده هسته‌ای «پیام تبریک» دریافت کند.

او اما با خروج از شورایعالی امنیت ملی نیز در برابر رییس دولت نهم وجهه فردی «اهل گفت و گو» و «میانه رو» در عرصه بین الملل را از خود به نمایش گذاشت تا از آن پس هرگونه بازگشت او به عرصه سیاست از سوی طرف‌های غربی به تقویت موضع «اعتدال» و «میانه روی» در ایران تعبیر شود.

او به جای تهران از قم به مجلس رفت تا «تعامل مثبت» و «روابط حسنه» خود با «علمای تشیع و نهاد روحانیت» را به رخ رقبای احتمالی‌اش بکشد و ریاست مجلس را به عهده گرفت تا از جایگاه حقوقی قوه مقننه سکوی پرتاب مناسب‌تری برای طی طریق به سوی ساختمان سنگی خیابان پاستور بیابد.

لاریجانی حتی رقبای اصلاح‌طلب خود را نیز فراموش نکرد و برای همدلی بیش‌تر آن‌ها از «دولت وحدت ملی» و سهیم شدن تمامی گروه‌های سیاسی در امر اداره کشور سخن راند.

او این روزها بیش از گذشته بر تفاوت‌های خود با احمدی نژاد و تقویت مطالبه «تغییر» در جامعه تأکید می‌کند و نمی‌توان این تأکیدات را دید و شنید و تمامی آن‌ها را تنها برای ماندن در جایگاه فعلی (ریاست مجلس) ارزیابی کرد.

ناچاریم بپذیریم ریاست مجلس برای لاریجانی نه «هدف» که «وسیله»‌ای است که انتخاب آن از سوی لاریجانی بیش از همه نشانگر نوعی «هوشمندی» از سوی او به عنوان یک سیاستمدار به ظاهر تازه‌کار است.

درکنار تکذیب صریح وی، هر چه خبر و شایعه درباره «توافق لاریجانی با حامیان دولت برای عدم حضور در انتخابات سال آینده» هم که شنیده شود همچنان نمی‌توان «احتمال ظهور ناگهانی وی» در کارزار 88 را نادیده گرفت.

به نظر نمی رسد لاریجانی این حجم از زمینه چینی‌ها را تنها برای به دست آوردن یک ساله «ریاست قوه مقننه» سامان داده باشد. «سوابق خاص» وی چه در دوران وزارت ارشاد، چه مسئولیت در سپاه و چه صداوسیما باعث می‌شود بیش از پیش به این موضوع بیاندیشیم که در کنار رییس دولت نهم او از بالاترین شانس برای دریافت حمایت «سازمان رأی» اصول‌گرایان در انتخابات آینده برخوردار است و خود نیز نگاه ویژه‌ای به این «امکان ویژه» دارد و برای کسب آن تلاش می‌کند.

او قابلیت‌هایی دارد که احمدی نژاد فاقد آن‌هاست و تأکید او بر این قابلیت‌ها نیز برای کسب حمایت حامیان سازمانی رییس جمهور اصول‌گراست که کار او را برای رسیدن به جایگاه ریاست جمهوری در مقیاس بالایی تسهیل می‌کنند. البته با تمام این اوصاف هنوز هم لاریجانی کار سختی در رقابت با رییس دستگاه اجرایی برای جلب نظر «سوپر دلیگیت‌های رأس سازمان رأی اصول گرایی» و متقاعد کردن آن‌ها به توقف حمایت از احمدی نژاد خواهد داشت.

محمدباقر قالیباف
گفتمان ناتمام یک شورشی ناکام

سومین کاندیدای احتمالی اصول‌گرایان در کارزار سال آینده؛ هم-اوست که عنوان «ناکام بزرگ کارزار 84» را برازنده است. مردی که تا دو شب پیش از آغاز رأی گیری در 27 خرداد ماه خود را یگانه شانس رقابت با هاشمی در دور دوم و به تبع آن رییس جمهور بی چون و چرای نهمین دولت جمهوری اسلامی ایران می‌دانست و اما به خاطر اشتباهات استراتژیکش در تحلیل سازمان رأی اصول گرایان، از آن چه به عقیده بسیاری در یک قدمی‌اش قرار داشت دور افتاد.

محمدباقر قالیباف رییس پلیس محبوبی بود. حضور او در نیروی انتظامی مترادف شد با بازسازی چهره سازمانی که به دنبال وقایع تلخ تیرماه 78 به میزان زیادی اعتبار خود را لطمه خورده می‌دید و احتیاج به نوعی بازسازی و بازتعریف از جایگاه خویش را احساس می‌کرد و قالیباف که این موضوع را نیک می‌دانست به این مهم اهتمام ورزید و در به انجام رساندن مأموریت محوله خوش درخشید.

سالیان حضور قالیباف در نیروی انتظامی به عنوان یکی از بهترین دوران فعالیت این نیرو محبوبیت بسیاری را در میان مردم برای او به ارمغان آورد و او را به صرافت بلندپروازی‌های دیگری انداخت. او پلیس مستعفی لقب گرفت و لباس نظامی از تن به در آورد و آهنگ پاستور ساز کرد.

اما پیشینه نظامی او و بیش از همه سابقه- امضای نامه‌ای مشهور به خاتمی در دوران آشوب‌های سال 78 برایش گران تمام شد که به این اعتبار بیش از همه کاندیداها مورد انتقاد واقع شد و حجم گسترده و متنوعی از مخالفان را پیش روی خویش دید.

او ولی «رأی سازمان‌یافته اصول‌گرایان» را پشت سر خود داشت و از آن جا که از همان ابتدای رقابت، خود را در مرحله دوم می‌دید بی توجه به مطالبات آن «آراء یکدست» به تلاش برای هدایت آراء هاشمی به سوی خود پرداخت و اینچنین هرچه به گفتمان سازندگی نزدیک‌تر شد از «خاستگاه» خویش دور افتاد و دو روز مانده به انتخابات اگرچه حدود 5 میلیون رأی شهروندان طبقه متوسط را به سوی سبد رأی خویش هدایت کرد، اما پشتوانه 5/5 میلیونی خود را از دست داد تا «ناکام بزرگ» لقب بگیرد.

او در تحلیل آراء اولیه خویش مرتکب اشتباه شده و از خطوط قرمز «سران سایه نشین» عبور کرده بود و اینچنین از دیدگاه آنان استحقاق ریاست جمهوری دولت اصول‌گرا را از دست داده بود. پس جایگاهی که انتظارش را می‌کشید به دست نیاورد تا پس از چند ماه دوری از هرگونه مقام مدیریتی و اجرایی به مدد برخی حامیانش به شهرداری تهران بسنده کند. اما این پایان راه قالیباف نبود.

او از فرصت پیش آمده نهایت استفاده را کرد و تلاش کرد تجربه پلیس را این بار در شهرداری تهران دنبال کند. بدین‌ترتیب شهردار بلندپرواز چهره‌ای دیگر از مدیریت شهری را به نمایش گذاشت که تا آن زمان تنها در دوران غلامحسین کرباسچی بدیلی برای آن وجود داشت.

اوج این عملکرد در برف و سرمای سال گذشته رخ نمود. در بدترین شرایطی که کشور با سرما و یخبندان دست و پنجه نرم می‌کرد و همه از عملکرد دولت در شهرستان‌ها ناراضی بودند، شهرداری در تهران طی زمانی حدود نصف روز تمامی راه‌های اصلی و در 24 ساعت راه‌های فرعی را به روی شهروندان گشود تا صاحبنظران اذعان کنند که قالیباف بار دیگر در راه بازگشت به عرصه رقابت قدم گذاشته است. همان گونه که مصاحبه گر مجله تایم چند ماه قبل تیتر «شهردار تهران؛ رقیبی برای احمدی نژاد» را برگزید، قالیباف نشان داد که رقیب دست و پا بسته‌ای برای رییس دولت نهم نخواهد بود.

او اما با در پیش گرفتن سیاستی متفاوت از بدنه سازماندهی‌شده رأی اصول گرایان جدا شده و در راهی دیگر گام بر می‌دارد. او اگرچه این روزها به انتقاداتی صریح‌تر از فضای سیاسی می‌پردازد اما «جامعه هدف» وی اساسا از میان نیروهایی با دغدغه سیاسی انتخاب نشده‌اند. 

قالیباف مردمی را به عنوان حامیان احتمالی خویش می‌بیند که به عنوان «طبقه متوسط شهری» شناخته می شوند تا ناکام بزرگ کارزار 84 امیدوار باشد در رقابت سال آینده با عبور از کابوس «رفقای نیمه راه»، رقابت ناتمام خود را به پایان برساند.

در این میان و با توجه به سیاستی که آقای شهردار در پیش گرفته است اگرچه حمایت سوپر دلیگیت‌ها از قالیباف بعید به نظر می‌رسد و او نیز با وقوف به این موضوع دل به این آراء نبسته است اما هنوز با نگاه ویژه به رأی طبقه متوسط شهری به موفقیت در رقابتی که آغاز کرده امیدوار است و به نظر می‌رسد در این راه بر حمایت افرادی چون غلامعلی حدادعادل، مهدی چمران و محسن رضایی حساب ویژه‌ای باز کرده است.

باید منتظر ماند و دید «پسر شورشی اصولگرایان» یا به تعبیری «اصول‌گرای مزاحم» چگونه می‌خواهد بدون تکیه به آراء سازماندهی شده‌ای که تاکنون همواره سرنوشت نماینده نهایی اصول‌گرایان را رقم زده‌اند، راهی به ساختمان پاستور بیابد. او چند هفته‌ای است تلاش خود را آغاز کرده‌است؛ تلاشی که معلوم نیست به نتیجه دلخواه وی بیانجامد.


این «سه باطل‌السحر» آراء سازمانی

بر اساس مطالب فوق و با نگاهی به «آراء سازماندهی شده» اصول‌گرایان، اگرچه رقبای آنان (اصلاح طلبان/اعتدال گرایان) از این «امکان ویژه» برخوردار نیستند، اما هنوز هم امیدوارند همچون دوره‌های هفتم و هشتم انتخابات ریاست جمهوری و ششمین دوره مجلس شورای اسلامی به مدد حضور حداکثری مردم از سد «سوپر دلیگیت‌های اصول‌گرا» بگذرند تا امیدواری‌هایشان برای ادامه حضور در ساخت سیاسی تداوم یابد.

آنان می‌دانند برای تقویت میزان مشارکت مردم و جلوگیری از تکرار پدیده 84 که به عقیده آن‌ها سال‌ها باید برای مرتفع کردن مشکلات ناشی از آن زمان صرف کرد، یا باید یکی از سه شرط زیر را محقق کنند و یا برای همیشه قید حضور در ساخت سیاسی را بزنند.

اول- حضور خاتمی در انتخابات 88
اصلاح‌طلبان می‌دانند چنانچه سال آینده نیز همچون انتخابات گذشته با تعدد کاندیدا مواجه باشند جز نام کاندیدایی اصولگرا و به احتمال بیش‌تر از همه نام احمدی‌نژاد از صندوق‌ها بیرون نخواهد آمد، بنابراین از همین حالا که حدود 11 ماه تا آغاز رسمی رقابت‌ها باقی مانده تلاش خود برای به صحنه آوردن چهره‌ای مقبول، خوشنام و خوش‌سابقه را برای اجماع بر نام وی آغاز کرده‌اند و قاعدتاً اولین قرعه به نام «محمد خاتمی» رییس جمهور پیشین افتاده است. 

خاتمی و تمامی اصلاح طلبان می‌دانند که حضور شخصی با سابقه او در انتخابات علاوه بر حل مشکل اجماع اصلاح‌طلبان، تردید بسیاری از افراد برای شرکت در انتخابات آینده را از بین خواهد برد. او از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است و حتی در صورت حضور، حمایت عقلای جریان راست و اعتدال گرایان از او دور از ذهن نخواهد بود.

دوم- توافق بر یک کاندیدای واحد و مقبول دیگر
با وجود اقبال عمومی به رییس جمهور پیشین اما خاتمی هنوز تمایلی به شرکت در انتخابات نشان نداده و اگرچه بهترین گزینه نزد اصلاح طلبان است اما تئوریسین‌های اصلاح طلبان معتقدند عدم حضور وی نیز نباید باعث از‌هم‌گسیختگی این جریان سیاسی شود.

آنان ناچارند برای بقا در عرصه سیاست رسمی یا خاتمی را به صحنه بیاورند یا اگر به هر دلیلی این اتفاق نیفتاد، چهره مقبول، خوشنام و خوش سابقه دیگری از میان سابقه‌داران انقلاب و نام‌هایی که با آغاز بحث ریاست‌جمهوری ناخودآگاه نامشان به ذهن متبادر می‌شود را راضی به آمدن کنند.
اجماع حداکثری و معرفی یک کاندیدای واحد از سوی جریانات منتقد دولت اولین و مؤثر ترین راه برای کنترل آراء سازمانی اصول‌گرایان خواهد بود. موضوعی که به نظر می‌رسد ضرورت دارد در اولویت نخست رفتار انتخاباتی آنان قرار بگیرد.

اگرچه حضور منتقدان دولت با یک کاندیدای واحد، احتمال منسجم شدن آراء سازمانی اصول‌گرایان حول یک کاندیدا را نیز افزایش می‌دهد اما مطمئنا تأثیر این اقدام بر تقویت رأی اصلاح طلبان آنچنان خواهد بود که منسجم شدن اصول‌گرایان هم نتواند مانع شکست آنان شود.


سوم- ائتلاف عقلای دو جناح منتقد دولت بر یک کاندیدای میانه رو
راهکار دیگر؛ ائتلاف «اعتدالیون دو جناح اصلاح طلب و اصول گرا» که هر دو در انتقاد به دولت اتفاق نظر دارند، بر یک کاندیدای واحد در میانه دو گروه است. این ائتلاف را می‌توان محتمل دانست از آن رو که «سازمان دهندگان» آراء اصول‌گرایان اگرچه خاستگاهی در راست سنتی نیز داشته‌اند اما با ظهور احمدی نژاد ساز جدایی را کوک کردند تا جایی که اختلافات میان این دو به وقایعی عجیب مثل «ماجرای عباس پالیزدار» منجر شد که مطمئناً عقلای راست را در ادامه حمایت از دولت احمدی نژاد بیش از پیش دچار تردید می‌کند. چنان‌چه این اصطکاک میان سران راست و حامیان دولت احمدی نژاد تا انتخابات ریاست جمهوری تداوم یابد آنان ناچارند یا از یک کاندیدای اصول‌گرای دیگر حمایت کنند یا در کنار اعتدالیون جناح منتقد دولت کاندیدایی مشترک را معرفی کنند.

چهره‌هایی نظیر دکتر حسن روحانی، دکتر علی‌اکبر ولایتی و حتی حجت‌الاسلام علی‌اکبر ناطق نوری، می‌توانند گزینه‌های مناسبی برای نیل به این هدف به شمار روند.

محمدباقر قالیباف نیز اگرچه بارها بر اصول‌گرایی خود تأکید کرده، اما تجربه انتخاب او به عنوان شهردار تهران، از سوی سومین دوره شورای اسلامی شهر تهران، با تکیه بر آراء اصلاح‌طلبان نشان می‌دهد که او مرد سیاست است و حاضر است با دادن امتیازهایی به رقیب، خود را به عنوان تنها کاندیدای طیف منتقد احمدی‌نژاد، چه از میان اصول‌گرایان، وچه از سوی اصلاح‌طلبان به جامعه معرفی کند.

در این صورت برای اولین بار در تاریخ جمهوری اسلامی خواهد بود که سران جریان سنتی راست، در برابر آراء سازمان‌دهی شده اصولگرایان صف‌آرایی می‌کنند.

آنان یک بار در سال 84 در برابر صف آرایی و نافرمانی این «سوپر دلیگیت‌ها» مقابل تصمیم «شورای هماهنگی نیروهای انقلاب برای حمایت یکپارچه از لاریجانی» سکوت کردند و آنان را در اجرای خواسته هایشان آزاد گذاشتند.

اما با وقایع پیش آمده طی سه سال گذشته و خصوصاً ماه‌های اخیر به نظر می‌رسد سران و عقلای راست قصد دارند از پیله سکوت خارج شوند. این بار شاید برای حفظ کشور و نظام عقلای راست سکوت بشکنند، چنین ائتلافی را شکل دهند تا نقطه پایانی باشد بر ترکتازی‌های سیاست پیشگان تازه واردی که از جایگاه پیاده نظام داعیه ژنرالی در سر پروانده‌اند.

مخلص کلام

آنچنان که گفته شد «آراء سازماندهی شده اصولگرایان» به عنوان یکی از مهترین شاخصه‌های تعیین کاندیدای این جریان سیاسی و به طور کلی نتیجه انتخابات در سال آینده جای بحث، بررسی، تحقیق و تحلیل بیشتری دارد. تحلیل‌هایی که برای داشتن نگاهی دقیق‌تر به تحولات آینده کشور و شناخت «بازیگران اصلی» و «تأثیرگذاران» بر شکل‌بندی صحنه سیاست ایران در سالیان پیش رو ضروری به نظر می‌رسد.

-------------------------------------------------------------------------------------------

* سوپردلیگیت: اصطلاحی است که در رقابت‌های درون حزبی جنجال برانگیز حزب دموکرات آمریکا، میان هیلاری کلینتون و باراک اوباما بارها و بارها از رسانه‌ها شنیده شد. این عبارت به مجموعه‌ای از چهره‌ها شناخته شده، شخصیت‌های تأثیرگذار و مقامات فعلی و سابق حزب دموکرات اطلاق می‌شد که رأی آن‌ها در انتخاب کاندیدای نهایی حزب دموکرات نقش تعیین کننده‌ای را ایفا می‌کرد و با حمایت تعداد بیشتری از آن‌ها از باراک اوباما به فاصله کوتاهی رقابت برای کاندیداتوری حرب دموکرات به پایان رسید. 

استفاده از این واژه در اینجا نیز تنها از آن روست که تأثیر بالای «آراء سازماندهی شده اصولگرایان» در امر انتخاب نامزد نهایی اصول گرایان را به صورت قابل درک تری به مخاطب یادآور شویم.
بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
نظر شما
پربحث ترین عناوین
پرطرفدار ترین عناوین