«شخصیتهای این پرونده جنایی به شرح زیر است:
قاتل: علیاکبر خرمدین
معاون قتل: ایران موسویثانی
مقتولان: فرامرز، آرزو و بابک
امروز سالگرد قتل «بابک خرمدین»، یکی از کارگردانان سینماست. یک سال پیش در روز ۲۵ اردیبهشت ماه سال ۱۴۰۰ بابک خرمدین در ۴۷سالگی به دست والدینش در شهرک اکباتان به قتل رسید. پس از قتل، جسد بابک توسط پدرش مثله شد و سپس علیاکبر با همدستی همسرش تکههای جسد فرزندشان را درون چمدان قرار دادند و از خانه خارج کردند. آنها پس از این اقدام وحشتناک، بخشهای جسد مثله شده بابک را به سه سطل زباله در شهرک اکباتان انداختند.
یک روز بعد از حادثه در ۲۶ اردیبهشتماه، قسمتهایی از جسد مثلهشده او توسط یکی از کارگران شهرداری پیدا شد. در بررسیهای اولیه که با اقدام انگشتنگاری توسط کارشناسان پزشکی قانونی صورت گرفت، مشخص شد این جسد مثلهشده، بابک خرمدین است. با مراجعه ماموران به خانه مقتول، پدر و مادر بابک دستگیر شدند.
آنها پس از دستگیری به قتل فرزندشان اعتراف کردند اما این پایان ماجرا نبود و آنها در ۲۹ اردیبهشت ماه یعنی چند روز پس از دستگیری، به قتل دامادشان «فرامرز» و دخترشان «آرزو» که در سالهای ۱۳۹۰ و ۱۳۹۷ رخ داده بود، اعتراف کردند. این دو در اعترافات خود عنوان کرده بودند فرامرز و آرزو را نیز به شیوهای که بابک را به قتل رسانده بودند، کشتند و اجساد آنها را مثله و به سطل زباله انداختند.
این پرونده جنایی وحشتناک در ۳۰ آبانماه همان سال با فوت علیاکبر خرمدین به دلیل ایست قلبی در زندان رجاییشهر مختومه شد و اما همسر او، ایران موسوی ثانی، به اتهام معاونت در سه فقره قتل در حال حاضر در زندان رجاییشهر کرج به سر میبرد.
یک سال پیش وقتی مادر و پدر بابک خرمدین به این سه فقره قتل اعتراف کردند به شهرک اکباتان رفتم. فضا پوشیده از ترس و نگرانی بود. مقابل ورودی فاز یک این شهرک حجلهای به یاد بابک خرمدین گذاشته شده بود که سنگینی خبر این جنایت را دوچندان میکرد. اهالی شهرک در حین ناباوری بهتزده بودند. باور نمیکردند که علیاکبر خرمدین همان پیرمرد ۸۰ ساله نجیب و آرام که بازنشسته ارتش بود و گاهی از شبها با یک ماشین مسافرکشی میکرد، داماد، دختر و پسرش را با همدستی همسرش به قتل رسانده باشد.
ساکنان مجتمعی که خانواده خرمدین در طبقه ششم آن ساکن بودند از تعجب سکوت را در برابر پاسخ به این اتفاق انتخاب کرده بودند. آن چند نفری هم که حاضر به صحبت شده بودند همه یک حرف مشترک میزدند و آن این بود: «از این خانواده که بیش از چهل سال در این مجتمع ساکن بودند، جز خوبی ندیدند.» شنیدههایم از اهالی مجتمع در خصوص این خانواده با واکنشها و اعترافات علیاکبر خرمدین در دادسرای امور جنایی در مقابل دوربینهای خبری در تضاد بود و توضیح جزییات بیشتر غیر از درد سر چیزی ندارد...
پس از فوت موکلم ورثه حاضر به همکاری نشدند
«حسن امیدوار»، وکیل تسخیری علیاکبر خرمدین، پس از یک سال از این پرونده جنایی که با فوت علیاکبر خرمدین مختومه شد به «اعتماد» میگوید: «با توجه به اینکه من وکیل علیاکبر خرمدین بودم و طبق قانون، وکالت با فوت متهم باطل میشود، دیگر اطلاعی از پرونده ندارم. پس از فوت او، ورثه که دختر و پسر دیگر علیاکبر خرمدین بودند نیز حاضر به همکاری نشدند. همسر موکلم هم تا جایی که اطلاع دارم اصلا وکیل ندارد و به اتهام معاونت در سه فقره قتل در زندان رجاییشهر به سر میبرد. پرونده در حال بررسی و رسیدگی بود و حکمی صادر نشده بود. طبق نظریه پزشکی قانونی موکلم در لحظه ارتکاب جرم جنون نداشته. با اعتراض در خصوص این نظریه، مجدد پرونده در کمیسیون سه نفره پزشکی قانونی قرار گرفت. پرونده در حال رسیدگی بود که موکلم به دلیل ایست قلبی در زندان رجاییشهر فوت کرد و پرونده پزشکی قانونی او نیز مختومه شد. اگر این مورد اثبات میشد که متهم در زمان ارتکاب جرم قوه تمییز نداشته طبق ماده ۱۴۹ قانون مجازات اسلامی از مسئولیت کیفری معاف میشد. در مورد همدستی همسر علیاکبر خرمدین در این سه فقره قتل میتوان گفت اگر در این سالها اقداماتی انجام میداد جنایات بیشتر رخ نمیداد ولی او سکوت کرد.»
امیدوار در ادامه میگوید: «او در کارها بسیار دقیق و منظم بود و با بینظمی برخورد میکرد. زندانیها و مسئولان زندان هم او را فردی مهربان و خوشرو میدانستند. طی صحبتهایی که با هم داشتیم، او دلیل اقداماتش را رعایتنکردن چارچوبهایی از سوی فرزندانش عنوان میکرد و در خصوص بابک نیز متذکر میشد که بدرفتارهایی داشته اما اینها هیچکدام دلیل قتل نمیتواند باشد.»
با گذشت یک سال هنوز در مورد این خانواده صحبت است
«مجید ابهری»، آسیبشناس، در خصوص این پرونده جنایی میگوید: «جنایت و خشونت علاوه بر عوارض روحی و رفتاری بر عوامل مجری آنها بر افکار و احساسات جامعه نیز آثار منفی میگذارد. مخصوصا اگر این گونه جنایات در خانواده و بین وابستگان خونی صورت بگیرد. در مورد بابک خرمدین از آنجایی که هم در جریان دستگیری پدر و مادر ایشان بودم و هم به مجلسی که دانشجویان او در محل سکونتش در شهرک اکباتان تشکیل داده بودند، رفتم و از نزدیک با دانشجویان و دوستان ایشان صحبت کردم، باید عرض کنم که پدر و مادر ایشان ممکن است از نظر پزشکی و مغزی دیوانه نباشند و سالم باشند؛ همان طور که پزشکی قانونی تشخیص داد اما از نظر روحی و روانی افراد سالمی نبودهاند؛ چرا که یک پدر و مادر در هیچ شکل و هیچ شرایطی نمیتواند کسی را بکشد؛ مخصوصا اگر آن فرد فرزندش باشد. دانشجویان بابک خرمدین از ایشان به نیکی یاد میکردند و دختر و پسر از چشمپاکی و اخلاق حسنه او تعریف میکردند.
اما چرا چنین جنایتی اتفاق میافتد؟ پدر و مادر خرمدین قبلا دختر و داماد خودشان را نیز به قتل رسانده و به همین شکل مثله کرده بودند. داماد خانواده خرمدین، خواهرزاده او نیز بود. سکوت همسر علیاکبر خرمدین در مدت هفت سال بعد از قتل دختر و دامادش جای تعجب دارد. شاید تهدید شده و ترسیده، اما در مورد بابک خرمدین، او یک هنرمند و مدرس دانشگاه در رشته هنری خود نیز بود. او به دست پدرش با طرز فجیعی قطعهقطعه شد و حتی پدر ایشان در دادسرای جنایی با دستبند انگشتان خود را به صورت V یعنی پیروزی بالا گرفته بود، گویی یکی از دشمنان تنومند و قوی را به قتل رسانده است.
این گونه جنایات باعث ایجاد تنشهای روحی در جامعه است و نباید با خلاصهنگاری آن سبب پخش شدن و نشر آن شد. باید بدانیم که در فضای مجازی نمیتوان اعمال نظر کرد. علت این جنایت عدم ثبات روحی و روانی پدر او بود که در مورد دختر و پسرش نیز این کار را انجام داده بود. به دلیل مشکلات اخلاقی کسی نمیتواند جای خدا قرار بگیرد و مجازات کند. داماد، دختر و پسر علیاکبر خرمدین توسط همسایگان و دوستان مورد تعریف بودند که آقای خرمدین پدر به ایشان تهمتهای ناروا وارد کرده بود که خداوند در روز جزا به حساب همه رسیدگی خواهد کرد.
در یک تحلیل رفتاری علت اینگونه جنایات، انباشت کینه، خشم و تخلیه آنها و همچنین دوران طفولیت و گذار از آن و چگونگی گذر از آن دوران بوده. متاسفانه اجل مهلت نداد تا از علیاکبر خرمدین دوران کودکی، نوجوانی و جوانی او را جویا شده و متوجه شویم چه عواملی باعث این همه سنگدلی و قساوت در یک فرد میشود. بسیاری از ما حتی ناتوان از تماشای کشتار حیوانات هستیم تا چه برسد به انسان یا چه برسد به فرزند خود ما باشد.
وقتی که جسد قطعهقطعه شده بابک پیدا شد از آن فیلمبرداری و در فضای مجازی پخش شد. تکرار اینگونه فجایع خود خلقکننده خشونت و جنایت و سادهانگاری آنها و زشتیزدایی از اینگونه خشونتهاست. بنابراین باید متوجه باشیم که تکثیر این گونه اخبار در فضای مجازی تنها حسن و امتیازی که دارد، بالا بردن سطح خشونت و سنگدلی در جامعه است. مادر بابک به دلیل تهدیدهای همسرش حاضر نشده بود که به پلیس اطلاع دهد، اما طی یک ساعت و زمانی که همسرش در خانه نبوده میتوانسته موضوع را به اطلاع پلیس و مقامات قضایی برساند. به نظر میرسد که مادر بابک نیز از تعادل روحی و روانی برخوردار نبوده. هر قدر هم که یک نفر تهدید شود باز احساسات مادری بسیار قدرتمندتر از خطر افتادن جان است. وقتی دختر و داماد او به همین شیوه به قتل رسیدند به همه گفته شده بود که آنها به سفر ترکیه رفتند و باعث قانعکردن اطرافیانشان شده بود.»
این آسیبشناس در ادامه میگوید: «بالارفتن سطح خشونت در جامعه و کاهش نشاط باعث میشود که بسیاری از جنایات و قتلها رخ دهد. تکرار وقایع تلخ و هولناک خود نیز یکی از عوامل بالابردن درجه خشونت در جامعه است. رسانهها باید دقت کنند که بیان عریان اخبار فجیع، آفریننده صحنههای اینچنینی میتواند باشد. در کنار گزارش خبری مسائل باید به کالبدشکافی آنها نیز پرداخته شود. خبر این جنایت باعث شد در میان اهالی شهرک اکباتان انعکاس آزاردهندهای رخ دهد که هنوز هم با گذشت یکسال در مورد این خانواده صحبت میشود. چرا باید خشونت اجتماعی تا این درجه رشد کند که افراد مانند خبر یک مسابقه از کنار اینگونه قتلها بگذرند.»
اتفاقات تلخ در جامعه ما فقط در حد خبر باقی میمانند
«سهیل رضایی»، روانشناس، درباره پرونده خرمدین به «اعتماد» میگوید: «بنده الان به عنوان یک کارشناس نمیدانم مشکل چه بود فقط میدانم پدری فرزندش را کشت. بعد هم در رسانهها عنوان میشود که پدر از پسرش ناراحت بود. بنابراین وقتی یک کارشناس بخواهد مبتنی بر اخبار نظر دهد خطرناکترین کار ممکن را کرده است. این اتفاق در هر جای دنیا رخ میداد از چندین روانشناس استفاده میکردند تا گزارشهای لازم در خصوص پرونده را ارائه دهند. ببینید، ما اخبار داریم نه اطلاعات و ما بر اساس اخبار نمیتوانیم نظری در جهت تحلیل شخصیتها ارائه دهیم. با بررسی در این پرونده میتوانستیم متوجه شویم که این جنایت و خطر از چه مشکلاتی نشات گرفته و سپس بر اساس بررسیهای لازم نظریهای منتشر میشد.
از طرف دیگر جامعه فقط میخواهد موضوع را با اعدام متهم تمام کند، در نتیجه مشکلات ریشهیابی و حل نخواهد شد. برخوردهای حذفی با پدیدههای اجتماعی آنها را از بین نمیبرد. اگر فردی اختلال روانی داشته باشد فقط با درمان بهبود پیدا میکند با گذارهای اخلاقی و دادن درس اخلاق نمیتوانیم در بهبود رفتارهای او تلاش کنیم. متاسفانه جامعه ما در التهابات مختلف و گوناگونی به سر میبرد و پدیدهها در حد خبر باقی میمانند نه موضوع. بنابراین مشکل جامعه ما شکاف میان خبر و موضوع است. شما ببینید حتی یک خبر که زیاد کار میشود تذکر میدهند که خبر کار نشود و این قدر این اخبار نادیده گرفته میشود تا خودش به علت فراگیریاش به موضوع اجتماعی تبدیل شود. تا منطقه تولید اخبار مربوط به پدیدههای اجتماعی توقیف نشود پدیدهها و معضلات جامعه نیز برطرف نخواهند شد و تا وقتی هم چنین پدیدههای تلخی در جامعه رخ میدهد و از کارشناسان خواسته نمیشود که درباره موضوع پیشآمده نظرات مختلف یا واحدی بدهند، نه تنها آن پدیده و معضل رفع نمیشود، بلکه امکان فراگیرشدن آن بیشتر خواهد شد تا جایی که آن پدیده میتواند به یک بحران اجتماعی تبدیل میشود، اما وقتی علت رخدادن یک پدیده از نظر کارشناسان مربوطه بررسی شود و اطلاعات درستی در دسترس افراد جامعه قرار گیرد، آمار رخدادن آن پدیده نیز کمتر خواهد شد.»
او در ادامه درباره علت رخدادن چنین حوادثی شرح میدهد: «عوامل مختلفی میتواند باعث رخدادن چنین اتفاقاتی باشد. یکی از دلایل میتواند جنون آنی باشد. دلیل دیگر میتواند مشکلاتی باشد که از قبل وجود داشته و این اختلافات طی مرور زمان پیش رفته و از طاقت افراد خارج میشود. علت دیگری که میتوان به آن اشاره کرد، اختلالاتی که در فرد از کودکی وجود داشته و آرامآرام در یک نقطهای خودش را بروز میدهد. اختلالهای روحی و روانی در افراد اگر درمان نشود، میتواند منجر به فاجعههای بزرگی شود که در حال حاضر نیز شاهد آنها هستیم. بستر اجتماعی با توجه به جنس اتفاقات، برخی التهابها در آن فراگیرتر میشود. وقتی ناامنی اقتصادی و اجتماعی وجود داشته باشد انسان تحریکپذیرتر میشود. به عنوان یک مثال ساده تجمع در مترو خود میتواند عامل تحریکپذیری در انسان شود تا جایی که برای بروز خشم بستر راحتتری فراهم میشود. همین حریم یک متر و نیم میتواند تاثیر روحی و روانی در افراد داشته باشد.
جالب است بدانید یکی از سادهترین دلایل احساس خوشبختی در جهان وقتی مورد بررسی قرار گرفت به مورد عجیبی رسیدند و آن تهویه مطبوع است. یعنی خود دما یکی از عوامل آرامبخش است. بدین معنا که وقتی فرد احساس سرما یا گرما میکند اگر شرایطی برای رسیدن به دمای مناسبی که میخواهد وجود نداشته باشد، میتواند به لحاظ روحی تحت فشار قرار بگیرد. بنابراین اگر یک فرد به لحاظ روانی ۱۰ درصد هم امکان این لغزندگی را داشته باشد که با کوچکترین مسالهای تحت فشار قرار بگیرد احتمال میرود به دلیل شرایط محیطی نیز این ۱۰ درصد به ۹۰ درصد افزایش پیدا کند.»