ماجرا به روز ۱۱ بهمن سال گذشته برمیگردد؛ روزی که مردی ۵۰ ساله در بیمارستان بر اثر سوختگی جانش را از دست داد. وقتی ماموران پلیس در جریان این ماجرا قرار گرفتند، موضوع را در دستور کار خود قرار دادند و با حضور در محل حادثه به تحقیق در این رابطه پرداختند. تجسسهای پلیس نشان داد که این مرد پنج روز قبل به بیمارستان منتقل شده و بر اثر سوختگی با بنزین جان باخته است. پسر مقتول در تحقیقات به پلیس گفت: «پدرم یک دفتر حقوقی دارد. او روز حادثه با یک مرد درگیر شد. آن مرد روی پدرم بنزین ریخت و او را به آتش کشید. بعد از آن از محل متواری شد.»
هویت قاتل مشخص بود، برای همین تحقیقات برای شناسایی و دستگیری او ادامه یافت تا اینکه ماموران او را چند روز پیش در یک رستوران شناسایی و دستگیر کردند. این مرد جوان تحت بازجویی قرار گرفت و به جرم خود اعتراف کرد. او طلب ۲۰۰ میلیونی خود از مقتول را انگیزه این جنایت اعلام کرد.
این قاتل جزییات قتل و انگیزهاش را روایت کرد.
اولینبار است که دستگیر میشوی؟
بله. من برای خودم کسی بودم. کارخانه داشتم و وضع مالیام خیلی خوب بود. هیچوقت سمت خلاف نرفته بودم که بخواهم دستگیر شوم.
چرا دست به قتل زدی؟
او یک دفتر حقوقی داشت. یکی از آشناهایمان او را به من معرفی کرد. قرار شد برایم وام پنج میلیارد تومانی جور کند. به او ۲۰۰ میلیون تومان پول دادم، تا وام را جور کند. ولی نه تنها وامی به من پرداخت نشد، بلکه او پولم را هم پس نداد. حتی یک چک جعلی به من داد که من به خاطر آن چک، پنج روز بازداشت شدم. برای همین، بعد از آزادی از زندان به سراغش رفتم تا پولم را پس بگیرم، اما او باز هم بهانه آورد. من عصبی شدم و این اتفاق افتاد.
برای چه وام میخواستی؟
مدتها بود که وضع مالیام بد شده بود. با نزول و وام مجبور بودم بدهیهایم را پرداخت کنم. من پول داشتم؛ کارخانهدار بودم، اما ورشکسته شدم. همین باعث شد که به سراغ وام و قرض بروم. تا اینکه با مقتول آشنا شدم و او گفت که میتواند برایم وام پنج میلیارد تومانی جور کند. با آن وام تمام مشکلات من حل میشد. برای همین کلی برنامهریزی کردم، اما وام را که نداد، تازه پولم را هم خورد. حتی به خاطرش به زندان هم افتادم. برای همین عصبی بودم و کنترلم را از دست دادم.
برای کشتن مقتول با بنزین به آنجا رفتی؟
نه، فقط میخواستم او را بترسانم. اصلا فکرش را نمیکردم که کار به اینجا بکشد. میخواستم او را تهدید کنم تا پولم را پس بدهد. برای همین به دفترش در ستارخان رفتم. میخواستم هر طور شده پولم را بگیرم، ولی او باز هم بهانه آورد و هیچ پولی به من نداد. من که همه راهها را به روی خودم بسته میدیدم، بنزین را روی او ریختم. حتی مقداری هم روی خودم و پسر مقتول ریخت. ما با هم درگیر شدیم. در این درگیری پسر مقتول مرا هُل داد. من هم روی زمین افتادم و فندک را روشن کردم. بعد که او آتش گرفت، فرار کردم.
بعد از قتل چه کار کردی؟
فرار کردم و از تهران خارج شدم. یک زمین در شمال غرب کشور داشتم، آن را فروختم. تصمیم گرفتم با پولش کل ایران را بگردم و به شهرهای مختلف بروم. با خودم گفتم که دیگر زندگی من تمام شده و من به زودی دستگیر میشوم. برای همین حالا که روزهای آخر است، بهتر است که بروم و بگردم. میخواستم شهرهای مختلف را ببینم و ایران را بگردم. بعد از آن هم در یک رستوران مشغول به کار شدم که ماموران مرا شناسایی و دستگیر کردند.