مرتضی شهبازینیا، وکیل دادگستری و استاد دانشگاه، در یادداشتی به واکاوی مساله گشت ارشاد و مرگ مهسا امینی پرداخته است.
مرتضی شهبازینیا، وکیل دادگستری و استاد دانشگاه، در یادداشتی برای اعتمادآنلاین نوشت: ۱. افرادی در بازداشت میمیرند، همه اظهار تاسف میکنند ولی هیچوقت با سند و مدرک روشن نمیشود علت مرگ چه بوده است؟ و هیچ مسئولی، مسئولیت نمیپذیرد و محکوم نمیشود. چه بسا برخی از این مرگها، آنگونه که ادعا میشود، واقعاً نه ناشی از ضرب و شتم و نه حتی حاصل فشار و استرس ناشی از بازداشت باشد. وقتی کسی گزارش درست و دقیق نمیدهد هیچکس هم قانع نمیشود. ممکن است با گذر زمان ظاهراً بغض شهروندان فرو نشیند ولی نباید شک کرد همین حوادث است که عصبانیت و خشونت زیرپوستی غیرقابل انکار فعلی را آفریده و اگر زیاد متورم شود، به تلنگری میترکد.
دستور بررسی و تشکیل کمیته و اظهار تاسف، تاکنون اغلب نه نتیجهای داشته و نه عبرتی پدید آورده است. یک بار درست و ریشهای و واقعی حادثه را بررسی کنید و با مسببان اصلی برخورد قانونی کنید و به افکار عمومی گزارش دهید. بررسی و تحقیق را به گروهی از قضات مستقل و خوشنام با اختیار کامل بسپارید و به وکیل یا وکلای خانواده داغدیده، اجازه نظارت کامل و دقیق بر تحقیقات بدهید.
۲. فراوانی برخوردهای خشن گشت ارشاد در چند سال اخیر، حکایت از وضعی اضطراری دارد. پلیس باید برای مردم نماد امنیت و برای کسانی که «مردم آنها را خلافکار و مجرم میدانند» نماد ناامنی باشد. اگر واقعنگر باشیم اینجا بسیاری از شهروندان متعارف از دیدن ماشین پلیس احساس امنیت و آرامش خاطر نمیکنند. پلیس ما با همه مشکلات و کمبودهایی که دارد در بسیاری عرصهها زحمت میکشد ولی برای حفظ حقوق شهروندی و کرامت شهروندان آموزش درست ندیده است. استفاده از پلیس برای امور فرهنگی و استفاده از نیروهای وظیفه در پلیس، خطاهایی هستند که باید زودتر جلویشان گرفته شود.
۳. پلیس بیانیه میدهد و فیلم منتشر میکند که فرد بازداشتشده، تحت آسیب جسمی قرار نگرفته بلکه خود سکته کرده است. قضاوت این ادعا مستلزم تحقیق مرجع قضایی مستقل است ولی گیریم که چنین باشد. در جامعهای که افتخار مردمش این است که «پای در کلانتری نگذاشته باشند»، دختر نوجوان بیتجربهای به خاطر امری که قطعاً پلیس صلاحیت اخلاقی و شرعی و قانونی تشخیص آن را ندارد، به قهر بازداشت میشود، فشار روحی حاکم بر او کم از آزار جسمی است؟
سپردن امر فرهنگی و امر به معروف به پلیس که با اسلحه و باتون [باتوم] سروکار دارد و برای مقابله با سارق و خرابکار آموزش دیده، خطاست. برای امر به معروف یا نهی از منکری که صدق آن در مورد برخی افراد بازداشتشده محل تردید است، دارید به منکر مسلم تن میدهید. بارها فیلمهایی منتشر شده که پلیس مرد دارد بدن زن نامحرم را برای سوار کردن او به «خودرو ون» لمس میکند.
نتیجه چیست؟ جز این است که بسیاری از دختران و والدینشان احساس امنیت را از دست میدهند و عدهای از خانوادههایی که دختر دارند هم به فکر مهاجرت فرزندانشان میافتند و گسست بیشتری در جامعه ایجاد میشود؟ آیا نتیجه دیگری تاکنون حاصل شده است؟
فرض کنید برخی جوانان رفتاری میکنند که از دید ما خطاست. جوان خطا میکند، از کجا معلوم که فرزند من و شما خطا نکند؟ آیا برخورد با او را به پلیس و به ویژه نیروهای آموزشندیده و حتی نیروهای وظیفهای میسپارید که کسی نمیداند جز آموزش نظامی، آموزش دیگری دیده است یا نه و با این همه مشکلات معیشتی، اصولاً از نظر روانی در چه وضعیتی است؟
مساله حجاب را از حوزه کار پلیس خارج کنید. حداقل اعتماد به پلیس و اعتبار آن کمتر آسیب میبیند.
۴. امور را ریشهای نگاه کنید و معضلات را واقعی حل کنید. برخورد با مسائل اجتماعی و فرهنگی از طریق نیروهای انتظامی و نظامیهیچ مسالهای را حل نمیکند. کسانی که مسئول هستند، مسئول ساختن کشور هستند، مسئول زندگی بخشیدن، امید دادن به فرزندان مردم، آرامش روانی جامعه و حل کردن معضلات اجتماعی هستند. میشود سر در برف فرو کرد و ندید و نشنید یا از سر صدق! گزارشهای نادرست به مسئولان مافوق و مردم داد، ولی با این روشها هیچ مساله اجتماعیای تاکنون حل نشده و بعد از این هم حل نمیشود. بیایید علم و تخصص را باور کنید و حل معضلات فرهنگی و اجتماعی را از دانشمندان واقعی علوم اجتماعی و فرهنگی بخواهید و نه آنان که برای خوشایند شما و منفعت خود، ریاکارانه روشهای ناصواب را میستایند و نتایج گزاف بر آنها میبندند و فریبتان میدهند.