کد خبر: ۸۰۸۵۷
تاریخ انتشار : ۳۰ مهر ۱۳۸۷ - ۱۶:۰۷

چگونه بحران‌های اقتصادی را مهار کنیم؟

آفتاب‌‌نیوز : آفتاب-دکتر فیروزه خلعت‌بری*: بحث «بحران‌های اقتصادی جهان»، بحث بسیار مهم روز است. خیلی از ما فکر می‌کنیم که این اولین باری است که این بحران به وجود آمده و شوکی است که در دنیا بی‌سابقه بوده است. اما واقعیت این است که زمانی که به تاریخ اقتصاد دنیا می‌نگریم، درمی‌یابیم که نه‌تنها این بحران‌، اولین این‌ بحران‌ها نیست، بلکه هیچ‌گاه خاص یک نقطه یا کشور جهان هم نبوده است. 

سعی می‌کنم با یک نگاه ساختاری به این بحران‌ها که متجاوز از 400 بحران بزرگ بین‌المللی است نشان دهم که این‌ها ناشی از یک نابسامانی ساختاری بین عملکرد بخش پولی و بخش واقعی است.

بحران‌ها چگونه به وجود می‌آیند؟
هر اقتصاد جهانی دو روی سکه دارد یک رو، بخش واقعی و روی دیگر بخش مالی، زمانی که بین این دو توازن نباشد همیشه بحران ایجاد می‌شود بنابراین برخلاف تصوری عده‌ای، رفتار پرخاشگرانه اقتصادی کشورها لزوماً به بحران منجر نمی‌شود.

بحران‌ها همیشه یک نتیجه داشته و آن تحکیم حضور دولت‌ها در اقتصادهای بحران زده و خصوصاً گسترش شبکه‌های مدیریتی وابسته به دولت در بخش مالی بوده‌است. 

وقتی می‌گوییم بخش مالی منظور بازار پول و سرمایه به صورت گسترده است. بنابراین در تاریخ این سوال مطرح بوده که این‌همه که می‌گویند واگذاری به بخش خصوصی چرا کسی نمی‌گوید واگذاری بانک مرکزی به بخش خصوصی؟ که در جریان بحث دلیل آن معلوم خواهد شد.

بحران‌های مالی همیشه مخرب و مسری هستند و می‌توانند شالوده تمام اقتصادهای آشوب زده را نابود ‌کنند و ریشه تمام آنها سیاست‌های کلان ناپایدار و غیرقابل دوام است.

همیشه سیاستهای کلان اقتصادی ناپایدار ریشه بوجود آمدن بحران بوده‌اند. سیاست‌های گسترش اعتبارات، ورود بیش از حد توان جذب کشور از سرمایه خارجی، نقاط ضعف و شکنندگی در تراز مالی کشورها، فلج شدن اقتصاد کشورها به دلایل مختلف از عوامل ناسازگاری است و همیشه در جریان بحران‌ها، سررسیدهای بدهی‌ها مخدوش می‌شود و اختلالات مالی بوجود می‌آید.

چه نوع بحران‌هایی داریم؟
بحران ها دو دسته هستند بحران‌هایی که در بازار پول و بحران‌هایی که در بازار سرمایه هستند. 

مهمترین بحران بازار پول بحران مالی فراگیر است در این نوع بحران، شرکت‌های فعال در اقتصاد و نهادهای مالی به صورت گسترده قراردادشکنی می‌کنند و وام‌ها معوق می‌شوند و تعداد بدهی‌های معوق اقتصاد را به رکود می‌کشاند، بازار کالاهای با دوام رو به رکود می‌رود و در نتیجه نرخ بهره یا هر جایگزین آن به شدت رو به افزایش می‌رود.

 حتی تلاش برای کاهش آن بی‌نتیجه می‌شود، بانک‌ها احساس می‌کنند که منابع سپرده‌ای به اندازه کافی ندارند و در نهایت مشکلی که بوجود می‌آید این است که بانک‌های کشور توان وام دادن و اعطای تسهیلات را از دست می‌دهند.

واقعیت این است که ما دچار «بحران بانکی فراگیر» بوده‌ایم؛ حتی وقتی نگاه می‌کنیم قبل از ورود به بحران‌های بین‌المللی در فاصله 1970 تا 2007 میلادی 124 «بحران بانکی فراگیر» در دنیا وجود داشته که همه این‌ها اختلالات گسترده در اقتصادهای دنیا بوجود آورده است.

نقطه اوج این بحران‌ها وقتی است که بالاترین حد نسبت وام‌های معوق بوجود می‌آید و ضایعات بحران معمولا به یک دوره زمانی پنج ساله کشیده می‌شود.

بحران دیگر، «بحران پول» است که ارزش پول مختل می‌شود در این بحران در دوره زمانی کوتاه رقم قابل ملاحظه‌ای مانند 30 درصد نوسان در ارزش پول بوجود می‌آید 208 مورد از این نوع بحران در فاصله 1970 تا 2007 وجود داشته است.

«بحران بدهی» کشورها، بحرانی است که در دهه هشتاد به شدت وجود داشته است. در این فاصله 63 مورد بحران وجود دارد. بنابراین می‌بینیم که بحران‌های بازار پول که اتفاقا بحران جدید هم تا حدی در اثر «بحران پول» بوده چیز جدیدی نیست. 

در مواردی ما این سه نوع بحران را به صورت زوج یا به صورت هر سه تا با هم داشتیم بنابراین هر چقدر ترکیب بیشتر بوده شدت بحران‌ها بیشتر شده است.

وقتی بحران به بازارهای مالی و سرمایه کشیده می‌شود وضع از این هم بدتر می‌شود. واقعیت این است که مطالعه روی بحران‌هایی که در سال‌های 1819،1837 ،جمعه سیاه 1869، سقوط مالی فراگیر 1873 که به کودتا و تغییر حکومت توسط یک دولت خارجی در مکزیک منجر شد، سقوط بورس‌های 1882، 1896، 1901، 1907، 1929 به رکورد بزرگ معروف است 1937 پنج شنبه نقره‌ای 1980، 1982، دوشنبه سیاه 1987، 1989جمعه 13 اکتبر، ماجرای حباب دارایی‌های ژاپن در سال 1990، چهارشنبه سیاه 1992 انگلستان، بحران مالی بازارهای آسیایی در 1997، و بحران بازار روسیه درسال 1998 و بالاخره بحران شرکت‌های اینترنتی آمریکا در سال 2000 و در حال حاضر همه بحران جدید نشان می‌دهد که همه این‌ها ساخت یکسانی دارند. یعنی از یک نابسامانی در بخش واقعی شروع می‌شوند ولی زمانی که به بخش مالی ورود پیدا می‌کنند اوج می‌گیرند و گسترده می‌شوند.

دلیل گستردگی 
1- ارتباطات بازارهای مالی با یکدیگر 

2-به تدریج که بازارهای سرمایه بزرگ و بزرگتر می‌شوند و نسبت به بازار پول گسترش پیدا کردند در و اقع تبدیل بدهی‌ها به اسناد بهادار مد شد که این عاملی است برای اشاعه بحران‌های مالی بنابراین جای تعجب نیست که اگر ببینیم بحران اخیر ظرف چند روز دنیا را می‌گیرد زیرا جهانی شدن رخ داده است. 

3-بانکهای سرمایه‌گذاری داشتیم که تلاش شد در ایران این بانکها بوجود بیاید زیرا بانک‌های توانمندی هستند و به دلیل اینکه این‌ها در بازار سرمایه بودند و حاکمیتی که در بازار پول روی این بانک‌ها نبود این‌ها آزادی عمل بیشتری داشتند بنابراین بانکهای سرمایه‌گذاری در واقع راه اشاعه بحران جدید در بازار سرمایه بودند.

مشکلی که در بازار سرمایه بوجود می‌آید این است که بنگاه بحران زده می‌تواند کمبود نقدینگی داشته باشد می‌تواند ناتوان در پرداخت تعهداتش باشد در این صورت دیگر کسی نمی‌تواند در این بحران وضعیت را تشخیص دهد.

بنابراین، کسی نمی‌داند این بنگاه‌ مختل شده یا در چه وضعیتی قرار دارد زیرا زمانی که بحران در حال اشاعه است آنقدر زیاد است که نمی‌شود تشخیص داد. ویژگی خاصی که وجود دارد این است که در تمام بحران‌های پایه‌ای، رکود در بازار واقعی وجود داشته و عکس آن نیست. ولی هر زمانی که بحران‌های بازار مالی بسیار گسترده است حتما رکورد در اقتصاد وجود داشته و این یک‌سری عوامل ساختاری و نابسامانی را بوجود می‌آورد.

شدت رکود و بحران‌ها براساس نقش اسناد اصلی در بازار است. براساس اهمیت نسبی بدهی‌های دولتی نسبت به بدهی‌های خصوصی و سیاست‌هایی که برای ارزش‌گذاری برای پول ملی وجود دارد، زیرساخت‌های اقتصاد تغییر پیدا می‌کند. هر چه قدر اسناد اصلی گسترده‌تر باشند بحران زودتر گسترش پیدا می‌کند، بانک‌ها هر چه قدر با اوراق بهادار اهمیت بدهند، اشاعه شدیدتر می‌شود.
 
سیاست‌های پولی آزاد نیز بهتر می‌توانند بحران را دامن بزنند و همچنین زیرساخت‌هایی که از نظر پولی و مالی مدیریت تنظیمی ندارند، بهتر می‌توانند بحران را اشاعه دهند.

وقتی بحران شکل می‌گیرد، موارد خطرناکی به‌وجود می‌آید یکی تهاجم؛ یعنی اینکه همه نگران وضعیت می‌شوند و این تهاجم یک اثر گسترشی دارد که شاید به ماهیت بحران ربطی نداشته باشند.

موقعی «ضربه وحشت مالی» بوجود می‌آید که در بحران اخیر بوجود آمد. موقعی «حباب دارایی‌ها» سقوط پیدا می‌کند که این را در بخش مسکن آمریکا شاهد بودیم و مورد دیگر خطر «بی‌اخلاقی» است که به صورت ضمنی رفتارهایی بوجود می‌آورد که خود به صورت یک حرکت اضافی بحران را به جریان می‌‌اندازد.

بنابراین در جریان بحران، عوامل جمعی و فردی هم اضافه می‌شود. نتیجه این که بررسی‌ها نشان می‌دهد که دولت‌ها در تمام موارد بحران، وارد سیستم می‌شوند و مجبورند که وارد شوند؛ منتهی ورود دولت‌ها با دو دید صورت می‌گیرد؛

در نگاه اول «نگاه بازدارندگی» برای اینکه بتواند جلوی اشاعه بحران را بگیرند و این به معنی اصلاح وضع نیست. یک ناسازگاری بوجود آمده و بحران ایجاد شده بنابراین باید فعلاً جلوی ناامنی گرفته شود.

برای این کار دولت‌ها روش خاص خود را دارند معمولا کاری که می‌کنند، تزریق پول است به این ترتیب که گاهی پول نقد وارد سیستم می‌شود گاهی تضمین با انواع وام‌های سوخت شدنی داده می‌شود، به صورتی که مردم دچار شوک نشوند و غیر از این روش‌های دیگری هم وجود دارد.

در مواردی اتفاق افتاده که دولت‌ها دستور می‌دهند که نهادهای مالی بسته شوند تا بگذارند مردم آرامش پیدا کنند و سیستم به جای قبلی خود برگردد.
 
در مواردی دستور می‌دهند که مردم حق ندارند منابعشان را از سیستم بیرون بکشند نهاد بسته نمی‌شود ولی مبادله متوقف می‌شود و هدف آن این است که آرامشی بوجود بیاید و از طرف دیگر سیاست‌های تضمینی به‌اجرا گذاشته می‌شود تا مردم آرامش داشته و این تصور ایجاد شود که گرفتاری در حال حل شدن است و این اطمینانی باشد که سوخت شدن ثروت و دارایی در کار نیست، یعنی سیستم سعی می‌کند خودش را آرام کند.

ایجاد بحران مالی اخیر در واقع به این ترتیب بوده که بعد از دوشنبه سیاه و بعد از سقوط سال 2000 شرکت‌های اینترنتی آمریکا وضعیتی بوجود آمد که اقتصاد آمریکا به عنوان اقتصاد بزرگ نیاز به گردش تولید پیدا کرد.

در این جریان، راه‌حل پیشنهادی دولت آمریکا این بود که اجازه می‌داد منابع مالی وارد سیستم شود و مردم وام بگیرند. اما در حقیقت تعهدی و تضمینی وجود نداشت و این گردش با شعار «بخر تا آمریکا بچرخد» در واقع یک روند حرکتی در بخش بوجود آورد و خیلی رونق ایجاد کرد، تقاضایی به‌وجود آمده و قیمت بالا می‌رفت و مردم متوجه نمی‌شدند که این بار مالی که در حال بوجود آمدن است سنگین‌تر و سنگین‌تر می‌شود. 

مردم وام می‌گرفتند و از طرف دیگر متوجه این نبودند که قدرت بازپرداخت را دارند یا خیر؟ این سیستم نمی‌توانست باقی بماند زیرا از نظر اقتصادی و چارچوب کلان یک سیستم ناقص است.

از زمانی که توقف این بحران شروع شد پول برگشت نداشت اعتبار جدید داده نمی‌شد تنها عده‌ای خانه‌ای در دستشان بود و هیچ. از این جا نقطه شروع بحران بوده است. اتفاقی که در این جریان افتاده بود بانک‌ها به دلیل اینکه در بخش مسکن فعالیت می‌کردند می‌توانستند با اوراق بهادار مسکن بازی کنند آن تنظیم‌های لازم را که کنوانسیون بای برای سرمایه می‌خواستند را نداشتند.

وقتی این اختلال بوجود آمد در ابتدا یکی دو بانک سرمایه‌گذاری علامت دادند که دیگر توان ندارند و چون بانک‌های جا افتاده سیستم بودند شوکی بوجود آمد در نتیجه دولت آمریکا به روال معمول بحران زدایی در دنیا 700 میلیارد دلار وارد سیستم کرد تا بتواند سرمایه بانک‌ها را پوشش دهد. 

زمانی که طول کشید تا این سیستم تصویب شود این ماجرا به اروپا کشیده شد و حاصل این شد که بانک‌های اروپا هم دچار بحران شدند. 

در چنین وضعیتی تجمع رفتاری بانکهای مرکزی و سرانه کشورها بوجود آمد و بعد از آن هم تمام بازارهایی که به بازارهای اروپا و آمریکا متصل بودند متاثر شدند و یک‌دفعه بحران گسترده شد.

حاصل این کار این بود که در نهایت سران گروه هفت نشستند و گفتند این پول را تضمین می‌کنند. این پول به صورت پول نقد به سیستم نیامد. بخش اعظم این پول به صورت تضمین اعتبارات بود.

فرانسه 360 میلیارد یورو گذاشته 320 یورو ضمانت بانک‌ها است و 40 یورو آن برای بالا رفتن سرمایه بانک‌ها است در آلمان 500 میلیارد یورو بوده 100 یورو برای ثبیت بازارهای مالی است و 70 یورو برای ساخت تراز بانک‌ها و20 یورو برای پوشاندن ضررهای اعتباری است و 10 یورو برای خرید دارایی‌ها است و بقیه کشورها هم به همین صورت. 

بنابراین پول نقد بخش کمی بوده است و اثر تورمی پول نقد بیشتر از اثر تورمی تضمین است، این تضمین‌ها توانست اثر خود را روی اشاعه بحران بگذارد.

در آمریکا انتقالات برعکس اروپا روی سرمایه بوده است چرا که مرکز بحران بوده و کفایت سرمایه آن از بین رفته است.

تمام اقداماتی که تا این مرحله انجام شده فقط یکی از چندین ابزاری است که در مرحله کنترل اشاعه بحران می‌شود به کار برد. این ساختار در واقع فعلا متوقف شده ولی به معنی تمام شدن بحران نیست تجربه دنیا نشان می‌دهد بحران‌ها ممکن است تا 12 سال طول بکشد.

برای تمام شدن بحران چه باید کرد؟ 
باید نیاز به سیاست‌های ساختاری وجود داشته باشد. آن‌چه که از فحوای مذاکراتی که وجود دارد می‌توان فهمید، سیاست ساختاری هم که این بار گذاشته شد مانند قبل بوده است وقتی حوزه فقط بازار پول بود می‌گفتند بانک مرکزی نظارتش را بیشتر کند الان که حوزه بازار پول و سرمایه است و فراگیر است بحث سر این است که یک نهاد مالی نظارتی چند ملیتی بوجود بیاید تا بتواند این کنترل را انجام دهد یعنی هماهنگی بین بازار پول و سرمایه را در مقیاس بین‌المللی انجام دهد.

براساس این چشم‌اندازی که شاهد آن هستیم تا آینده میان مدت اعتبارات بین‌المللی داده می‌شود و تا آینده میان مدت نظارت‌ها شدیدتر می‌شود. ما تا آینده میان مدت باید انتظار ادغام بنگاه‌های مالی را داشته باشیم انتظار داشته باشیم نهادهای مالی جدید شکل بگیرند و جایگاه ما در بازار مالی عوض شود. 

براساس این همه تحول برای ما چه اتفاقی می‌افتد؟
نگاه اولی که وجود دارد نگاهی درست نیست. زیرا در این نگاه گفته می‌شود که ما به بازار بین‌المللی کاری نداریم و بورس ما بین‌المللی نیست و سیستم بانکی یا کار نمی‌کند یا آن‌ها گفتند کار نکند. ولی واقعیت این نیست، واقعیت این است که گران شدن پول بر کمبود منابع اثر می‌گذارد قراردادهایی که ما داشتیم در زمان «تحریم مالی» دچار اما و اگر شده اینجا ما یک نقطه ورود به بحران داریم در حالی که در نگاه اول فکر می‌کردیم هیچ نقطه برای ورود به بحران وجود ندارد. 

بالاخره دیر یا زود، این دنیای بحران زده می‌خواهد خودش را درست کند وقتی برمی‌گردد به سیاست‌های خود، آن زمان وضعیت ما به دلیل تحولات بخش واقعی، دچار بحران می‌شود.

سرمایه‌گذاری انجام نمی‌شود، منابع مالی نمی‌آید در بخش واقعی ما، سیستم بین‌المللی تمایلی ندارد با جهانی غیر از خودش ارتباط داشته باشد چرا که گرفتار اصلاح سیاست‌های خودش است این‌جا به دلیل اثرهایی که از بخش واقعی می‌گیریم دچار رکود و کندی حرکت می‌شویم این بخشی است که مهم و گسترده است.

وقتی بنیان‌ها را مطالعه کنیم می‌توانیم انتظارات خودمان را از تحولات پیش‌رو در دنیا شکل دهیم و انتظار داشته باشیم یک سری رفتارها با ما انجام شود یکی از این رفتارها این است که به هر حال اقتصاد ما باید اقتصادی جستجوگر باشد برای اینکه بازارها کمتر از گذشته ما را می‌پذیرند نه به خاطر نفت بلکه به خاطر نفس، زیرا باید در درجه اول خودشان را نجات دهند.

خطر بزرگتری که به آن توجه نشده و هیچ ربطی به بحران نداشته خطر بحران بانکی فراگیر است.

به هر حال دانسته یا ندانسته یک‌سری منابع مالی از حساب ذخیره به بانک‌ها تزریق کردیم و هیچ وقت جوابی نگرفتیم که چه اتفاقی افتاده و آیا بحران از بین رفته یا نه. 

این بحران در نفس خودش می‌تواند ما را مرکز یک رکود قابل توجه در بخش واقعی کند. بنابراین در کوتاه مدت به نظر می‌رسد ما در حوزه امنی از نظر بحران بین‌المللی قرار گرفتیم که این خیلی کوتاه است ولی در میان مدت که اثربخشی واقعی بحران ظاهر می‌شود به یقین بسیار آسیب‌پذیر می‌شویم.

علاوه بر آن، ما ذاتاً یک حوزه بحران، از بودن در یک بحران بانکی فراگیر داریم که می‌تواند رکود گسترده در اقتصاد ایجاد کند، و ضرری‌های بسیار بزرگی بزند که گاهی تا 40 درصد محصول ناخالص داخلی کشورها در اثراین قبیل بحران‌ها از بین رفته که متوسط آن در حد 13 درصد است. همه ما باید از بعد داخلی و بین‌المللی به بحران نگاه کنیم. 

* استاد اقتصاد دانشگاه علامه طباطبایی تهران

بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
انتشار یافته: ۰
ناشناس
|
-
|
۱۸:۲۴ - ۱۳۸۷/۰۷/۳۰
0
1
از سركار خانم دكتر خلعت‌بري با اطلاعات جامعشان سپاسگذارم.
يكي از دانشجويان
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۹:۰۷ - ۱۳۸۸/۰۹/۲۷
1
0
از اینکه می بینم چنین صاحب نظرانی در کشور هست خوشحالم داور
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین