«پونصد متری آتشنشانی بود»؛ «فقط دو کوچه فاصله داشتیم، فقط دو کوچه»؛ «خیلی دیر آمدند رفتیم صدایشان کنیم.»؛ «وقتی آمدند اصلاً آماده نبودند، آب نداشتند.»؛ «این زنها همگی سرپرست خانوار بودند، مادر چند بچه.».
اینها بخشی از حرفهای همشهریهای عزادارِ پنج زنِ جانباخته در حادثهی آتشسوزیِ مینیبوس بروجن است؛ حرفها و انتقاداتی که بعد از شوک بزرگ اولیه در فضای مجازی مطرح شد: چرا پنج زن کارگر به سادگی در آتش سوختند و جان خود را از دست دادند، آنهم در مکانی نزدیک به آتشنشانی؛ به خاطر یک کارِ کمدرآمدِ فصلی!
روزهای بعد از بیست و یکم آذر، روزی که مینیبوس حامل کارگرانِ فصلیِ سردخانهی بروجن به خاطر یک گاز پیکنیک دچار آتشسوزی شد، روزهای غمباری برای خانوادههای کارگران فصلی بروجن بود.
کارگران در ساعت ۶:۳۰ صبحِ روز بیست و یکم آذر سوار مینی بوس بودند و در جادهی نقنه به سمت بروجن، راهی محل کار؛ قرار بود این مینیبوس که از یازده سرنشین آن نُه نفر کارگر زن بودند، کارگران بیشتری را در مسیر سوار کند؛ مسیری که هر روز صبح به همین ترتیب با همین مینیبوس که کمترین وسیلهی گرمایشی نداشت، طی میشد.
مرگ پنج زن به خاطر یک گاز پیکنیک!
همکاران زنان جانباخته از سرمای شدید مسیر در ساعات ابتدایی صبح میگویند؛ از اینکه وسایل حمل و نقل، اصلاً ابزار گرمایشی ندارند و فقط مینی بوسهای کهنه و قدیمی هستند و از اینکه زنان سوار بر مینی بوس در آن روزِ ناگوار، از فرط سرمای شدید مجبور شدند گاز پیک نیک را در فضای بستهی ماشین روشن کنند؛ از اینکه هر روز اوضاع همین بوده و گرمایش فقط یک گاز پیک نیک ساده، خطرناک، بسیار خطرناک در یک فضای بسته.
در همان ساعت ۶:۳۰ گاز پیکنیک واژگون میشود و شعلههایش بالا میگیرد؛ این آتشسوزیِ ناغافل و دردناک، به مرگ آنی یک کارگر زن به نام «مقدس میرخانی» حدودا ۳۵ساله و مصدومیت ۷ کارگر زن دیگر با اسامی «میترا بخشی زاده» حدودا ۴۰ ساله، «خاطره رضایی» ۱۹ ساله، «مریم بخشیپور» و خانمها چراغی، میرزاخانی و فرهادی میانجامد.
مرگ آنیِ مقدس میرخانی، در ۳۵ سالگی و اوج جوانی و فقط با ۳۵ درصد سوختگی، هم دردناک است و هم عجیب؛ همکاران این زن سرپرست خانوار میگویند: «علت این مرگ آنی را نمیدانیم؛ این کارگر زن حین لولهگذاری در ریه در محل حادثه جان خود را از دست داد؛ شاید اگر این کار درست صورت میگرفت، مقدس به این سادگی جان خود را از دست نمیداد؛ او به دلیل سوختگی فوت نشد، فقط ۳۵ درصد سوختگی داشت.»
بعد از حادثه، یکی از کارگران نجات یافته با کمک اهالی بلافاصله اقدام به اطلاعرسانی به آتش نشانی شهر نقنه میکند و آنها ۱۵ دقیقه بعد به محل حادثه میرسند هرچند فاصله کمتر از پانصد متر بوده است؛ آتشنشانان زمانی به محل حادثه رسیدند که اهالی نقنه با آب و سایر تجهیزات اقدام به خاموش کردن آتش کرده بودند و به جز دو نفر، مابقی مصدومان از خودرو خارج شده بودند.
روزهای بعد دردناکتر بود؛ خبرها از مرگ یک یا دو نفر از مصدومان این حادثه حکایت داشت؛ دومین کارگر مصدوم حادثه تصادف مینی بوس سردخانه بروجن که بر اثر آتش سوزی به شدت زخمی شده بود، صبح بیست و سوم آذر در بیمارستان جان باخت. بیست و ششم آذر، سومین مصدوم این حادثه جان خود را در بیمارستان از دست داد و شامگاه بیست و هفتم آذر، با فوت دو کارگر دیگر، شمار فوتشدگان حادثه آتشسوزی مینیبوس کارگران سردخانه بهار بروجن واقع در چهار محال بختیاری، به پنج نفر رسید. در این روز، دو نفر دیگر از این مصدومان به اسامی «شهلا فرهادی» حدودا ۴۰ساله و «زهرا چراغی» حدودا ۳۰ساله تقریبا یک هفته بعد از حادثه با سوختگی بالای ۷۰ درصد فوت میکنند.
حادثه بسیار دلخراش بود: مرگ پنج زن کارگر فقط به خاطر یک گاز پیکنیکیِ ساده! به خاطر مجهز نبودن وسیلهی حمل و نقل و تنها به دلیل مینیبوسی که در سرمای سخت و جانکاه، هیچ وسیلهی گرمایشی ایمنی در اختیار نداشت؛ و به این دلیل اولیه باید بیفزاییم، تعلل در رسیدگی به حادثه و دیر آمدن آتشنشانان و کاستی در امدادرسانی در محل که موجب شد اولین مصدوم فقط با سوختگی ۳۵ درصد سوختگی به یک مرگ آنی دچار شود.
اخبار مربوط به این زنان، هرچند به شدت دلخراش و رنجآور، اما لابلای اخبار تیتر یک رسانهها گم شد؛ توجه کمی به زندگی بربادرفتهی پنج خانواده شد، پنج خانوادهای که به شهادت همکارانشان همگی بیسرپرست هستند و زنان جانباخته تنها نانآوران آنها بودهاند. زندگی سخت این زنها با مرگی بسیار سختتر به پایان رسید، در حالیکه کارگر فصلی بودند، بیمه درست و حسابی نداشتند و فقط چند ماه از سال برای کار در سردخانه میوه و صیفیجات از روستاهای دور و نزدیک بروجن به کار گرفته میشدند.
وقتی به سرنوشت ناکامِ این زنان کارگر و خانوادههایشان فکر میکنیم، چند سوال مدام در ذهن تکرار میشود: اگر این زنها و صدها و هزاران نفر نظیر اینها (به اعتراف وزیر کار وقت در سال ۹۶ حدود دو میلیون زن در کشور در مشاغل غیررسمی و فصلی مشغول به کار هستند)، شغل ایمن، پایدار و شایسته داشتند، آیا هرگز برای کار فصلی، هر روز مسیری طولانی و پرخطر را طی میکردند؛ آیا اگر الزامات قانون برای ایمنسازی محیط کار که باز براساس صراحت همان قانون، مسیر رفت و آمد به کار را هم دربرمیگیرد، به خوبی رعایت میشد و ناظران بر قانون یعنی بازرسان کار به تمام حیطههای پرخطر نظارت داشتند یا لااقل این کارگران حق شکایت و دادخواهی داشتند، به این مرگ دردناک دچار میشدند؟
زنانی بدون جایگاه
سوالاتی که پاسخ ندارند
بدون تردید، نمیتوانیم از «جایگاه زنان» سخن بگوییم بی اینکه زندگی سخت زنان کارگر و به طور مشخص این دو میلیون زن شاغل در مشاغل پرخطر و رسمی را در نظر داشته باشیم؛ زنان سرپرست خانوار، بدون بهرهمندی از روابط پرنفوذ و بدون داشتن سرمایهی آنچنانی، مجبور میشوند در فضای غیررسمی اقتصاد برای نان درآوردن، به سختیهای بسیار تن دهند، زنان دستفروش در مترو و گوشه کنار خیابانها، زنان شاغل در کارگاههای زیرزمینی، زنان کارگاههای خیریه بدون حداقل دستمزد و بی بیمه و زنان فصلی کشاورزی و مشاغل وابسته مثل همین زنان بروجنی، همگی در معرض خطرهای بسیار هستند و به اعتقاد سیمین یعقوبیان (فعال کارگری)، از جایگاه شایسته در کارگاه و در سطح اجتماع بیبهرهاند، صدایشان به هیچجا نمیرسد و از حقوق اقتصادی و اجتماعی محرومند.
او در ارتباط با سختیهای جانکاه این زنان که جمعیت زیادی هستند و در شرایط استیصال به هر شغلی تن میدهند؛ میگوید: دولت هر زمان در مورد اشتغال زنان صحبت میکند یا راهکار میدهد، مُراد اصلی همان زنان شاغل در دستگاههای دولتی و در جایگاههای شغلی رسمیست؛ اصولاً هیچ نظارتی بر زندگی، معیشت و خطرهای شغلی زنان کارگر به خصوص در مشاغل فصلی و غیررسمی وجود ندارد.
یعقوبیان با تاکید بر اینکه «اگر برای زنان در عرصهی اقتصاد و اجتماع، قایل به جایگاه شایسته هستیم، نمیتوانیم هزاران زن سرپرست خانوار و در معرض خطر را خط بزنیم» میگوید: زنان سرپرست خانوار بدون حمایت دولتیها و بدون داشتن صدایی برای دادخواهی، هر روز و همیشه در معرض خطر هستند؛ از آسیبهای جسمی و روانی گرفته تا خطر مصدومیت و مرگ؛ آیا وزارت کار و نهادهای مربوطه هیچ اطلاعی از فضای کار ناایمن این زنها دارند؛ آیا یکبار، فقط یکبار به آن سردخانهی بروجن تذکر داده بودند که این مینیبوسها که از قضا حامل زنان هستند و باید ایمنی بیشتری داشته باشند، بایستی جمعآوری شوند، چون فرسوده و ناایمناند و هیچ وسیلهی گرمایشی ندارند؟!
پاسخ این سوال را نمیدانیم؛ مقامات رسمی در ارتباط با مرگ ۵ زن فرودست، پنج کارگر فصلی در شهرستانی دورافتاده، هیچ توضیحی ارائه ندادهاند؛ شاید از نظرشان موضوع آنقدرها اهمیت ندارد! ظاهراً همه چیز در بازداشت راننده مینی بوس خلاصه شده!
پنج زن در مسیر سردخانهای در بروجن فقط به خاطر سرما و گاز پیکنیکی جان خود را از دست میدهند و همه چیز در چند سطر خبر کوتاه و بازداشت یک راننده – یک کارگر بینوای دیگر- خلاصه میشود؛ این زنها با حقوق ناچیز و خطرهای بسیار ساختهاند تا فرزندان بیپناهشان «نان» داشته باشند، این زنها نه تشکل دارند و نه صدایی برای دادخواهی؛ همشهریان عزادار میپرسند حالا جای خالی این جانهای عزیز چطور پُر میشود و مقصران احتمالی چگونه قرار است مجازات شوند؟