فراموش نکنیم که امریکا پس از ترک افغانستان نیز درصدد است تا طرح ناامنی اطراف ایران را اجرا و امنیت ملی ما را مختل کند، لذا باید هرگونه تنش را در این چهارچوب ارزیابی و مدیریت کنیم و بعد از آن، اختلافات مرزی مان مانند حقابه هیرمند را از مسیرهای دیپلماتیک و قانونی حل کنیم.
ضمن اینکه باید توجه داشت که این گروه نسبت به پروتکلهای مرزی و مرزبانی آشنایی مطلوب ندارند؛ لذا علت درگیریهایی هم که در مرزها با طالبان ایجاد میشود، به ناآشنایی این گروه نسبت به قوانین و پروتکلها باز میگردد. یکی از راههای ایجابی در خصوص رفع این چالش، توجیه و آشناسازی آنان با مقررات مرزی از طریق کارگاههای آموزشی است.
طالبان؛ دولت رسمی یا بازیگر اصلی؟
وقتی وزیر امور خارجه در چهارمین نشست کشورهای همسایه افغانستان در سمرقند، خطاب به سرپرست وزارت خارجه هیأت حاکمه سرپرستی افغانستان این جمله را گفت که «ما ۲۱ ماه است که منتظر تشکیل دولت فراگیر در افغانستان هستیم»، معنی این جمله این است که ما هنوز طالبان را به رسمیت نشناختهایم. پس از این رخدادهای مرزی اخیر نیز مجدداً وزیر امور خارجه آقای امیرعبداللهیان اعلام کرد که «ما طالبان را به عنوان دولت رسمی افغانستان به رسمیت نمیشناسیم» یعنی از همان ابتدا موضع ما در برابر طالبان این بوده که آن را به عنوان یک «بازیگر و کنشگر اصلی» در افغانستان و نه «دولت رسمی» این کشور قلمداد میکنیم. البته تا تشکیل دولت فراگیر، چون با افغانستان همسایه هستیم، باید تعامل، همکاری و مراودات مرزی خود را داشته باشیم. بنابراین جمهوری اسلامی در هیچ سندی و در هیچ گفتاری توسط هیچ مسئولی طالبان را به عنوان دولت رسمی افغانستان به رسمیت نشناخته؛ اما این گروه را به عنوان بازیگر اصلی افغانستان میشناسد و فعلاً به لحاظ عملی راه دیگر و بهتری وجود ندارد.
برخی دوست دارند ایران با همسایه شرقی بجنگد!
نکته آن است که کسانیکه قائل به درگیری نظامی با طالبان هستند، یا امنیت ملی را خوب نمیفهمند، یا تهدیدات امنیتی و محیط امنیتی را به درستی درک نمیکنند و یا اینکه مغرض هستند و در این شرایط عمداً میخواهند جمهوری اسلامی را وارد یک جنگ ناخواسته با کشور همسایه کنند! چراکه به دلایل فوق و اینکه طالبان مقبولیت عام بینالمللی ندارد و مورد طمع طرحهای امریکایی است تا محیط امنیتی جمهوری اسلامی به ناامنی دچار شود، نه تنها درگیری نظامی با آنان به مصلحت کشور نیست بلکه هرگونه جنگی با کشورهای همسایه و مسلمان تکمیل کننده نقشه و تأمین کننده منافع امریکا و رژیم صهیونیستی است. بنابراین، به اعتقاد نگارنده، کسانی که عقیده دارند باید با طالبان به صورت نظامی بجنگیم، خواسته یا ناخواسته در زمین امریکا و اسرائیل بازی میکنند؛ لذا عقلانیت حکم میکند که ما با این گروه درگیر نشویم، اما آن را مدیریت و توجیه کنیم.
طالبان به مثابه فرصت؟
یکی از بنیادهای نرمافزاری انقلاب اسلامی مبتنی بر مقابله با سلطه استکبار و اشغالگری رژیم صهیونیستی در سرزمینهای اسلامی است. طالبان پیش از این در مقاطع و موقعیتهایی اقدامات رژیم صهیونیستی در فلسطین اشغالی را محکوم کرده بود و اخیراً نیز پس از یورش نظامیان صهیونیست به نمازگزاران فلسطینی در مسجد الاقصی در بیانیهای از مسلمانان خواست که «از حقوق و مطالبات فلسطینیها حمایت کرده و از وقوع چنین جنایاتی جلوگیری کنند، زیرا که این گونه اقدامات ضد بشری و هتک حرمت به مقدسات توسط اسرائیل نقض آشکار قوانین اسلامی و بینالمللی و توهین به ارزشها و مقدسات مسلمانان است.» لذا میتوان از ظرفیت طالبان علیه رژیم صهیونیستی استفاده کرد؛ خصوصاً با توجه به گرایش ضد استکباری و ضد صهیونیستی این گروه و اینکه امریکا و اسرائیل را به عنوان تهدیدات اصلی خود تعریف کرده ما میتوانیم از هم افزایی میان طالبان و جبهه مقاومت علیه رژیم صهیونیستی استفاده کنیم.
آسیب شناسی طالبان
برای طالبان سه نقطه ضعف میتوان برشمرد که آینده سیاسی و جایگاه این گروه در آینده افغانستان را تهدید میکند؛ مهمترین نقطه ضعف و پاشنه آشیل طالبان این است که تاکنون به سوی تشکیل دولت فراگیر حرکت نکرده است، دومین آسیب مهم که در حکمرانی این گروه در این مدت مطرح میشود، برخورد اجتماعی طالبان با زنان و اعمال محدودیتهای بیش از حدی است که برای بانوان افغان مانند ممانعت از تحصیل و کار اعمال نموده است و سومین چالش بنیادی طالبان به عدم برقراری تناسب میان شعارها و اقدامات این گروه باز میگردد. طالبان سوم با یک لطافت و روحیه نرمافزاری بروز کرد و شعار آزادی، دموکراسی و حکومت فراگیر سرداد؛ اما عملاً هیچ کدام از آنها به درستی محقق نشدهاند. این سه مورد بزرگترین نقاط ضعف طالبان هستند که ناظران بینالمللی نیز نسبت به آن حساس هستند و به همین دلایل حاضر نیستند این گروه را به رسمیت بشناسند.