آفتابنیوز : آفتاب: بررسی ژرف فیلمهای کو-رو-سا-وا و شناخت سبک و دیدگاههای او با استناد به فیلمهای گوناگونی که وی ساخته است، در زمان کوتاه کنونی کاری بس دشوار است. کو-رو-سا-وا در سالهای کاریاش فیلمهایی با مایهها و موضوعها و در سبکهای گوناگون ساخته است، که شامل افسانههای سامورایی و فیلمهای تاریخی و داستانها و درامهای فردی و اجتماعی معاصر میشود.
به گزارش خبرنگار آفتاب از ژاپن، منبع الهامِ کو-رو-سا-وا در این فیلمها داستانهای تاریخی و حماسی و متونِ ادبی معاصرِ ژاپنی و ناژاپنی بوده است، که تأکیدی است بر دلمشغولیهای اجتماعی و فرهنگی این فیلمسازِ برپایه تاریخ سینمای جهان، آشنایی مردم با سینمای ژاپن در سال ۱۹۵۱ میلادی با فیلم درخشان راشومون ساخته آکیرا کو-رو-سا-وا آغاز شد. فیلمی که شیر طلایی فستیوال و نیز همان سال را برد. اما برپایه روایتهای نارسمی، داستان آشنایی جهان با سینمای ژاپن به سالها پیش از آن برمیگردد. یعنی به سال ۱۹۲۸ میلادی یعنی زمانی که یک جوان ژاپنی به نام ناگاماسا کاواکیتا و همسرش کاشیکو؛ مجموعهای از فیلمهای ژاپنی را با خود به اروپا آوردند و نشان دادند. به هر روی چه تاریخ رسمی را پایه سخنانمان قرار دهیم و چه تاریخ نارسمی را آن چه که بر همگان هویداست حضور درخشان کو-رو-سا-وا در پهنه سینمای جهان به عنوان کارگردان بلند آوازه ژاپنی است. نمیتوان از سینمای ژاپن نام برد اما کو-رو-سا-وارا به یاد نیاورد. نام او با سینمای ژاپن گره خورده است. اما کو-رو-سا-وا کیست و چه گذشتهای دارد؟
تاریخچه: در 23 مارس سال 1910 میلادی در یک خانواده سامورایی و پر فرزند در توکیو فرزند پسری زاده شد که نامش را آ-کی-را گذاشتند. کو-رو-سا-وا پدر آ-کی-را مدیر یک مدرسه نظامی بود. او افزون بر این که سخت به نظم و آداب پایبندی داشت. اما گوشه چشمی نیز به هنر و سینما میانداخت. از همین رهگذر بود که آ-کی-را هم فرصتی مییافت تا با سینمای جهان آشنا شود.
کو-رو-سا-وا در ۱۷ سالگی به انگیزه نقاش شدن خانه پدرش را ترک گفت. پس از چندی با برادرش هی-گو در محلهای نه چندان خوشنام از توکیو همخانه شد. از آن جا که فیلمها در آن دوره بدون کلام بودند بنابراین برای درک بهتر فیلم به راوی فیلم نیاز بود. در این میان هی-گو برای گذران زندگی، در سالنهای سینما نقش راوی را بازی میکرد. هی-گو در کنار پرده سینما و رو به تماشاگران میایستاد و با صدای بلند هر آن چه را که در فیلمهای صامت غربی رخ میداد، به زبان ژاپنی به طوری که با موسیقی فیلم نیز هماهنگی داشته باشد به شیرینی و رسایی بازگو میکرد. تماشاچیان نیز این سبک کار او را میپسندیدند. اما این کار دوام چندانی نداشت. زیرا بزودی سینمای صامت جای خود را به سینمای ناطق داد و رونق کاری هیگو چنان کساد شد که هی-گو دست به خودکشی زد.
پس از مرگ برادر، کو-رو-سا-وا که میخواست بر پای خود بایستد نقاشی را رها کرد و به عنوان دستیار کا-جی-رو یا-ما-مو-تو-ی کارگردان مشغول کار شد و هم زمان به نوشتن فیلمنامه هم روی آورد. کو-رو-سا-وا در طول سالهای جنگ دوم جهانی همواره فعال بود و از درامی به نام Sanshiro Sugata(محصول ۱۹۴۳) به عنوان اولین فیلم بلند او نام برده شده است؛ فیلمی که او را به عنوان کارگردانی با استعداد در سینمای ژاپن مطرح کرد.
سینمای کو-رو-سا-وا: گفته شده که در این دوران فیلمهای کو-رو-سا-وا گاه به خاطر رخدادهای زمانه رنگ تبلیغات میهنی به خود میگرفت. با این همه پس از جنگ و تصرف ژاپن بدست آمریکا، او آن قدر مورد تایید بود که به حرفه کارگردانی ادامه دهد و از جان فورد، کارگردان آمریکایی مورد علاقهاش چیزها بیاموزد.
دهههای ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ میلادی پربارترین دوران فعالیت کو-رو-سا-وا بود. «فرشته مست» (۱۹۴۸)، سگ ولگرد (۱۹۴۹)، «راشومون» (۱۹۵۰)، «ایکیرو» (۱۹۵۲)، «هفت سامورایی» (۱۹۵۴)، «دژ پنهان» (۱۹۵۸) آثاری بودند که جایگاه او را به عنوان کارگردانی مولف تثبیت کردند.
بیشتر منتقدان فیلمهای کو-رو-سا-وا را به دو دسته تقسیم کردهاند: «جیدای گکی» یا فیلمهایی که حوادث آنها در دورانی خاص از تاریخ کهن ژاپن روی میدهد و اسطورههای سامورایی را هم در بر میگیرد و دیگری «گندای گکی» یا فیلمهایی با مضامین اجتماعی در دوران معاصر.
اگرچه کوروساو در هر دو ژانر فیلمهای درخشان و ماندگاری آفریده است، شهرت جهانی او بیشتر مرهون فیلمهای سامورایی اوست که با نوآوریهای تکنیکی، طنز هوشمندانه، زوایای دراماتیک، ریتم تند، نورپردازی عالی و... در ذهن دوستداران سینما حک شدهاند.
کو-رو-سا-وا در سالهای بعد:
کو-رو-سا-وا با آن که از ادبیات و فرهنگ عامیانه سرزمیناش در آثار خود بهره میگرفت و دستکم از نگاه غربیها یک سینماگر ژاپنی تمام عیار به شمار میرفت، از فرهنگ و هنر و بویژه ادبیات غرب سخت متاثر بود. او شکسپیر و بویژه داستایفسکی را ستایش میکرد و اقتباسهای سینمایی او از نمایشنامههای «مکبث» و «شاه لیر» شکسپیر و رمان «ابله» داستایفسکی و نمایشنامه «در اعماق» ماکسیم گورکی، اقتباسهای موفقی بودهاند.
با این حال ستاره اقبال کو-رو-سا-وا همواره درخشان نماند و سینمای او در اواخر دهه ۱۹۶۰ میلادی دیگر چندان پرخریدار و مطرح نبود. از سویی رابطه او با بازیگر محبوب و پای ثابت فیلمهایش، توشیرو میفونه که معروفترین بازیگر سینمای ژاپن بوده است به دلایلی نامعلوم تیره شد. میفونه که با چهره جذاب و بازی قوی و پرانرژی خود در ۱۶ فیلم با کو-رو-سا-وا همکاری کرده بود، پس از «ریش قرمز» (محصول ۱۹۶۵) که تولید پرهزینه آن دو سال طول کشید، دیگر در هیچ یک از فیلمهای او ظاهر نشد. بعضی میگویند که او از کار با کارگردانی چنان سختگیر و پرتوقع خسته شده بود. از سوی دیگر ناکامی مالی فیلم «دودسکادن» (۱۹۷۰) کو-رو-سا-وا را تا مرز اقدام به خودکشی پیش راند. اما پس از چندی شوروی سابق به نجات کارگردان دلشکسته آمد و روسها از کو-رو-سا-وا دعوت کردند که فیلم «درسو اوزالا» را بسازد که داستان آن در سیبری دوران گذار از قرن نوزده به قرن بیست میگذشت. این فیلم در جشنواره فیلم مسکو (۱۹۷۵) جایزه بزرگ جشنواره را بدست آورد و در همان سال نیز اسکار بهترین فیلم خارجی را از آن کو-رو-سا-وا کرد.
سخن پایانی: کو-رو-سا-وا تا پیش از مرگش در ۸۸ سالگی (۱۹۹۸میلادی) فیلمهای حماسی خیرهکننده دیگری چون کا-گه-مو-شا(۱۹۸۰) و(ران (۱۹۸۵) را کارگردانی کرد که هم از طرف تماشاگران و هم از جانب منتقدان مورد استقبال قرار گرفت. آخرین فیلم او «هنوز نه» (۱۹۹۳) بر اساس داستان زندگی یک نویسنده و استاد دانشگاه ساخته شد که در دوران کهنسالی، شاگردان پیشیناش همچنان با او مراوده دارند و هر روز تولد او را جشن میگیرند.
نسلهایی از تماشاگران ایرانی و بویژه خریداران نشریات سینمایی، آثار و سینمای او را به خوبی میشناسند چه آنها که کو-رو-سا-وا را با «هفت سامورایی»اش از پیش از انقلاب به یاد دارند و چه آنها که او را با پخش چند باره «درسواوزالا» از شبکههای صدا و سیمای پس از انقلاب کشف کردند.
ایرانیان مهاجر وقتی در گوشهای از دنیا با شهروندی ژاپنی سر و کار پیدا میکنند، شاید برای باز کردن سر صحبت و نشان دادن آشناییشان با فرهنگ ژاپن یا فرونشاندن کنجکاوی خود، اول از کارتونهای ژاپنی، اصل ماجرای «اوشین» و سریالهای ژاپنی دیگری بپرسند که در این سالها دیدهاند. اما کمی بعد، وقتی بخواهند مخاطبشان آنها را جدیتر بگیرد از فیلمهای کو-رو-سا-وا میگویند .
ایرانیان کو-رو-سا-وا را سینماگری خلاق، صاحب سبک و کمالگرا میدانند. کارگردانی که در عین تأثیرپذیری از سینمای امریکا بیش از بسیاری از کارگردانهای هموطنش یک ژاپنی راستین به شمارمیرود. خود او هم با استناد به چنین ارزیابی یادآور شده بود که در ذهناش، همواره غرب و ژاپن در کنار هم بهطور طبیعی زیستهاند، بدون آنکه بین آنها تعارضی اساسی حادث شود. چنین استنباطی موجب شد که کو-رو-سا-وا بسیاری از مضامینِ مورد نظر خود را در روحِ یک ژاپنی ـ که در سالهای پس از جنگ میزیست ـ بدمد.
کو-رو-سا-وا گفته است: «از همه توانم بهعنوان یک هنرمند بهره بردم. برای این که از خلاقیتم بیشترین بهره را نصیب جامعهام سازم. خوشحالم از این که فرصت یافتم تا درونیاتم را بیان کنم. من نسبت به حرفهام احساس مسئولیت، صداقت و حقیقتطلبی دارم و به این موضوع آگاهی کامل دارم. هیچ رازی ندارم؛ صادقانه با جامعه ژاپن طرف شدهام و کوشیدهام در پرداختن به دشورایهایمان رُک باشم. امیداوارم وقتی به دیدنِ فیلمهایم میروید این نکته را متوجه شوید که من در مقامِ یک قصهگو هیچ رازی ندارم». {$old_album_85035}