بیژن بیرنگ از چگونگی نامگذاری سریال خانه سبز و جدایی گلاب آدینه از این مجموعه، نحوه ورود سوپراستار وقت سینمای ایران به سریال یاد شده، کلنجار رفتن با محمدصالح اعلاء بر سر یک بیت شعر و ... صحبت میکند.
بخشی از این گفتگو در پی میآید:
از سریال خانه سبز بگویید. نام خانه سبز از کجا آمد؟
از لوکیشین همسران آن قدر استفاده کرده بودیم که دل و رودههایش بیرون ریخته بود. همان لوکیشنی که در تیتراژ نوشته بودیم با تشکر از خانواده محترم رجبی. این خانواده که صاحبخانه لوکیشن بودند دیگر معروف شده بودند. مانده بودیم چهکار کنیم که آقای مهران رسام برادر مسعود رسام گفت بیاییم لوکیشن را تغییر دهیم و بیرون آن را رنگ سبز بزنیم. گفتیم صاحبخانه اجازه نمیدهد سنگها را از بیرون رنگ سبز بزنیم. گفت روی آن ایرانیت میچسبانیم و روی ایرانیت را رنگ سبز میزنیم. همین کار را کردیم. بعد گفتیم نام سریال را چه بگذاریم که گذاشتیم خانه سبز؛ به همین راحتی.
بازیگران سریال چطور انتخاب شدند؟
ابتدا قرار بود آقای مهدی هاشمی و خانم گلاب آدینه بازیگران نقش اصلی باشند. قسمت اول را که نوشتیم قرار بود پسر خانم گلاب آدینه، آقای رامبد جوان باشد. اما ایشان گفت به سن من نمیخورد که پسر به این بزرگی داشته باشم. گفتیم رامبد در این سریال فقط ۱۷ سال دارد. اما او بر حرفش پافشاری کرد و گفت من چند تا کارآموز دارم، آنها را معرفی میکنم تا با شما بازی کنند.
ما هم عصبانی شدیم و گفتیم خانم گلاب آدینه شما برو سریال خودت را با این کارآموزانت بساز، بگذار ما هم سریال خودمان را بسازیم. بعد هم رفتیم پیش آقای مهدی هاشمی و گفتیم تکلیف خودت را با این سریال روشن کن. خانمت نیاید بازی میکنی یا نه؟ گفت نه دیگر نمیتوانم بازی کنم. یادم هست مهدی هاشمی روزی که داشت میرفت با حسرت دکورها را نگاه میکرد.
گلاب آدینه و مهدی هاشمی حاضر به بازی در سریال «خانه سبز» نشدند
این زوج رفتند و ما دوباره بی هنرپیشه شدیم. به خانم مهرانه مهین ترابی گفتیم بیاید جای گلاب. با خانم مهین ترابی و خانم ملک جهان خزایی طراح صحنه نشسته بودیم و فکر میکردیم چه کسی را به عنوان همسر خانم مهین ترابی در سریال قرار دهیم که خانم جهان خزایی گفت میخواهید به خسرو زنگ بزنم؟ گفتیم کدام خسرو؟ گفت خسرو شکیبایی. گفتیم میآید؟
خسرو شکیبایی با بازی در فیلم هامون به سوپر استار سینمای ایران تبدیل شده بود
آخر خسرو آن موقع سوپر استار بود. زنگ زد و گفت خسرو یک سریال است که بیژن بیرنگ و مسعود رسام کار میکنند، میآیی؟ خسرو گفت همانهایی که همسران را کار کردند؟ گفت آره. گفت میآیم. فقط یک هفته به من وقت بدهید این کارم تمام شود. آمد و قرارداد را بست و رفت. وقتی خسرو آمد دیدیم صدایش خیلی خوشگل است. من هم نریشنها را اضافه کردم که دیدیم خسرو در طول سریال حرف میزد. خوب این سریال با خسرو گرفت. بعد از آن هم رفتیم و سرزمین سبز را ساختیم.
خسرو شکیبایی نبود، خانه سبز ساخته نمیشد
برخی میگویند خانه سبز پربینندهترین سریال بعد انقلاب بود؟
بله.
مواجهه خسرو که دو سیمرغ از جشنواره فجر گرفته بود با بازیگرانی که به هرحال در مقایسه با او درجه دو به حساب میآمدند، سخت نبود؟
خسرو آدم بسیار خاصی بود. این جور نبود که ما ۴ تا بازیگر در سریالمان داشته باشیم. شاید نزدیک به ۳۰،۴۰ هنرپیشه مهمان داشتیم. اصلا خیلیها کارشان را از این سریال شروع کردند. خسرو برای همه آدمهایی که در این سریال بازی میکردند، چه بچه و چه بزرگ وقت میگذاشت تا کار اینها خوب شود.
خسرو شکیبایی خیلی حرفهای فلسفی و گنده میزد. من درباره خسرو همیشه یک تعریف دارم و آن این که او قدرت این را دارد که شعار را به شعور تبدیل کند. او مفاهیم پیچیده را طوری بازی و بیان میکرد که حتی تماشاچی عادی هم میفهمید او دارد چه میگوید
یک بار به او گفتم چرا برای بازیگران خانه سبز این قدر وقت میگذاری، بگذار ما کار خودمان را بکنیم. پاسخ داد: اگر نقش مقابل من خوب بازی نکند بازی من هم بد میشود. خسرو آن قدر آدم خاصی بود که به نظر من اگر او نبود خانه سبز ساخته نمیشد.
چرا؟
ما سریال را قسمت به قسمت مینوشتیم. من فیلمنامه را بر مبنای تواناییهای خسرو شکیبایی نوشتم.
خصلت هر هفته سناریو را نوشتن دو مزیت دارد:
اول این که تو فیلمنامه را بر مبنای تواناییهای بازیگرانت مینویسی و دوم این که با مخاطبت هر هفته در تماسی و با هم رشد میکنید.
این دو عامل بود که باعث پرطرفدار شدن همسران و خانه سبز شد. اگر ما ۱۳ قسمت این دو سریال را اول نوشته بودیم و بعد آنها را میساختیم به طور یقین کار نمیگرفت. خانه سبز مخاطب پیدا کرد برای این که مثل اکثر سیتکامها، هفته به هفته نوشته شده بود. یعنی کار در تعامل با جامعه پیش میرفت. مثلا سر یک برخورد در طول ساخت سریال، یک قسمت را به موضوع یک جانباز اختصاص دادیم که اتفاقا جزو پربینندهترین قسمتها شد.
خسرو شعار را به شعور تبدیل میکرد
درباره آقای شکیبایی میفرمودید...
خسرو خیلی حرفهای فلسفی و گنده میزد. من درباره خسرو همیشه یک تعریف دارم و آن این که او قدرت این را داشت که شعار را به شعور تبدیل کند. او مفاهیم پیچیده را طوری بازی و بیان میکرد که حتی تماشاچی عادی هم میفهمید خسرو چه میگوید. آن موقع در سینما و تلویزیون ما حرف اساسی کم زده میشد که البته الان بیشتر زده میشود؛ خسرو آن زمان حرفهای اساسی میزد.
سالها قبل سیما فیلم به من پیشنهاد داد که میشود خانه سبز دیگر را برای ما بسازی؟ گفتم بله. گفت هر چه بخواهی به تو میدهیم. گفتم: هر چه بخواهم؟ گفت بله. گفتم به من یک خسرو شکیبایی بدهید.
آن موقع خسرو مرحوم شده بود. اشکم درآمد. بدون خسرو، خانه سبز معنا نداشت. همان طور که بدون فردوس کاویانی، همسران معنا نداشت. چون همسران هم بر مبنای تواناییهای آقای کاویانی و باقی دوستان نوشته شده بود.
تفاوت بازی آقای شکیبایی با دیگر بازیگران این سریال چه بود؟
من تفاوتی نمیبینم. هر کس هر نقشی را که داشت خوب بازی میکرد.
خبر فوتش خسرو شکیبایی را چطور شنیدید؟
دوبی بودم.
چه حسی پیدا کردید؟
آدم شوک میشود دیگر.
از قسمتی بگویید که درباره آن جانباز ساختید...
یک قسمت از سریال بود که در آن به رامبد جوان و همسرش صد میلیون تومان پول میدهند تا یک روزه آن را خرج کنند. این پول به پول آن زمان خیلی میشد. آنها از صبح تا شب میدوند تا آن پول را خرج کنند. اما غروب که میشود هنوز نتوانستهاند پول را تمام کنند. رامبد کم کم تبدیل به یک حیوان میشود چرا که میداند اگر آن پول را خرج کند یک میلیارد دیگر پول گیرش میآید. یک جای فیلم آتیه فقیه نصیری همسرش به او میگوید: تو دیگر شوهر من نیستی. ببین چه بلایی سرت آمده است.
آنها پیش کسی میروند که این صدمیلیون را به آنها داده است و به او میگویند ما گلادیاتور نیستیم که ما را این طور به جان هم انداختهای. ما انسانیم. یک صحنه سانتیمانتالیسمی دارد که پول را پس میدهند.
رامبد جوان و همسرش موفق نشدند صد میلیون تومان پول را در یک روز خرج کنند
ما دنبال لوکیشنی میگشتیم که لوکس باشد. واقعا پیدا کردن چنین لوکیشنی در آن سالها راحت نبود. سرانجام جایی را پیدا کردیم که بیمارستانی متعلق به جانبازان در حوالی بزرگراه مدرس بود. ساختمان شیکی بود. رفتیم آنجا فیلمبرداری کنیم. آن جا همه معلول جنگی و شیمیایی بودند. روز اول خیلی خجالت کشیدیم که داریم خانه سبز را آنجا درست میکنیم. بگو و بخند وسط این همه آدمی که به جبهه رفته و سلامتی خود را از دست داده بودند خیلی دشوار و ناراحت کننده بود.
مدیر زد توی سر خودش و گفت فردا رفتیم اوین! اما این قسمت پخش شد و ترکاند. این قسمت شاید قسمتی بود که برای اولین بار مردم با آن این قدر با بچههای جبهه همذات پنداری کردند
آنجا پزشکی بود که دو پای خود را در جنگ از دست داده بود. به او گفتم ببخشید ما آمدیم اینجا داریم خانه سبز را میسازیم. یک وقت ناراحت نشوید. برگشت و گفت یعنی ما سبز نیستیم؟ من زدم زیر گریه و گفتم چرا حتما هستید.
روز آخر که داشتیم از آنجا میرفتیم آمدم آدرس مطبش را از او بگیرم گفت از من گذشته که مطب داشته باشم. من در بیمارستان کار میکنم. بغلش که کردم خداحافظی کنم زیر گوشم گفت یک کاری هم برای ما بکنید.
گفتم باشه.
آمدیم بیرون بچهها را جمع کردم و گفتم چنین اتفاقی افتاده است. نشستیم و قسمت حبیب رضایی را نوشتیم که جانباری است که از جنگ، ترکشی در قلب او باقی مانده است که آخر سر هم او را به شهادت میرساند.
مدیر شبکه، یک ساعت مانده به پخش آمد و گفت این را در بیار. گفتم فرستادیم رفت روی آنتن. گفت واویلا بدبخت شدیم. قسمت دوم نوار را دید گفت آنجایش را در بیار. گفتم ببخشید وقت نیست، نصف نوار برای پخش رفته است و نصف دیگرش هم باید برسد به پخش. زد توی سر خودش و گفت فردا رفتیم اوین!
اما این قسمت پخش شد و ترکاند. این قسمت شاید قسمتی بود که برای اولین بار مردم با آن، این قدر با بچههای جبهه همذاتپنداری کردند.
البته در سرزمین سبز که بعدها ساختم هم دو قسمتش در آبادان و خرمشهر درباره جنگ بود. یک سریال جنگی هم ساختم که آن هم متاسفانه بعد از ۸ قسمت دیگر پخش نشد.
چرا؟
گفتند جنگ ما این طور نبود. در جنگ، زن نبود. من آن سریال را خیلی دوست داشتم و اصل آن ۲۸ قسمت بود.
با دقیقهای ۸۰ هزار تومان خانه سبز را ساختیم
واکنش مردم کوچه و خیابان نسبت به سریال خانه سبز چه بود؟
واکنش مردم هنوز تمام نشده است. من با احترام خانه سبز است که زندگی میکنم. همه این سریال را یادشان است. تا میفهمند بیژن بیرنگم میگویند همان خانه سبز! شاید همسران را یادشان نباشد، اما خانه سبز را خیلیها خاطرشان است.
ترکاندیم دیگر. همزمان با ما سریال امام علی (ع) پخش میشد. ما با دقیقهای ۸۰ هزار تومان خانه سبز را ساختیم، ولی این رقم در سریال امام علی (ع) دست کم بین ۲ تا ۳ میلیون تومان بود. ولی درصد بیننده ما با سریال امام علی (ع) نزدیک و گاهی بیشتر هم بود.
یادم است یکبار با آقای مهدی ارگانی مدیر شبکه صحبت میکردم. گفتم امام علی (ع) سریال بزرگی است. گفت امام علی (ع) انسان بزرگی است، اما سریالش بزرگ نیست. از همین جان حسادتها شروع شد. بالاخره هم لطف کردند و ما را به تدریج کنار گذاشتند. من برای نخستین بار است که این حرفها را میزنم. کسی نمیداند من ممنوع الکار هستم. البته دیگر مهم هم نیست.
در خانه سبز ممیزی هم داشتید؟
نه. خیلی کم.
شعر سبز سبزم را دزدیدیم
ترانه سبز سبزم خانه سبز چطور ساخته شد؟
آهنگ ساز ما یک ترانه ساخت، منتهی شعر نداشت. ما میخواستیم شعر روی آن بگذاریم. چند قسمت موزیک خالی را روی تیتراژ پخش کردیم. بعد گفتیم روی آن شعر هم قرار دهیم. محمدصالح اعلا شعری داشت که فقط یک بیتش را سروده بود: سبز سبزم ریشه دارم، در زمستان هم بهارم.
ما چند بار به ایشان گفتیم تو را به خدا این ترانه را کامل کن. اما تمام نکرد تا گمانم به عید فطر خوردیم. موقعیتی بود که ما میتوانستیم این ترانه را روی سریال بگذاریم و آن را پخش کنیم. یک شب پیش آقای بهرام دهقانیار موسیقیساز رفتیم تا آن را ضبط کنیم. پرسید شعرش را چه کار کنیم؟ گفتیم خودمان همین الان میسراییم. همان سبز سبزم را برداشتیم و خلاصه یک بیتش را این گفت و بیت دیگرش را آن گفت، بیت بعدیاش را من گفتم و شعر تکمیل شد. دو ساعت بعد ترانهاش کامل شد. ایشان هم ترانه را خواند و آن را ضبط کردیم و بردیم روی آنتن که خیلی مورد استقبال قرار گرفت.
آقای صالح اعلا اعتراض نکرد؟
گفت ترانه مرا خراب کردید. ما هم گفتیم دزدیدیمش، نه این که آن را خراب کرده باشیم! (با خنده)
گویی آقای شکیبایی هم آن را خواند؟
بله. اول دادیم ایشان آن را خواند، اما ماشاءالله آن قدر افتضاح خواند که منصرف شدیم. البته الان ممکن است ترانه خسرو حالت نوستالژیک داشته باشد چراکه از دنیا رفته است، ولی سبز سبزمی که خواند واقعا افتضاح بود، چون صدایش، صدای خوانندگی نبود.