آفتابنیوز : آفتاب- سرویس بینالملل: 17 سال است که مجید مجیدی، کارگردان ایرانی در ساخت فیلمهایی همچون «رنگ خدا»، «باران» و «بچههای آسمان» که نامزد اسکار نیز شده است، از مردم عادی الهام میپذیرد. بنابراین چندان غیرعادی نیست که جدیدترین فیلم او به نام «آواز گنجشکها» که از روز جمعه در چند سینمای آمریکا به روی پرده رفته است، بر اساس بازدید این کارگردان از یک مزرعه پرورش شترمرغ در حومه شهر و دور از هیاهوی تهران شکل گرفته باشد.
مجیدی در یک گفتگوی تلفنی از منزلش در تهران که با کمک مترجم صورت پذیرفت، میگوید: «در آنجا مردی را دیدم که به نظرم خیلی پاک و بیغش بود؛ درست مثل آب زلال. او مرا مجذوب خود کرد. مثل این بود که رابطه مخصوصی با شترمرغها داشت. میتوانست با آنها حرف بزند. با شترمرغها مبارزه میکرد و آنها هم واکنش نشان میدادند. خیلی برایم جالب بود چون شترمرغها حیوانات احمقی هستند و کار کردن با آنها مشکل است».
مجیدی به این نتیجه رسیده است که هرچه از پیچیدگیهای زندگی در شهر تهران فاصله بگیریم، «افراد صاف و ساده بیشتری وجود دارند. در انسانیت ما گوهری هست که در این مکانهای دور از شهر یافت میشود. امروزه با همه فنآوری و پیشرفتهای که صورت پذیرفته، در حال فاصله گرفتن از یکدیگر و خودمان هستیم».
از این رو، جای تعجب نیست که «آواز گنجشکها» روایتگر داستان یک پرورشدهنده شترمرغ فقیر اما خوشقلب به نام کریم است (با بازی رضا ناجی که جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره فیلم برلین را از آن خود کرد). کریم وقتی یکی از پرندگانی که از آنها حفاظت میکرد فرار میکند، شغل خود را از دست میدهد. دختر نوجوان و کمشنوای او نیز سمعک گرانقیمت خود را گم میکند تا اوضاع هرچه بدتر شود.
کریم به تهران میرود و با موتور سیکلت فرسوده خود شروع به مسافرکشی میکند و در این بین به جمعآوری ضایعات و خرت و پرتهایی میپردازد. او در اندک زمانی خود را غرق در این کار و دور از خانواده و دوستانش مییابد.
مجیدی قصد دارد با اشاره به این موضوع که دختر کریم قادر است به لطف فنآوری، شنواییاش را به دست آورد، اطمینان حاصل کند که مخاطبانش «آواز گنجشکها» را حملهای به مدرنیته تلقی نمیکنند.
او میگوید: «عدهای تلاش کردهاند که این فیلم را به جدالی بین سنت و مدرنیته تعبیر کنند اما ایده اصلی فیلم این است که مدرنیته باید در خدمت انسانیت باشد. در عوض، ما روز به روز خود را در برابر مدرنیته بیشتر شکستخورده میبینیم. مدرنیته مانند غولی است که بر زندگی ما حکمفرمایی میکند. مدرنیته باید منجر به بهتر شدن زندگی ما شود و به ما بالهایی بدهد که روحمان با کمک آن به پرواز درآید».
وی اظهار میدارد: «این فیلم دعوتی برای ما است تا به این ارزشها و انسانیت مشترک خود بازگردیم. این تنها راهی که میتوانیم سر پا بمانیم و با مشکلات مدرنیته مواجه شویم. در غیر این صورت تبدیل به آدمهای ماشینی میشویم».
مجیدی همانند فیلمهای سابقش، کاوشی نیز در زندگی کودکان دارد. به عنوان مثال، پسر کوچک کریم به همراه دوستانش تصمیم میگیرند تانکر آب قدیمی را تمیز کنند تا درون آن ماهی قرمز پرورش دهند و بفروشند.
این کارگردان میگوید: «این ماجرا یادآور خاطرات دوران کودکی من است. ماهی قرمز مخصوصاً در سال نوی ایرانی، ارزش نمادین مهمی دارد. در سراسر ایران میتوانید ماهی قرمز را به عنوان یکی از تزئینات سال نو بیابید. اما این یک کسب و کار هم هست. ماهی قرمز کسب و کار کودکان در جنوب تهران است و من هم که کودکیام را آنجا سپری کردم، برای سال نو ماهی قرمز میفروختم».
مجیدی عنوان میکند، علیرغم اینکه کودکان فیلم بیشتر ماهیهای خود را در یک حادثه از دست میدهند، «ماهی قرمزی را که امیدوارند ماهیهای دیگری متولد کند نگه میدارند تا در آینده بتوانند آنها را بفروشند».
به اعتقاد وی، این داستان فرعی به کریم نشان میدهد که «نباید امیدش را از دست دهد. و روزی با تلاش فراوان پیروزی از آن اوست».
البته کار کردن با شترمرغهای فیلم هم با کمی دردسر همراه بود.
مجیدی میگوید: «شترمرغها بدنهای خیلی بزرگ و سرهای خیلی کوچکی دارند. فکر میکنم مغزهایشان باید اندازه یک آجیل کوچک باشد. هر وقت به شترمرغها نگاه میکنم به یاد سیاستمدارانی میافتم که بدن بزرگ و قدرت عظیمی دارند اما کارهایی انجام میدهند که نشان میدهد مغرشان خیلی کوچک است».