در مصاحبه اختصاصی با آفتاب مطرح شد؛
اشکان خطیبی: کلاه قرمزی بهترین کار سالهای اخیر بود!
ماجراجو نیستم، دوست دارم تجربه کنم
آفتابنیوز : آفتاب: اشکان خطیبی متولد 19 مهر سال 1358 و فارغ التحصیل تئاتر است. به بهانه پخش سریال «گلهای گرمسیری» وحضور خیره كنندهاش درنمایش «مانیفست چو» مصاحبه مفصلی با وی داشتیم، اما بحث تنها به این موارد محدود نشد. آنچه در زیر میخوانید حاصل گفت و گوی ما با این هنرمند جوان سینما و تئاتر و تلویزیون است.
برای شروع از کارهایش میپرسیم، الان به چه کاری مشغول هستید؟
با آقای تخت کشیان برای فیلم پنجاه کیلو آلبالو (مانی حقیقی) قرارداد بستم که از نیمههای اردیبهشت کلید میخورد. با آقای جیرانی هم صحبتهایی برای بازی در سریالشان داشتم و احتمالاً قرارداد ببندم.
اول وآخر مصاحبه به «مانیفست چو» ختم شد
متنی که برای «مانیفست چو» داشتیم آنقدر غنی بود که نیازی نبود چیزی را به آن اضافه کنم. غیر از ریزه کاریهای اجرا مابقی، کار آقای رحمانیان بود. در واقع آقای رحمانیان دوباره مرا کشف کرد. مثلاً یکی از صحنهها بر این اساس نوشته شد که ببینند من با پا میتوانم سیگار بکشم یا نه؟ من هم بدون اینکه مطمئن باشم قبول کردم- من کاری را رد نمیکنم همیشه امتحان میکنم- حتی یک شب به من گفتند: «اشکان میتوانی دور سرت بچرخی»؟ باز هم قبول کردم!
ماجراجو نیستم، اما برای کارم مجبورم همه چیز را امتحان کنم. آقای رحمانیان روی این نكته تاکید داشتند كه «مانیفست چو» یک تئاتر مستند است. واقعیت این است كه تئاتر ما بر اساس یک سری اتفاق مستند بود. به این دلیل که قرار بود از حرفهای «چو» استفاده کنیم، کارگردان اصرار داشت که کار به زبان انگلیسی باشد و اگر قرار بود که کار را به زبان فارسی انجام دهیم - یعنی یک سری آمریکایی که به زبان فارسی صحبت میکنند- مطمئناً کاری تصنعی از آب در میآمد. به نظر من وقتی قرار باشد کار خارج از ایران به روی صحنه برود با توجه به زبان کار، مشکلی در ارتباط برقرار کردن با مخاطب نخواهد داشت. هرچند زبان انگلیسی کار به گونهای بود که مخاطب فارسی زبان نیز دلسرد نشده و تا حد زیادی متوجه دیالوگها میشد. در کل سعی داشتیم تعادل را برقرار کنیم.
هرکس بسته به اطلاعات یا آموزههایی که از زبان انگلیسی داشت با نقش ارتباط برقرار میکرد. برای عدم یکدستی یا تفاوت لهجه بازیگران نیز دلیلهایی زیادی وجود داشت. من نقش چند آدم با ملیتهای متفاوت را بازی کردم حتی وقتی برای اولین بار گروه بازیگرها دور Big Brother جمع شدند. همانجا مطرح شد که انگلیسی زبان مادری آنها نیست و طبیعتاً این موضوع باعث روشن شدن بقیه ابهامات میشود.
«گلهای گرمسیری» کار آبرومندی بود
پس از آن سراغ «گلهای گرمسیری» میرویم و نظرش را راجع به نقش رسول و روند داستان جویا میشویم؛ «رسول» در «گلهای گرمسیری» شخصیتی بود که اول، وسط و آخر داشت و وظیفه من بود که به این شخصیت نزدیک شوم. من سریال را دوست داشتم و به نظرم کار آبرومندی بود. زحمت زیادی کشیده شد و البته امکانات خوبی هم داشتیم.
از اتفاقات عجیبی که برایش افتاده میپرسیم، میگوید: «تقصیر خودم است بیشتر این اتفاقات خیلی هم ربطی به کار ندارد. خودم دوست دارم تا آخر هر چیزی بروم. و تعریف میکند که «در یکی از سکانسها ترجیح داد به جای بدل خودش از کوه بپرد و آثار آن تا مدتها بر روی بدنش ماند! هنوز هم معتقد است که ماجراجو نیست!
و درباره عوض کردن مدیومها:
من یک بازیگرم و بسته به شرایط سعی میکنم درست انتخاب کنم. به نظرم کارم در برنامه «خانهای با طرح نو» در قالب اجرا، به معنای مجری نمیگنجید و بیشتر بازیگری بود.
اما تئاتر که بعد از موسیقی عشق اصلی زندگی و همچنین رشته تحصیلی من است و طبیعی است که سالی یک کار داشته باشم. اما من کارم را با سینما شروع کردم در سال 76 یک فیلم بازی کردم(دفتری از آسمان) ولی توقیف شد و مسیرم به تلویزیون افتاد. اما ناراضی نیستم.
تلویزیون جای بیشتری برای آزمون و خطا دارد. برخلاف سینما که اگر اولین فیلم خوب نفروشد و یا به هر دلیل دیگری با عدم موفقیت رو به رو شود ادامه کار با سختی همراه است. اما دلیل دیگری که تلویزیون را انتخاب کردم این بود که در تلویزیون میتوانستم نقشهای متفاوتتری را کار کنم حتی بعضی از نقشها (مثل آخرین گناه) بر اساس تواناییهای من نوشته شد، اما در سینما اغلب نقشهای پیشنهادی شبیه هم بودند و جای کار زیادی نداشتند. علاوه بر اینها نمیتوان از وسعت مخاطبان تلویزیون صرف نظر کرد.
موسیقی عشق اولش هست
عشق اول زندگی من موسیقی است، چون از دیدگاه من بیواسطهترین هنر است. من در سال 79 اولین اجرای موسیقی خود را روی صحنه بردم که در آن زمان هنوز موانعی بر سر راه موسیقی راک بود اما ما توانستیم اجرای انگلیسی هم داشته باشیم.
در برنامه «امشب» انتخاب موسیقی بر عهده من بود. همچنین انتخاب موسیقی یکی از کارهای خانم «هما روستا» نیز با من بود. برای یک سریال (در سیمای خانواده) نیز به همراه علی منصوری آهنگسازی کرده بودیم اما آن سریال هیچگاه پخش نشد.
من کار ترجمه هم داشتم؛ سه کار از «سم شپارد» را ترجمه کردهام. سه گانهای که راجع به یک خانواده آمریکایی نوشته، «کودک مدفون»، «نفرین قحطی زدگان» و «غرب حقیقی». من «غرب حقیقی» و «نفرین قحطی زدگان» را زودتر از سایر مترجمان ترجمه کردم اما به دلیل تاخیر در ویرایش هنوز به چاپ نرسیده است.
«عشق وحشی» (سم شپارد ـ جوزف چایکین) را دارم و همچنین کاری از «هارولد پینتر» به اسم «جشن» که امیدی به چاپ آن نیست.
همچنان ماجراجو نیست!
از تجربه کارگردانی خود برای ما گفت: «تجربه کارگردانی را هم داشتهام. تئاتر «مرگ و دوشیزه» نوشته «آریل دورفمان» سال 1381توسط خودم بازنویسی و کارگردانی شد. این متن را در اصل برای پایان نامه انتخاب کرده بودم اما میخواستیم که آن را به اجرای عمومی هم ببریم. این تئاتر در سال ۱۳۸۲ در خانه هنرمندان٬ تالار تجربه٬ به اجرا در آمد ولی در مجموعه تئاتر شهر اجرا نداشت.
در ادامه میگوید: «اینکه از این شاخه به آن شاخه میپرم یک مقدار ذاتی است. ماجراجو نیستم! دوست دارم تجربه کنم».
سری دوم «خانهای با طرح نو»را به خاطر موهایم از دست دادم!
سر فیلمبرداری گلهای گرمسیری در جنوب بودم که رامبد جوان به من زنگ زد و راجع به سری دوم خانهای با طرح نو با هم صحبت کردیم و از آنجاییکه قرار بود کارگردانی کار به عهده من و رامبد باشد. از همانجا شروع به برنامهربزی کردم. بخشی برای موسیقی داشتیم که انتخاب آن برعهده من بود. حتی به دنبال طراحی ولهها نیز رفتیم. اما بعد از آن تماس گرفتند و به من گفتند که باید موهایت را کوتاه کنی ولی سر کار آقای عسگرپور بودم و امکانش وجود نداشت و قضیه منتفی شد.
«دوران سرکشی» بهترین کارش بوده
من در آن کار هنوز خلوص داشتم. بازیگری نمیکردم در واقع همان کاراکتر شده بودم. حتی برای صحنهای که باید بیهوش میشدم برای طبیعی تر جلوه دادن کار قرص خوردم و بیهوش شدم! [و قبول دارد که کارش اشتباه بوده] اما آن کار باعث شد حدود یکسال بیکار بمانم چرا که همه فکر میکردند من واقعا نابازیگرم! همچنین معتقد است که اگر نقشش در آخرین گناه را در یک فیلم سینمایی بازی میکرد مطمئناً نتیجه کار بی نقص ترشده و بهتر دیده میشد.
کلاه قرمزی بهترین کار سالهای اخیر بود!
به سراغ برنامههای نوروزی رفتیم و نظرش را درباره برنامههای نوروز امسال تلوزیون جویا شدیم؛ «به نظرم کلاه قرمزی بهترین مجموعه در سالهای اخیر بود و تنها برنامهای بود که در نوروز باعث خنده من شد».
دغدغه یعنی چه؟
و وقتی از دغدغههایش میپرسیم، میگوید: «دغدغه یعنی چه؟ از آن کلمههایی است که معنیاش را نمیفهمم شاید چون نادرست از آن استفاده میکنیم. من دنبال زندگی کردنم. نمیتوانم هیچ کدام از حیطههای فعالیتم را از هم جدا کنم. در کارهایم وسواس دارم و همیشه خواستهام کار خوب انجام دهم حداقل مخاطب را راضی نگه دارم چرا که هنر باید باعث اعتلای روح انسان شود.
تجربه کردن را دوست دارم
دوست دارم در جایی که هستم (سینما، تئاتر، تلویزیون) کار درستی انجام دهم و به همین دلیل است که میگویم تا آخر همه چیز میروم و تجربه کردن را دوست دارم. همیشه دنبال بهترینها بودهام.
دوست دارم کارهایی بدون نقص ارائه کنم. اما نمیتوانم ادعا کنم که کارهایم بدون نقص بوده چرا که در کار گروهی همه عوامل تاثیر گذارند و در نهایت کار باید از فیلتر کارگردان بگذرد و در خیلی از موارد نمیتوان نظر شخصی را اعمال کرد.
گزارش: ایلیناز سهیلی، هانا و هستی حواری نسب {$old_album_86518}