خبر اخراج غیرمنتظره کارلوس کی روش از تیم ملی قطر، این روزها به صدر اخبار فوتبال ایران تبدیل شده است. تحلیلها پیرامون اینکه کی روش هیچ قابلیت خاصی ندارد و به لحاظ فنی ضعیفترین مربی تاریخ فوتبال جهان است اوج گرفته و در این ارتباط، هر کسی از ظن خود این ماجرا را تفسیر میکند.
عزاداری بر سر مزاری که جنازهای در آن نیست، لابد به یکی از عادتهای غلط فوتبال ما تبدیل شده و عجیب است در دورانی که از کارلوس کی روش به طور کامل عبور کرده ایم و تیم ملی تازهای در کشورمان تشکیل شده، همچنان بر سر قبری ایستاده ایم که مرده در آن نیست!
کی روش هر چه بود، خوب یا بد، با تخصص یا بی تخصص، نابغه یا بی خرد، ضعیف یا قوی و... از تیم ملی جدا شد. با اخراج این مربی از تیم ملی قطر، هیچ امتیاز ویژهای به ایران تعلق نمیگیرد و تنها اعتبار و وجاهت کارلوس را در ۷۰ سالگی خدشه دار میکند. او میماند و اشتباهاتش در پایان راه مربیگری یا هر تصمیم شخصی دیگری که برای خودش اتخاذ میکند. تاوانش را هم پس میدهد؛ خلاص!
به نظر میرسد منطقیترین راه، فراموش کردن کی روش و خاطراتش است؛ حتی اگر بیش از ۷۰ درصد اسکلت تیم ملی ایران در حال حاضر متعلق به دوران مربیگری او باشد! کی روش و داشتهها و نداشته هایش را باید به تاریخ سپرد و قضاوت را به آیندگان واگذار کرد، اما آنچه امروز از درجه اعتبار ساقط نیست، وضعیت فعلی تیم ملی ایران است. تیم ملی و برنامه هایش برای جام ملت ها، تیم ملی و بازیکنان و مربیانش در شرایط امروزی، تیم ملی و نقشهها و آرزوهای آسیایی اش؛ در واقع هیچ چیز از این چند گانههای مهم برای فوتبال ایران مطرح نبوده و نیست.
تا فردا از کی روش بد بگوییم و بد بنویسیم، به هیچ کجا نمیرسیم. یعنی با بدگویی از کی روش و پشت هم اندازی، به تیم ملی ایران در جام ملتهای آسیا «جام» نمیدهند. قصه تمام شدهای که دوباره به سرتیتر خبرها بازگشته، یکی از نکتههای فرعی است. از راه و مسیر اصلی دور نشویم.