کد خبر: ۸۸۷۵۱۰
تاریخ انتشار : ۰۱ بهمن ۱۴۰۲ - ۰۰:۵۳
تبلیغات

نظریه اقتصاد کینزی به چه معناست؟

اعتقاد اصلی اقتصاد کینزی این است که مداخله دولت‌ها می‌تواند وضعیت اقتصادی را تثبیت کند.
نظریه اقتصاد کینزی به چه معناست؟
آفتاب‌‌نیوز :

اقتصاد کینزی یک نظریه کلان اقتصادی است که توسط اقتصاددان بریتانیایی جان مینارد کینز در طول دهه ۱۹۳۰ در تلاش برای درک رکود بزرگ توسعه یافت.

اعتقاد اصلی اقتصاد کینزی این است که مداخله دولت می‌تواند اقتصاد را تثبیت کند. نظریه کینز اولین نظریه‌ای بود که مطالعه رفتار اقتصادی و انگیزه‌های فردی را از مطالعه متغیر‌ها و ساختار‌های کلان جدا کرد.

نظریه کینز از افزایش مخارج دولت و کاهش مالیات‌ها برای تحریک تقاضا و خروج اقتصاد جهانی از رکود حمایت می‌کند. مطابق با این نظریه می‌توان با تأثیرگذاری بر تقاضای کل از طریق مداخله اقتصادی دولت، به عملکرد اقتصادی بهینه دست یافت و از رکود اقتصادی جلوگیری کرد. اقتصاددانان کینزی معتقدند که چنین مداخله‌ای می‌تواند به اشتغال کامل و ثبات قیمت دست یابد.

اقتصاد کینزی به زبان ساده

  • اقتصاد کینزی بر استفاده از سیاست فعال دولت برای مدیریت تقاضای کل به منظور مقابله یا جلوگیری از رکود اقتصادی تمرکز دارد.
  • کینز نظریه‌های خود را در پاسخ به رکود بزرگ توسعه داد و به شدت از نظریه‌های اقتصادی قبلی که از آن‌ها به عنوان اقتصاد کلاسیک یاد می‌کرد انتقاد کرد.
  • سیاست‌های مالی و پولی فعال، ابزار اولیه‌ای هستند که اقتصاددانان کینزی برای مدیریت اقتصاد و مبارزه با بیکاری توصیه می‌کنند.

درک اقتصاد کینزی

اقتصاد کینزی نشان دهنده شیوه جدیدی از نگاه به مخارج، تولید و تورم بود. پیش از این، تفکر اقتصادی کلاسیک معتقد بود که نوسانات چرخه‌ای در اشتغال و بازده اقتصادی فرصت‌های سودی را ایجاد می‌کند که افراد و کارآفرینان انگیزه‌ای برای دنبال کردن آن‌ها داشته باشند. با انجام این کار، آن‌ها عدم تعادل در اقتصاد را اصلاح می‌کنند.

بر اساس ساخت کینز از این نظریه به اصطلاح کلاسیک، اگر تقاضای کل در اقتصاد کاهش یابد، ضعف در تولید و مشاغل منجر به کاهش قیمت‌ها و دستمزد‌ها می‌شود. سطح پایین‌تر تورم و دستمزد کارفرمایان را وادار می‌کند که سرمایه‌گذاری‌های بیشتری انجام دهند و افراد بیشتری را به کار گیرند و باعث تحریک اشتغال و احیای رشد اقتصادی شود. با این حال، کینز معتقد بود که عمق و تداوم رکود بزرگ این فرضیه را به شدت مورد چالش قرار داده است.

کینز در کتاب تئوری عمومی اشتغال، بهره و پول و سایر آثار خود، علیه این ساختار نظریه کلاسیک استدلال کرد و اظهار داشت که در دوران رکود، بدبینی تجاری، وضعیت منفی شاخص‌ها در اخبار اقتصادی و برخی ویژگی‌های اقتصاد‌های بازار باعث تشدید ضعف اقتصادی و کاهش بیشتر تقاضای کل می‌شود.

به عنوان مثال، اقتصاد کینزی این تصور که دستمزد‌های پایین‌تر می‌تواند اشتغال کامل را احیا کند، مخالفت می‌کند؛ زیرا منحنی‌های تقاضای نیروی کار مانند هر منحنی تقاضای عادی دیگر شیب رو به پایین دارند.

به طور مشابه، شرایط بد تجاری ممکن است باعث شود شرکت‌ها به جای استفاده از قیمت‌های پایین‌تر برای سرمایه‌گذاری در کارخانه‌ها و تجهیزات جدید، میزان سرمایه خود را کاهش دهند. این امر همچنین باعث کاهش هزینه‌های کلی و اشتغال می‌شود

اقتصاد کینزی و رکود بزرگ

اقتصاد کینزی گاهی اوقات به عنوان "اقتصاد افسردگی" شناخته می‌شود، زیرا نظریه کلی کینز در دوران رکود عمیق نوشته شد. کتاب معروف ۱۹۳۶ از درک کینز از وقایع رخ داده در دوران رکود بزرگ مطلع شد که کینز معتقد بود که نمی‌توان آن را با تئوری کلاسیک اقتصادی آنطور که در کتابش به تصویر کشیده توضیح داد.

سایر اقتصاددانان استدلال کرده بودند که در پی هرگونه رکود گسترده در اقتصاد، کسب و کار‌ها و سرمایه گذاران که از قیمت‌های پایین‌تر نهاده‌ها برای دستیابی به منافع شخصی خود سود می‌برند، تولید و قیمت‌ها را به حالت تعادل برمی‌گرداند، مگر اینکه از انجام آن جلوگیری شود. بنابراین. کینز معتقد بود که به نظر می‌رسد رکود بزرگ با این نظریه مقابله می‌کند.

تولید کم بود و بیکاری به شدت بالا بود. رکود بزرگ کینز را برانگیخت تا در مورد ماهیت اقتصاد متفاوت فکر کند. از این نظریه‌ها، او برنامه‌های کاربردی در دنیای واقعی را ایجاد کرد که می‌تواند پیامد‌هایی برای جامعه‌ای در بحران اقتصادی داشته باشد.

کینز این ایده را رد کرد که اقتصاد به حالت تعادل طبیعی باز خواهد گشت. در عوض، او استدلال کرد که به محض وقوع رکود اقتصادی، به هر دلیلی، ترس و تیرگی که در بین مشاغل و سرمایه‌گذاران ایجاد می‌کند، تمایل به گسترش پیدا می‌کند و می‌تواند منجر به دوره‌ای پایدار از فعالیت‌های اقتصادی رکود و بیکاری شود.

در پاسخ به این موضوع، کینز از یک سیاست مالی ضدچرخه حمایت کرد که در آن، در طول دوره‌های بد اقتصادی، دولت باید برای جبران کاهش سرمایه‌گذاری و افزایش مخارج مصرف‌کننده برای تثبیت تقاضای کل، مخارج کسری را انجام دهد.

کینز در آن زمان به شدت از دولت بریتانیا انتقاد کرد. دولت هزینه‌های رفاهی را به شدت افزایش داد و مالیات‌ها را برای متعادل کردن شرایط افزایش داد. کینز گفت که این امر مردم را تشویق نمی‌کند که پول خود را خرج کنند، در نتیجه اقتصاد را بدون محرک می‌گذارد و قادر به بهبود و بازگشت به وضعیت موفق نیست.

کینز پیشنهاد کرد که دولت پول بیشتری خرج کند و مالیات‌ها را کاهش دهد تا کسری بودجه را کاهش دهد که این امر باعث افزایش تقاضای مصرف کننده در اقتصاد می‌شود. این امر به نوبه خود منجر به افزایش فعالیت‌های اقتصادی کلی و کاهش بیکاری می‌شود.

کینز همچنین از ایده پس‌انداز بیش از حد انتقاد کرد، مگر اینکه برای هدف خاصی مانند بازنشستگی یا تحصیل باشد. او آن را برای اقتصاد خطرناک می‌دید، زیرا راکد ماندن پول بیشتر به معنای پول کمتر در اقتصاد و محرک رشد بود. این یکی دیگر از نظریه‌های کینز بود که در جهت جلوگیری از رکود اقتصادی طراحی شده بود.

بسیاری از اقتصاددانان از رویکرد کینز انتقاد کرده اند. آن‌ها استدلال می‌کنند که کسب‌وکار‌هایی که به انگیزه‌های اقتصادی واکنش نشان می‌دهند، تمایل دارند اقتصاد را به حالت تعادل بازگردانند، مگر اینکه دولت با دخالت در قیمت‌ها و دستمزد‌ها از انجام این کار جلوگیری کند.

از سوی دیگر، کینز که در حالی می‌نوشت که جهان در دوره رکود اقتصادی عمیق فرو رفته بود، به تعادل طبیعی بازار چندان خوشبین نبود. او معتقد بود که در ایجاد یک اقتصاد قوی، دولت در موقعیت بهتری نسبت به نیرو‌های بازار قرار دارد.

بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین