کد خبر: ۸۹۳۸۹
تاریخ انتشار : ۰۲ خرداد ۱۳۸۸ - ۱۵:۵۶

«رهبر انقلاب و فلسفه» به روايت حداد عادل

آفتاب‌‌نیوز :

آفتاب: غلامعلی حداد عادل در نوشتاری به روايت «رهبر انقلاب و فلسفه» پرداخته و در بخشی از آن خاطرنشان كرده است: «ايشان اعتقادشان به فلسفه اسلامی، صرفاً از باب محاجه و احتجاج و رفع شبهه نيست و نگاه ابزاری به فلسفه و ترويج آن ندارند...». 

به گزارش گروه فرهنگ واندیشه در اين نوشتار آمده است:

درباره آشنايی آيت‌الله خامنه‌ای با حوزه‌ فلسفه- چه فلسفه غرب و چه فلسفه‌ اسلامی- من يک جمع‌بندی اجمالی از جايگاه فلسفه در ذهن ايشان، دارم. ايشان برخلاف اين‌كه از حوزه‌ مشهد برخاسته‌اند، نظر رايج در حوزه مشهد نسبت به فلسفه رسمی را ندارند. در حوزه مشهد - نگاهی كه به مكتب تفكيک موسوم شده- با فلسفه بر سر لطف نيستند؛ البته به درجات گوناگون. آقای خامنه‌ای هم به همان حوزه تعلق دارند و در آن‌جا نشو و نما كرده‌اند، اما نظر منفی نسبت به فلسفه‌ اسلامی پيدا نكرده‌اند؛ بلكه نظر مثبت دارند.

ايشان در فلسفه، به اعتباری، فرزند فكری علامه‌ طباطبايی هستند، نه فرزند آقاشيخ مجتبی قزوينی كه البته بسيار برای اين بزرگوار احترام قائل هستند. ايشان به من می‌فرمودند ما در محضر آقاشيخ مجتبی دو تا درس می‌خوانديم. ساعت اول ايشان فلسفه و منطق به ما درس می‌داد؛ خيلی دقيق، درست و فنی. ساعت بعد همان حرف‌ها را مطابق نظريه‌ مكتب تفكيك رد می‌كرد. بنابراين آقای خامنه‌ای هر دو نگاه را در حوزه‌ مشهد تجربه كرده است. ولی خطی كه ايشان دنبال كرده و نسبت به آن نظر دارد، خط يا مشرب فلسفی علامه‌ طباطبايی و آقای مطهری است.

ايشان بار اولی كه مي‌خواستند در سال 1360 رييس‌جمهور شوند، در تلويزيون راجع به خودشان صحبت كردند. آن‌جا ايشان به نحوه استفاده خودشان از محضر علامه طباطبايی اشاره مي‌كنند. اصولاً يكی از جهاتی كه ايشان با آقای مطهری آن‌همه رفاقت، انس، همكاری و همفكری داشتند، همين هم‌افقی و ديد مشترک نسبت به فلسفه اسلامی است. البته ايشان تاكنون اثر فلسفی‌ای ننوشته‌اند و درس فلسفه هم داير نكرده‌اند اما فلسفه اسلامی را خوب می‌دانند.

هنگامی كه ايشان رييس‌جمهور بودند، گاهی ما در حضور ايشان جلساتی داشتيم تا مشخص كنيم در كتاب‌های معارف اسلامی دانشگاه را چه مطالبی بايد بيايد؟ و چگونه بايد اين كتاب‌ها را نوشت؟ بحث‌های كلی زياد بود. يک روز بحث به مسائل خاص، فنی و دقيق فلسفه كشيده شد. اشخاصی كه آن‌جا بودند- برخی دانشگاهی و برخی ديگر حوزوی- كسانی بودند كه بالفعل مشتغل به فلسفه بودند.
 
آن زمان هم دوران سخت جنگ بود و مرتباً اخبار خوش و ناخوش جنگ حتی در ميانه‌ جلسات اينچنينی به آقا می‌رسيد. گاهی در ضمن جلسات پوشه‌ا‌ی به دست ايشان می‌دادند و خبر می‌رسيد كه مثلاً يک هواپيما سقوط كرده يا يک حمله‌ای عليه ما شروع شده است.
 
ايشان اين‌گونه اشتغالات ذهنی بسيار داشتند اما به آن مباحثه‌ فلسفی وارد شدند و من ديدم كه كاملاً حاضرالذهن هستند و با استدلال خوب و روشن ديدگاه‌شان را مطرح كردند. انگار كه هيچ كار ديگری غير از آموزش فلسفه ندارند! اين برای من خيلی تعجب‌آور بود و نشان می‌داد كه ايشان فلسفه اسلامی را خوب خوانده و فهميده‌اند و به آن اعتقاد دارند.

از نشانه‌های ديگر اهميتی كه ايشان به فلسفه‌ اسلامی می‌دهد، تشويق طلاب است نسبت به جدی گرفتند فلسفه و كلام اسلامی و نيز كمک به مؤسساتی كه فلسفه‌ اسلامی را آموزش می‌دهند و يا در اين حوزه پژوهش می‌كنند كه يكی از آن‌ها «بنياد حكمت اسلامی صدرا»ست كه با حمايت ايشان تاسيس و فعال شده است.

ايشان ضمن آن‌كه توجه دارند كه در مواجه با تمدن غرب، صرفاً استناد به نقل كارساز نيست و بايد در اين ميدان چهر‌ه عقلانی و استدلالی تمدن اسلامی به ميدان بيايد، اعتقادشان به فلسفه اسلامی، صرفاً از باب محاجه و احتجاج و رفع شبهه نيست و نگاه ابزاری به فلسفه و ترويج آن ندارند...

بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین