به نظر میرسد در سایه عدم اطمینان به سیاستهایی، چون آزادسازی مالی، نظام ارزی شناور و آغوش باز برای سرمایههای خارجی، مدل چینی در حال محبوب شدن است؛ مدل چینی بیش از هرکجا در کشورهای دارای نظامهای سیاسی خودکامه یا اقتدارگرا در حال رشد است، چراکه همزمان با رویکرد توسعهای خود، دست نظام سیاسی برای قبضه قدرت را بیش از پیش باز میگذارد. سالهای زیادی است که رهبران چین منکر هرگونه جاهطلبی در صدور مدل توسعه اقتصادی خود هستند؛ بااینحال گاهی اوقات از بیان این ایده باکی ندارند. برای مثال، سال گذشته، شی جین پینگ در یک سخنرانی برای مقامات حزب کمونیست استدلال کرد که مدل اقتصادی این کشور «افسانهای که مدرنسازی را معادل با غربیسازی تعریف میکند میشکند» و رشد آن «انتخابها برای کشورهای درحالتوسعه» را گسترش میدهد. شی بیراه نمیگوید، اکنون در جهان درحالتوسعه افراد بیشتری به مدل اقتصادی او اقبال نشان میدهند؛ از عمران خان پاکستانی و ماهاتیر محمد از مالزی گرفته تا لولا داسیلوا از برزیل و سیریل رامافوزا از آفریقای جنوبی، همگی دستکم به برخی مزایای این مدل اشاره کردهاند.
از زمانی که آقای کوپر رامو برای اولین بار در مورد اجماع پکن نوشت، اندازه اقتصاد واقعی چین چهار برابر شده و قدرت دیپلماتیک و نظامی این کشور را تقویت کرده است. کریستالینا جورجیوا، رئیس صندوق بینالمللی پول، در مصاحبه اخیر خود با تلویزیون دولتی چین گفته است: «من به سراسر جهان سفر میکنم و میبینم که مدلهای توسعه که از چین بیرون آمدهاند در جاهای دیگر تکرار شدهاند.» برای تجزیهوتحلیل میزان صحت این موضوع، شاخصی تولید کردهایم که میزان شباهت سایر اقتصادها به اقتصاد چین را اندازهگیری میکند. این مدل بر نتیجهگیری جورجیوا صحه میگذارد. علاوه بر این، دلیلی وجود دارد که باور کنیم نفوذ چین در جهان به رشد خود ادامه خواهد داد.
برخی از ویژگیهای شناختهشده مدل چینی را میتوان در دیگر داستانهای موفقیت آسیای شرقی از جمله ژاپن، کره جنوبی و تایوان نیز یافت. اقتصاد در هر چهار کشور به سمت صادرات و سرمایهگذاری گرایش دارد. چین برای سه دهه مازاد حساب جاری داشته است. تشکیل سرمایه ثابت ناخالص آن به ۴۲درصد تولید ناخالص داخلی میرسد که یکی از بالاترین ارقام در جهان است. یک حساب سرمایه تقریبا بسته مانع از انتقال پول شهروندان به خارج از کشور میشود. سرکوب مالی به معنای پایین نگه داشتن مصنوعی نرخ بهره، تامین مالی ارزان بانکی را برای صنایع مورد علاقه دولت تضمین میکند. اما عناصر چینی بارزتر دیگری نیز وجود دارد. کره جنوبی و تایوان زمانی از حکومت استبدادی به سمت حکومت دموکراتیک رفتند که فقیرتر از چین امروزی بودند. در پکن هیچ آزادسازی سیاسی وجود نداشته است و قدرت اقتصادی دولت برای اهداف سیاسی، از جمله از طریق شرکتهای دولتی استفاده میشود. این موضوع به طور ویژه در بخش مالی صادق است. علیرغم رشد شرکتهای خصوصی از دهه ۱۹۸۰، مقامات سیستم بانکی را تحتکنترل خود قرار دادهاند و بیش از ۵۰درصد از داراییهای بانکی همچنان در اختیار وامدهندگان دولتی است. توسعه چین همچنین به استفاده از مناطق ویژه اقتصادی ارتباط دارد، یعنی مناطقی که قوانین مالیاتی و سرمایهگذاری آزادتری را ارائه میدهند. این مناطق آزاد ابداع چینیها نیستند، اما موفقترین مناطق آزاد چینیها، مانند مناطق وسیعی از شنژن و جزیره هاینان، الهامبخش سایر مناطق آزاد در سراسر جهان هستند. اکنون تعداد مناطق آزاد به حد انفجار رسیده است. امروزه فیلیپین بهتنهایی میزبان تعداد بیشتری از این مناطق نسبت به سال ۱۹۹۵در سراسر جهان است.
با استفاده از این هفت معیار - تراز حساب جاری یک کشور، باز بودن حساب سرمایه، مقیاس سرمایهگذاری، سهم کالاهای تولیدی از صادرات آن، اندازه سیستم بانکی دولتی، سطح دموکراسی و سرانه مناطق ویژه اقتصادی بزرگ به ازای هر نفر - اکونومیست محاسبه کرده است که اقتصادهای دیگر چقدر با چین اشتراک دارند. در ابتدای این جدول، ویتنام قرار دارد که از اقتصادی صادراتمحور و تولیدی برخوردار است و توسط حزب کمونیست اداره میشود. استرالیا، بریتانیا و یونان که هیچکدام توسط کمونیستها اداره نمیشوند، از جمله کشورهایی هستند که در انتهای این ردهبندی قرار گرفتهاند. روسیه و هند در ردههای بعدی شبیهترین کشورها به چین قرار دارند. وضعیت سایر کشورها عجیبتر است. چین اکنون اشتراکات بیشتری با بنگلادش و ترکیه دارد؛ کشورهایی که هدفشان ارتقای صادرات است، اما سیاست دموکراتیکتری دارند. هند و اتیوپی نیز به چین شبیهاند و بخشی از این شباهت به سیستم بانکداری دولتی آنها بازمیگردد. در همین حال، حساب سرمایه بسته آنگولا این کشور را به رتبههای بالاتر انتقال میدهد. همه این کشورها مناطق ویژه اقتصادی دارند.
آنچه چین به رهبران کشورهای در حال توسعه ارائه میدهد، این اطمینان خاطر است که برای رشد نیازی به دموکراتیک شدن ندارند. به گفته یکی از صاحبنظران، «برای بخش بزرگی از جنوب جهانی، موفقیت چین بسیار جذاب است، زیرا نشان میدهد سفیدپوستان غربی همه پاسخها را ندارند». حتی اگر در حال حاضر از سطح رشد اقتصادی احتمالی این مدل کاسته شده باشد، این معامله برای بسیاری از خودکامگان همچنان خوب به نظر میرسد. کشورهایی از جمله آنگولا، اتیوپی و تانزانیا توسط احزاب مسلط برخاسته از جنبشهای آزادیبخش ملی رهبری میشوند و مدتها به مداخله دولت، مدیریت دقیق تجارت و کنترل سیاسی اعتبار علاقه داشتهاند. سران این کشورها و به طور کلی نخبگانی که قصد آزادسازی ندارند به اقتصاد چین همچنان با تحسین مینگرند.