عصر ایران از قول یک فرزند شهید نوشت:
پدرم که به جبهه میرفت نگفت مرگ بر این مرزی که با فلانیها هموطن هستیم. فلانیهایی که آن روزها خودشان را مجاهدین خلق مینامیدند و خلق، آنان را منافق خطاب میکرد؛ پدرم ایران را دوست میداشت.
پدرم وقتی مجروح شد و هنگامی که دوباره به جبهه برگشت و شیمیایی شد، باز هم نگفت مرگ بر این مرزی که برای حفظش، حتی نمیتوانم درست نفس بکشم و درست صحبت کنم؛ پدرم ایران را دوست میداشت.
وقتی هم بعد از سالها رنج تنگی نفس و سرفههایی که هر روز امانش را میبرید و اشک بر چشمانش میآورد، تمام کرد و به شهادت رسید، ما نیز نگفتیم مرگ بر این مرزی که به خاطرش پدرمان را از دست دادیم؛ ما نیز ایران را دوست میداریم.
دیروز که دیدم امیرحسین ثابتی، نماینده مجلس شورای اسلامی وقیحانه توئیت کرده که مرگ بر مرزی که عراقچی و ظریف در آن به دنیا آمده اند، ابتدا باور نکردم و گفتم شاید از آن توئیتهای فیکی باشد که پسماندههای رجوی در شبکههای اجتماعی استفراغش کرده اند، اما پرس و جو که کردم دنیا دور سرم چرخید: وای خدای من! چگونه یک ایرانی میتواند به مرزهای میهن اش مرگ بفرستد! آن هم کسی که خود را نماینده مردم همین سرزمین میداند!
اشک ریختم، واقعاً اشک ریختم، مخصوصاً وقتی چشمم به آخرین عکس پدرم افتاد که روی تخت دراز کشیده بود و با چشمان بی رمقش به دوربین و به همه ما بازماندگان ایران چشم دوخته بود.
چه کردیم ما با ایران و با میراث شهیدان؟! پدرم آن سوی اشک هایم جا ماند….
۲. تقصیر شومنی، چون ثابتی نیست که بالاترین هنرش مجری گری تلویزیون و سفر به قطر بود برای دیدن بازیهای جام جهانی؛ تقصیر بزرگترهای “به اصطلاح اصولگرا”یش هست که جوان خام و هدرگویی، چون او را در غیاب مردم توی لیست گذاشتند و در کم رمقترین انتخابات تاریخ پارلمانی جمهوری اسلامی با رأیی نازل به مجلس فرستادند تا امر بر او مشتبه شود که آنقدر بزرگ شده که میتواند بر مرزهایی مرگ بگوید که پدر من و ۲۳۰ هزار تن دیگر، چون او برای حفظش جان شان را از دست دادند و الان به جای آن که نزد خانواده هایشان باشند یا در کرسیهای مجلس برای ملت بجنگند، زیر خروارها خاک سرد مدفون شده اند و لابد تا کنون آن زیر چیزی جز استخوان از آنان باقی نمانده است.
نوشتم “به اصطلاح اصولگرا”، چون پدر من هم تا وقتی، نفسهای نیم بندش میآمد، اصولگرا بود، ولی هیچ شباهتی بین او امثال ثابتی و رسایی و نبویان و کوچک زاده و نظایر این قوم نبود؛ یا پدر شهید من اصولگرا نبود یا اینها اصولگرا نیستند.
۳. اگر تاریخ ما را مذمت کند که در زمان شما نمایندهای بود که معنای مرز را نمیفهمید و میگفت مرگ بر مرز و معیاری که من و عراقچی را آشنا بداند و افغانهای عضو فاطیمون را غریبه، ما چیزی جز شرمساری نخواهیم داشت.
عراقچی و امثال او، چون پدر من در آن ۸ سالی که ثابتی هنوز یه دنیا نیامده بود، برای همین مرزی که این جوان خام برایش آرزوی مرگ دارد، جنگیدند و چه میدانند متولدین و بزرگ شدگان بعد از جنگ که سرب داغ و دود باروت و بوی خون چیست؟ و خدا را شکر که نمیدانند وای کاش هیچگاه هم ندانند و تجربه اش نکنند. ولی حق ندارند این گونه بی شرمانه درباره مرزی که برای نگهداشت وجب به وجب اش ۸۰۰ هزار نفر از مردان و زنان این سرزمین شهید و مجروح و جانباز و اسیر شده اند، حرف مفت بزنند و بعد با پر رویی تمام، ادعای اصولگرایی و وطن دوستی و انقلابی گری کنند.
راستی اگر ایشان قائل به مرز نیست، چرا نمیرود در افغانستان کار کند؟
۴. عراقچی در پاسخ به ثابتی گفت: من نمیگویم مرگ بر وطنی که هموطنم عراقچی است. من میگویم جانم فدای وطنی که فردی منتقد، ولایتپذیری مجلس را هم زیر سوال میبرد.
عراقچی دیپلمات است و لابد پاسخش هم دیپلماتیک است، اما من فرزند شهید هستم و همانند پدرم و رهبرم، انقلابی ام و اصولگرای واقعی و نه از این قلابیهای تازه به دوران رسیده.
پس من نمیتوانم مانند عراقچی پاسخ دیپلماتیک به این فرد هتاک بدهم و به صراحت میگویم: مرگ بر کسی که به این وطن خیانت کند، چه در مجلس باشد و با ریش و یقه بسته به مرزهای این سرزمین فحاشی کند و چه در دولت و هر جای دیگر.
من و امثال من، داغ یتیمی نکشیدیم که امثال ثابتی، رو به مرزهای این سرزمین آروغ جناحی بزنند و فکر کنند که، چون پشت نقاب حزب اللهی گری پنهان شده اند از خشم انقلابی فرزندان شهدا که هنوز وفادار به خون پدرانشان هستند، مصون میمانند.
۵. اگر این مرز که نماینده اش بدان مرگ میگوید به برکت خون شهیدان نمانده بود، این ۲۹۰ کرسی پارلمان هم وجود خارجی نداشت که امثال ثابتی روی صندلیهای سبز و نرم آن لم بدهند. کرسیهایی که برای هر کدام شان ۷۹۳ مدافع مرزهای ایران شهید شده اند. کاش کسی که به مرزهای این کشور مرگ نثار میکند، لااقل این اندازه شعور داشته باشد و بفهمد که روی خون ۷۹۳ شهید نشسته است نه روی چرم و چوب و فلزهایی به نام صندلی.
۶. میخواستم نام خودم و پدر شهیدم را هم بنویسم، اما یاد توصیه همیشگی و وصیت او افتادم که گفته بود حق ندارید از نام من کوچکترین استفادهای بکنید. ما حتی از سهیمه کنکور نیز استفاده نکردیم و خود او نیز تا وقتی زنده بود، از مزایای جانبازی بهره نبرد؛ بنابراین با امضای محفوظ فرزند یکی از ۲۳۰ هزار شهید برایتان میفرستم و امیدوارم منتشر کنید.