کد خبر: ۹۳۹۲۵
تاریخ انتشار : ۲۸ دی ۱۳۸۸ - ۱۴:۵۰
گفت وگو با عبدخدایی از رهبران فداییان اسلام درسالگرد شهادت نواب صفوی

برخورد نظامی با تفكر كسروی

کسروی ترور نشد؛ در دادگاه شیعه محاکمه و محکوم شد
آفتاب‌‌نیوز :

آفتاب – فروزان آصف نخعی: گروه فداییان اسلام، از نخستین گروه‌های اسلامی است كه از دهه 20 ظهور و بروز می‌یابند. رهبراین گروه یعنی نواب صفوی در یكی از كوچه‌های خانی آباد در تهران به دنیا آمد. پدرش سیدجوادمیرلوحی بود كه تحت فشار ماموران حكومت وقت از لباس روحانیت به درآمده بود و به وكالت دادگستری اشتغال داشت. سید مجتبی‌نواب‌صفوی پس از آن كه دوران دبستان را پشت سر گذاشت، وارد مدرسه صنعتی آلمان‌ها در تهران شد. پس از سقوط رضا شاه او برای تحصیل علوم دینی راهی نجف به مدت سه سال و اندی شد. او با فتوای قتل كسروی راهی ایران شد. نواب صفوی كه بسیار تحت تاثیر حسن‌البناء بوده، مهم ترین اندیشه‌هایش را در كتاب "جامعه و حكومت اسلامی" گرد آورد . برای نواب‌صفوی در دهه 30 خورشیدی، 30 هزارتومان جایزه تعیین كرده بودند. نواب و یارانش كه مدتی در منزل آیت‌الله طالقانی مخفی بودند بالاخره دستگیر و در تاریخ 27/10/1334 تیرباران شدند. به همین مناسبت گفت‌وگوی كوتاهی را با آقای عبدخدایی از یاران نواب‌صفوی انجام داده‌ایم تا میزان تحقق اهداف نواب صفوی به ویژه میزان موفقیت وی در برخورد حذفی با كسروی واندیشه‌های او را در سالگرد شهادتش بررسی كرده باشیم. در ادامه متن این گفت و گو را با هم می خوانیم.

فداییان اسلام از نخستین گروه هایی بودند كه به موضوع فرهنگی، عكس العمل نظامی نشان داده‌اند به نحوی كه آنان در برابر اندیشه‌های كسروی اقدام به ترور او كردند. بعد ها جلال آل احمد به موضوع غرب‌زدگی و خدمت وخیانت روشنفكران پرداخت. امروز نیز بحث علوم‌انسانی و انحرافات حاصل از آن بحث روز است، آیا فكر می‌كنید كه شیوه برخورد فداییان اسلام امروز قرین موفقیت بوده است؟
- ببینید برای پاسخ به این سوال ابتدا باید شرایط آن روز ایران را توضیح بدهم . آن دوران، مصادف است با جنگ اول و جنگ دوم جهانی كه به دلیل پیدایش فاشیسم و ناسیونالیسم به وقوع پیوست. نسیم این ناسیونالیسم هم به ایران آمد؛ البته با یك‌نوع از آزادی‌هایی كه بعد از روسو درفرانسه به وجود آمده بود. عده‌ای از روشنفكران ما كه سلطه واستبداد قاجاریه، و برخی از آن ها كه به اروپا مسافرت كرده و پیشرفت‌های آن دیار را دیده بودند، شیفته آن ناسیونالیسم شدند مانند مرحوم فروغی، سعید نفیسی، استاد پورداود، علی دشتی، تدین و تقی‌زاده. این شیفتگی به ناسیونالیسم حتی در برخی از افراد مذهبی نیز مانند مرحوم فروزانفر مشاهده می‌شد. همین نیروها نیز بودند كه زمینه‌های قدرت گرفتن رضاشاه را به وجود آوردند. چون بعد از مشروطیت ایران قادرنشد امنیت و یكپارچگی خود را حفظ كند، احساس كردند كه نیاز به‌یك شخصیت ملی قدرتمندی دارند كه همبستگی ایران را حفظ كند، و این شخصیت را درچهره رضاشاه دیدند. لذا می‌بینیم در زمان رضاشاه، كسروی دادستان تهران می‌شود. او همچنین مسئولیت ویراستاری واژه‌های وارده از تازی به فارسی می‌شود ، كسروی همچنین تلاش می‌كند ادبیاتی ایجاد شود تا واژه‌های خالص فارسی در آن ظهور و بروز بیابد. لذا تنها بحث غرب‌زدگی نبوده، بلكه نسیم ناسیونالیسم اروپایی نیز به این دیار تابیده كه نتیجه آن دوره رضاخانی است. بعد از رضاشاه، فضای باز سیاسی به وجود آمد. دراین فضا آن چه رضاخان انتظار داشت بیرون بیاید، خلاف آن بود؛ علت نیز آن بود كه جنگ جهانی دوم آغاز شده بود. در این فضا سرمایه داری حرفی برای گفتن نداشت، سوسیالیسم، ایدئولوژی تازه دنیا شده بود، و دانشگاه به طوركلی، گرایشات چپ شامل چپ مستقل، چپ وابسته، ناسیونال سوسیالیسم، سوسیالیسم انقلابی و سوسیالیسم دموكراتیك پیدا كرده بود. عده‌ای نیز سوسیالیست‌های خداپرست بودند. لذا این كه فكر كنیم كسروی غرب‌زده بوده، خیر، كسروی ناسیونالیستی بود كه در مسیر ناسیونالیسم غربی حركت و درحركت خود، به تشیع حمله كرد. 

اما برخی معتقدند كه دیدگاه‌های مرحوم نواب‌صفوی كه بیشتر تحت تاثیر حسن البناء بوده عامل مهمی در ترور كسروی بوده است. این دیدگاه بعدها شكل فرهنگی تری به خود می‌گیرد مانند بحث‌های جلال آل احمد در باره روشنفكران ، ابتدای انقلاب نیز بحث انقلاب فرهنگی مطرح شد ،‌و درحال حاضر نیز بحث پالایش علوم انسانی مطرح می‌شود ، من می‌خواهم بدانم كه بالاخره راه نواب صفوی تا چه اندازه قرین موفقیت بوده است؟ 

- لطفا از واژه ترور استفاده نكنید، چون او در دادگاه شیعه محاكمه شده و این حكم از آن بیرون آمده است. ولی درباره آل احمد باید بگویم كه ابتدا مرحوم جلال آل احمد از حزب توده انشعاب می كند و به حزب رحمتكشان می رود، سپس از حزب زحمتكشان نیز انشعاب می‌كند و با آقای علی‌اصغرحاج‌سیدجوادی عضو نیروی سوم می‌شود، تا این كه كودتای 28 مرداد سال 1332 پیش می‌آید. جلال بعد از 28 مرداد نیز جزو روشنفكرانی است كه حتی یك مسافرت به اسراییل انجام می‌دهد. تا این كه 15 خرداد سال 1342 به وقوع می‌پیوندد. این تحول منجر به نوشتن خدمت یا خیانت روشنفكر می‌شود. درحالی كه نواب صفوی ویارانش درسال 1324 به این مسئله رسیده بودند. حضرت امام(ره) نیز در كشف‌الاسرارش به این مسئله رسیده بودند. بعدها نیز دكتر شریعتی می‌نویسد كه پای هیچ قرارداد استعماری را یك روحانی امضاء نكرده است. 

این نكته را نیز باید بگویم كه یك تفاوت اساسی از نظر ادبیات بحث میان جلال و واب صفوی وجود داشته است. برای این كه از نظر ادبی، شاید چهار نوع ادبیات داشتیم . ابتدا ادبیات ملی‌گرایانه بود كه احمدكسروی و عده‌ای از همراهان او دنبال می‌كردند، به این معنا كه واژه‌های اساسی قبل از اسلام را وارد ادبیات می‌كردند و سعی داشتند واژه‌های اصیل تشیع و قرآن را از آن حذف كنند. نوعی دیگر از ادبیات مربوط به حزب‌توده و كمونیست‌های ایران بود كه تلاش می‌كرد فضای ادبیات چپ را وارد ادبیات زمانه خود كند. این عده‌ سعی می‌كردند كه در نوشته‌هایشان واژه‌های فرنگی را مطرح كنند. نوعی دیگر از ادبیات مربوط به روحانیونی بود كه واژه‌های سخت عربی را سعی داشتند در ادبیات زمانه وارد كنند. یك نوع نوشته و ادبیات هم نواب‌صفوی و جلال داشتند و به نوعی می‌توانم بگویم كه صادق هدایت داشت. این نوع نوشته‌های ادبی تقریبا سهل و ممتنع و مردمی بودند، زیرا واژه‌های متداول مردم را مصرف می‌كردند. این ادبیات نه واژه‌های ناسیونالیست ‌ها را مصرف می‌كرد و نه از واژه‌های كمونیست‌ها استفاده می‌كرد و نه از واژه‌های برپیچ و خم عربی حوزه‌های علمیه سود می‌جست. به همین دلیل این ادبیات برای جامعه ما دارای جذبه بود. به همین دلیل شاهدیم كه جوانان پرشوری در كنار نواب صفوی قرار دارند. برای این كه مسئله را پایین بیاورند می‌گفتند كه نواب صفوی قدرت هیپنوتیزم داشته است. این موضوع كمی نیست كه اسلحه را به دست یك جوان بدهید و بعد بگویید كه برو نخست‌وزیر و... را بزن. بعد هم به صراحت اعلام بكن كه من او را زده‌ام و آماده شهادت هستم. این موضوعی نیست كه به راحتی قابل انجام باشد و باید دارای زمینه‌های قبلی باشد. 

این زمینه قبلی در یك بعد شامل نوع روابطی است كه ایران با غرب دارد. این كه سیاستمداران ایرانی با سفیران شوروی و آمریكا وانگلیس مراوده نزدیك دارند، مسلمانان وطن‌دوستی كه مجموعه این شرایط را می‌دیدند،‌ از طرفی نوشته‌های نواب صفوی به گونه‌ای بود كه ضمن درافتادن با اهداف استعمار و استبداد، به منافع مردم و دردهای آنان توجه داشت، از این رو حركت‌اش با عده قلیلی آغاز می‌شود، ولی در درازمدت نیاز به رهبری جامع‌الاطراف داشت. به عبارت دیگر حركت نواب‌صفوی هم نیاز به یك رهبراستعمارستیز و هم نیاز به یك رهبری فرهنگی و صاحب مكتب داشته كه این دو در شهید نواب صفوی جمع نشده بود. این دوتای دیگر درشخصیت‌های دیگری چون مرحوم آیت‌الله العظمی بروجردی جمع بودند كه فرهنگساز بوده‌اند، درحالی خود مرحوم نواب صفوی تنها رهبری اجرایی را به عهده داشتند. لذا زمانی كه به آن تاریخ نگاه می‌كنیم می‌بینیم كه شهادت نواب صفوی نقش عظیمی در بیداری جوانان حوزه دارد. با آن كه با تبلیغات رژیم ، رهبران حوزه ها از نواب صفوی حمایت نمی‌كنند، اما جوانان حوزه هر سال برای سالگرد شهادت وی، سالگرد می‌گیرند. محبوبیت مرحوم نواب صفوی تا آن جا پیش رفته بود كه اسامی كسانی چون نواب صفوی، ذوالقدر و حسین امامی و دیگر رهبران فداییان اسلام در نماز شب‌های زنان ومردان مومنه و مومن جای گرفته بود، یعنی برای سلامتی آنان مردم در نمازهایشان دعا می‌كردند. در برخی از هجوم‌های ساواك به منازل مردم، اسامی این افراد در سجاده نماز آنان پیدا شده بود. 

نواب صفوی و یارانش حتی غرب را درشكل لباس پوشیدن تحمل نمی‌كردند. از این رو اگر كسی با كلاه شاپو پیش ایشان می‌رفت، ایشان اعتراض می‌كردند و می گفتند كه این كلاه را استعمار بر سر شما گذاشته است. مرحوم جلال غرب زدگی را می‌نویسد، ولی خودش كراوات می‌زند. اما دكتر شریعتی كه با كراوات و پیراهن یقه‌آرو به ایران می‌آید و درحسینیه ارشاد مشغول تدریس می‌شود، در سال‌های 51 دیگر كراوات ندارد و یقه‌اش باز است وتقریبا مانند امروز ما لباس می‌پوشد. به عبارت دیگر تحصیلكرگان غرب نیز به آنجا می‌رسند كه آثار غرب را از میان ببرند. از این رو در میان فداییان اسلام كراوات ضدارزش است. 

پس از نظر شما ضدیت مرحوم نواب صفوی با كسروی اینگونه به بار نشسته بود؟ 

- بله. برای این كه بعد‌ها پاك‌دینی كسروی مانند بهاییت، مورد توجه جامعه قرار نگرفت. البته من به زدن كسروی از بعد سیاسی، نگاه می‌كنم، زیرا كسروی به راهی رفته كه رضاخان از لحاظ نظامی همان راه را رفته است. در اصل راه كسروی راه رضاخان است. حال او می‌خواهد با قلم زدن وانتشارنشریه پرچم، انتشار كتاب شیعه‌گری و... همان راه را برود. 

فداییان اسلام پیرو اخوان المسلمین مصر بودند ، ولی چرا مانند آن حركت تبدیل به یك حركت توده‌ای نشدند؟ 

- شما این حركت توده‌ای را در 15 خرداد مشاهده می‌كنید. وقتی كه ماجرای 15 خرداد را در تهران، قم، شیراز، مشهد و... دنبال می‌كنیم مشاهده می‌كنیم كه منشاء همه این حركت‌ها از ناحیه كسانی است كه با حركت نواب صفوی مرتبط بوده‌اند مانند مرحوم حاج صادق امانی، مرحوم سعید امانی،‌ آقای حاج هاشم امانی، آقای پوراستاد، یا مرحوم باهنر، یا كسانی كه درانفجار حزب جمهوری اسلامی در ابتدای انقلاب به شهادت رسیدند مانند دكتر پاكنژاد، نگاه می‌كنیم به محض این كه امام (ره) فریاد زد، همه كسانی كه در اطراف ایشان جمع شدند چه از كسبه و چه از پیشه‌وران و چه كسانی كه از روحانیت به ویژه طلبه بودند، همه كسانی بودند كه به نواب صفوی علاقمند بودند. حتی چهره‌هایی مانند مرحوم یدالله سحابی و مهندس عزت‌الله سحابی، همگی به مرحوم نواب صفوی اظهار ارادت كرده و می‌كنند. به عبارت دیگر آن حركت، حركت توده‌ای خود را در 15 خرداد 1342نشان داد. همچنان كه می دانیم یكی از شعارهای اساسی مرحوم نواب صفوی نه روس و نه انگلیس و نه آمریكا بود.

بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
انتشار یافته: ۰
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۰:۳۸ - ۱۳۸۸/۱۱/۰۱
0
0
لطفا نقدهای منطقی و خارج از تعصب نواب میرلوحی را بر آثار احمد کسروی نمایش کنید تا بیشتر به آگاهیهای کاربران اضافه گردد. عدم نمایش نگرش منفی در مورد نواب ایجاد می کند. ضمنا هر مذهبی که مخالفی برای خویش دید ، آیا اجازه صدور ترور آن مخالف را دارد؟ منظور القاعده است که وهابیها مانند علمای شیعه به آنها اجازه ترور داده اند.
ناشناس
|
United States of America
|
۱۱:۵۱ - ۱۳۸۸/۱۱/۰۱
0
0
من با اين سواد كم از عملكرد تروريستي فدائيان اسلام متاثرم امام هيچگاه عملكرد اين گروه را تائيد نكرد.راه مقابله گفتگو بود وهست.آقاي عبد خدائي بايد پاسخگوي ترور نافرجام دكتر فاطمي باشد كه تا آخر عمر از اثرات آن ترور ناموفق درد مي كشيد.
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۰:۵۳ - ۱۳۸۸/۱۱/۰۳
0
1
خدایش بیامرزد
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین