آفتابنیوز : آفتاب: داریوش آشوری در گفتگو با رادیو زمانه وضعیت زبان فارسی در سه کشور ایران، افغانستان و تاجیکتسان را بررسی کرده است.
«داریوش آشوری»، نویسنده، مترجم و زبانشناس ایرانی مقیم فرانسه است. در زبان فارسی نوشتاری، واژههای نوساختهی بسیار از وی مانند: گفتمان، همهپرسی، آرمانشهر، رهیافت، هرزهنگاری، درسگفتار و غیره رواج دارد. فرهنگ علوم انسانی او شامل صدها ترکیب و واژه اشتقاقی تازه برای گسترش زبان فارسی در زمینه علوم انسانی و فلسفی است.
زبان فارسی، دری یا تاجیکی، ریشهاش در خراسان بزرگ و یکی از گویشهای محلی زبان ایرانی بوده که در دوران پس از اسلام، قرن سوم به بعد، در زمان سامانیان تبدیل به زبان نوشتاری و ادبی شده است و به عنوان زبان ادبی، قلمرو بزرگی را فتح کرده است.
دامنه نفوذ و آفرینش آثارش نه فقط به خراسان بزرگ، بلکه به سراسر قلمرو ایران امروزی، افغانستان، تاجیکستان و شبه قاره هند رفته و میدان نفوذ بسیار زیادی در ادبیات این زبان به خصوص زبان شعر پیدا کرد.
تا زمان زیاد، حدود هزار سال به عنوان زبان مشترک ادبی در یک منطقه بسیار پهناور جغرافیایی حضور داشته است. گویشهای محلی و بومی دیگر، در طول زمان، با فاصلههای جغرافیایی از یک دیگر دورتر میشوند و حتی دستورزبان و ساختارآوایی آنها نیز متفاوت میشود تا حدی که به زبانهای جداگانهای تبدیل میشوند.
این زبان تا همین اواخر اعتبار خود را حفظ کرده بود اما از نیمه قرن نوزده به بعد با برخورد تمدن اروپایی و شکسته شدن این حوزه فرهنگی و نوع ارتباط هر کدام از این قطعههای فرهنگی با تمدن اروپایی، این اعتبار آسیب دید.
به طور مثال زبان فارسی با زبان فرانسه، شاخه دری افغانی با زبان انگلیسی از طریق هند و شاخه تاجیکی با زبان روسی ارتباط پیدا کرد و تمام اینها عوامل مهمی برای تغییر فضاهای زبانی و دور کردن آن از زبان کلاسیک بودند.
در زبان ادبی مدرن مثل زبان داستاننویسی، رماننویسی، نمایشنامهنویسی هر کدام به گویش و دیالکت بومی خود وابسته هستند؛ به طور مثال داستاننویسی ایرانی بر اساس لهجه تهرانی و در افغانستان بر اساس لهجه کابل و هرات است در نتیجه ادبیاتشان برای یکدیگر به اندازه ادبیات نوشتاری کلاسیک، آشنا و فهمیدنی نیست.
در تاجیکستان جریانی به وجود آمده که تلاش میکنند به زبانی بنویسند که برای دیگر فارسی زبانان قابل فهم باشد، چرا در ایران چنین تلاشی دیده نمیشود؟
در ایران به دلیل آن که زبان فارسی زبان رسمی و زبان آموزشی است و همچنین منابع اقتصادی دولت در پشت آن بوده است، این شاخه از زبان فارسی رشد بیشتری داشته و خود را بیشتر سازگار کرده است.
و الگوی آن زبانهای اروپایی بوده، در ابتدا زبان فرانسه و از جنگ جهانی دوم به بعد زبان انگلیسی الگو شده، طبیعی است که اهل فرهنگ در تاجیکستان و افغانستان راهنمایشان بیشتر شاخه فارسی ایرانی باشد.
ولیکن به نظر میرسد از سوی ایران به دوشاخه دیگر زبان فارسی توجهی نشده است، در حالی که لازم است به منابع زبانی در افغانستان و تاجیکستان که منابع بسیار مهمی هستند نیز توجه شود و این میتواند به رشد و تحول زبان فارسی در بستر دنیای مدرن یاری دهد. اما مجموعه شرایط سیاسی، اقتصادی و فرهنگی چنین امکانی را فراهم نکرده است.
شما در مقاله خود، فارسی دری تاجیکی، از واگرایی دوباره بین این سه شاخه زبان فارسی صحبت میکنید، لطفاً در این باره توضیح بیشتری دهید.
در دوران واگرایی، قلمرو زبان فارسی، سه قلمرو سیاسی جداگانه پیدا میکند، ایران کنونی، افغانستان و تاجیکستان و مرزهایشان به روی هم بسته میشود اما از زمانی که دیوار آهنین کشیده شد و نظام سٌریتیک حاکم شد خود به خود این روابط قطع شد.
و تنها راه ارتباط شاخه تاجیکی با فرهنگ و تمدن مدرن، زبان روسی بود. اساساً آنها هیچ اطلاع و خبری از آن چه در ایران و افغانستان میگذشت نداشتند. افغانها هم به دلیل حاکمیت پشتونها، که خیلی بر روی هویت افغانی و زبان پشتو تکیه میکردند و سعی میکردند که اجازه ندهند زبان فارسی مدرن ایران درآن جا نفوذ کند.
در نتیجه یک دوران واگرایی پیش آمد و اگر ادامه پیدا میکرد به جدایی کامل این سه زبان میانجامید. اما باز شدن نسبی این سه منطقه باعث داد و ستد فرهنگی شده است تا شاخه ایرانی بتواند دستآوردهایش را به دو شاخه دیگر عرضه کند.
در مورد شاخه افغانی مشکل زیادی نیست به دلیل آن که خط یکی است اما در مورد شاخه تاجیکی مسئله اصلی تفاوت خط (زباننگاره) است. زباننگاره سیریلیک برای فارسی زبانهای دیگر قابل فهم نیست، همچنین خط زبان فارسی کهن را دیگر در تاجیکستان نمیشناسند.
در ابتدا شور و هیجان برای نزدیکی به ایران زیاد بود اما عوامل اقتصادی و به ویژه عوامل سیاسی مانع از آن شدند که این حرکت رشد طبیعی داشته باشد، از جمله جمهوری اسلامی که میخواهد تبلیغات اسلامی و شیعی کند و در افغانستان پشتونها که در مقابل نفوذ فارسی ایرانی مقاومت میکنند.
به هرحال اکنون روند پیچیدهای در جریان است و گاهی واگرایی و گاهی همگرایی است ولی به طور کل روند همگرایی بیشتر است به دلیل آن که رسانههای بیمرز، مانند رادیو، تلویزیون، در انتقال زبان و میراث زبانی نقش بسیار مهمی دارند.
در تاجیکستان بعد از فروپاشی شوروی، اصطلاحاتی که در آن زمان روسی بود، با معادلهای رایج در ایران جایگزین شد، که این جریان ادامه دارد و باعث شده است که زبان فارسی تاجیکی به زبان فارسی ایرانی نزدیک شود. شما به عنوان یک زبانشناس باور دارید، روزی معیار زبان در این سه شاخه فارسی یکی شود و آیا نیازی به این امر هست؟
زبان آلمانی در آلمان، اتریش و بخش عمدهای از سوئیس، زبان رسمی است ولی در قلمرو این زبانها، دیالکت های مختلف وجود دارد، مانند آلمانی سوئیسی، که از نظر گرامری کاملاً یک زبان دیگر است.
اما آنچه این اشتراک را حفظ کرده زبان نوشتاری آلمانی است، که به آن اٌختٌیش میگویند و زبان آلمانی رسمی و مشترک ادبی بین این کشورهاست. و روزنامهها و نویسندگان این کشورها به این زبان نوشتاری مشترک مینویسند.
همچنان که در بین اعراب یک زبان مشرک ادبی و نوشتاری، علیرقم دیالکتها و گویشهای مختلف وجود دارد. اما در حوزه زبان فارسی ایجاد این اشتراک به دلیل دوره واگرایی که وجود داشته بسیار مشکل است، اگرچه میتوانند به هم نزدیک شوند اما به نظر نمیآیدکه مانند زبان انگلیسی یا آلمانی، قلمرو بزرگ نفوذی از نظر نوشتاری، بتواند ایجاد کند.
نویسندگان افغانی، در حوزه ادبیات و علوم انسانی به زبان نوشتاری ادبی ایران نزدیک هستند و آنچه روشنفکران ایران در طول پنجاه سال پرورش دادهاند در افغانستان نفوذ زیادی کرده بنابراین مقالات ادبی، یا تحلیل اجتماعی، سیاسی را تقریباً به زبان مشترک مینویسند. دراین میان نقش رسانههای بدون مرز، مانند اینترنت خیلی مهم است. اما در بین ایران و تاجیکستان مسئله خط، مشکل بزرگی است.
در تاجیکستان همچنان تلاش میکنند هر چند با خط سیریلیک، زبان رسانهای را به زبان رسانهای ایران نزدیک کنند. همچنین بهکار بردن کمتر کلمات عربی در ایران به تاجیکان کمک کرد که متن فارسی را بهتر بفهمند، زیرا مشکل تاجیکها زبان عربی است. اما شما روشن نگفتید که آیا نیاز به چنین معیار مشترکی برای این سه شاخه زبان فارسی وجود دارد؟
نیاز بر اساس آن است که جامعهای کمبود، را حس کنند و نیاز به توسعه زبان، بر اساس نیازهای دنیای مدرن در حوزه علوم، تکنولوژی، علوم انسانی، ادبیات و غیره باعث شده هر سه شاخه زبان فارسی در ١٠٠ سال اخیر تحولات مهمی را طی کند.
اما متأسفانه به دلیل مسائل سیاسی که این سه کشور از هم دور میکند، به دولتها نمیتوان امیدی داشت مگر آنکه اهل فرهنگ و قلم سه کشور به هم نزدیک شوند و هم اندیشی کنند که نیازمند منابع مالی است. این مسئله پیچیدهای است و هم ابعاد فرهنگی، سیاسی و اقتصادی دارد.
این که یک معیار مشترک به وجود بیاید در شرایط کنونی بعید به نظر میرسد، اما این که شاخه دری افغانی و تاجیکی از نظر زبان نوشتاری به شاخه ایرانی نزدیک شوند روندی است که ادامه دارد و شاید در دراز مدت یک معیار مشترک زبانی به وجود بیاورد.