در روزهایی که تنش در منطقه غرب آسیا بالا گرفته و هر روز احتمال سرایت درگیری به کل منطقه و گرفتار شدن همه کشورها (خواسته و ناخواسته) افزایش یافته و منطقه رو به یک جنگ تمامعیار میرود، هنرمندان و اهل رسانه بهعنوان راویان رسانه در مفهوم فراگیر چه نقشی دارند و چه نقشی را در کدام بستر میتوانند ایفا کنند.
صبح امروز وحید جلیلی، قائممقام فرهنگی صداوسیما در آئین افتتاح شهرک سینمایی پلیس اظهار کرد: امنیت بستر خلاقیت است و هنرمندان و اهالی فکر، فرهنگ و هنر مدیون این زیرساخت برای ارائه خلاقیتهای خودشان هستند.
بر اساس گزارش پایگاه اطلاعرسانی سیما، وحید جلیلی ادامه داده است: چه عرصهای بهتر از عرصه امنیت که هنر و خلاقیت فرهیختگان کشور در خدمت آن قرار بگیرد.
وی ادامه داد: همان قدر که هنرمند از نعمت امنیت استفاده کرده است تلاش بکند که با فرهنگسازی، با روایت درست و با اسطورهسازی و الگوسازی به امنیت فایده برساند و بسترساز امنیت بشود.
این نکته وحید جلیلی میتواند حرف درستی باشد؛ اما منظورش کدام هنرمندان است و کدام بستر امنیت. قطعاً امنیت شئون و شقوق متفاوتی دارد، امنیت از بستر فیزیکال و عینی آغاز میشود و تا بستر روانی و ذهنی امتداد مییابد، قطعاً کار هنرمند در بستر امنیت فیزیکال راه نمیافتد، شما نمیتوانید مدعی باشید که هنرمندان و صاحبان فکر و اندیشه همین که سالم به خانه میرسند و وقتی به نانوایی میروند، آسیبی نمیبینند و از مقابل در خانه ربوده نمیشوند یا به دلیل گفتن حرفی و نظری راهی دادسرا و زندان نمیشوند، خب پس امنیت دارند و حالا باید برای امنیت خلق آفرینش کنند و یا باید برای امنیت روایت داشته باشند.
امنیت مقوله پیچیدهای است که متأسفانه در تمامی این سالها توسط کسانی همچون جلیلیها و جبلیها سادهسازی شده و تعریفش به امنیت فیزیکال و عینی محدود مانده است، درحالیکه امنیت حتی در همین سطح یکی از ضرایبش امنیت شغلی است. کدام هنرمندی را سراغ دارید که میتواند برای ده سال آیندهاش با فراغت صحبت کند و بگویید که تا ده سال دیگر در همان شغلی که هست خواهد بود و میتواند بدون دخالت نهادی و سازمانی دولتی یا حاکمیتی به کار خودش ادامه دهد و در همان شغل بماند. منظور از دخالت اجبار پذیرش سفارش تا امرونهی نهادهای بالادست هنرمند است. در ایران هنرمند یا باید برای نهادی و سازمانی دولتی یا شبهه دولتی یا خصولتی پروژه کار کند و یا برای استقلال و ادامه حیاتش، درآمد و خرج زندگی را از راههای دیگری به غیر از هنرش به دست بیاورد.
فهم این مطلب کار سختی نیست، آقایان جلیلی و جبلی میتوانند فهرست بلندبالایی از هنرمندانی که به دلایل مختلف دیگر با صداوسیما کار نمیکنند را بشمارند تا حساب دستشان بیاید که چه میزان هنرمند و تولیدکننده برنامههای مختلف از سازمان متبوع آنان به دلیل اختلاف در دیدگاه حزبی و جناحی نه در افقهای بلندمدت و ملی از کار بیکار شدند و امروز از راه دیگری ارتزاق میکنند. این هنرمندان یا به یکی دیگر از سازمان و نهادی دولتی و خصولتی پناه بردهاند؛ یا کلا کار هنری را رها کرده اند. البته هنرمندانی که شرافتشان به دنیایشان چربیده است، عموماً از این بستر خارج شده و کاری کوچک و خرد راه انداختهاند و یا در تاکسیهای اینترنتی و... کار میکنند.
امنیت روانی مسئله بعدی است، امنیت شغلی بخشی است و امنیت روانی بخش دیگری است، سانسور و تندادن به سانسور بخش دیگری است که امنیت روانی هنرمندان را هدف قرار میدهد، بهراستی بگویید، برای امنیت روانی هنرمندان، اصحاب قدرت و نهادهای مسئول چه کردهاند. به جز آنکه دستگاه سانسور در تمامی نهادهای بالادست بزرگتر شدهاند و هر نوع رسانهای را از رسمیت و اعتبار انداختهاند، از نظارت و سانسور بر کتاب حافظ و سعدی و خاقانی بگیرید تا سینمای عباس کیارستمی. چرا راه دور برویم سانسور و نظارت و سختگیری کاری کرده است که اعتماد عمومی و سرمایه اجتماعی خود صداوسیما بنا بر اعلام نهادهای نظرسنجی به حداقل در تمامی سالهای عمرش رسیده است. آقایان جلیلی و جبلی بگویند، سانسور چه بر سر صداوسیما آورده و چه ضربهای به امنیت روانی هنرمندان زده است.
تصویرسازی بر اساس استانداردهای هنرمندانه خودشان میکنند و ناظری آن بالا نیست تا سانسور کند. کسی در هالیوود «کینت ایستود» را سانسور نمیکند و نمیگوید «تکتیرانداز» بساز، او خودش قهرمانش را پیدا میکند و میسازد، همانطور که کسی مانع «مک کی» نمیشود تا بهراحتی بتواند «معاون» با بازی درخشان «کریستین بیل» را بسازد و حیثیتی برای معاون اول رئیسجمهور و رئیسجمهور و تمام دستگاه حکومت امریکا باقی نگذارد
در سال گذشته دو هنرمند درجه یک این مملکت جان خود را از دست دادند، کیومرث پوراحمد خودکشی کرد و داریوش مهرجویی و همسرش وحیده محمدیفر به شکل غیرمعمول و معقول در خانهشان به قتل رسیدند، صداوسیما برای تصویرسازی درست از خودکشی و قتل این سه هنرمند چه برنامه ویژهای داشت؟ آقایان چند برنامه ساختند تا نشان دهند از این اتفاق وحشتناک متأثر و متالم هستند و برای حفاظت از هنرمندان تراز اقدامی خواهند کرد، خودکشی زندهیاد پوراحمد واکنشهای گستردهای در جامعه ایجاد کرد، شاید در این سطح که کسی خودکشی کند نتوان کار امنیتی انجام داد؛ اما امنیت برای حفظ جان مهرجویی و همسرش با آن که چند روز پیش از آن قتل فجیع خبرهایی از عدم امنیت جانیشان در رسانهها مطرح شد، چه بود؟ آیا در برنامهای تأثیر روانی این قتلها روی اهل هنر (بدون توجه به قتلهای زنجیرهای دهه ۷۰) محاسبه و ارزیابی شد و آیا برنامهای برای آن وجود داشته و دارد؟ در این حد که بهروز افخمی در تصویری بیرون از خانه مهرجویی بماند و بگوید قتل او کار صهیونیستهاست که مشکلی را حل نمیکند. سانسور و ترس مانع خلاقیت هستند و هر ذهن پویایی را مختل میکنند.
البته هنرمندانی هستند که در جریان همسو با آقایان کار میکنند که یا مستقلاند، اما ایدههای نزدیک با جریان فکری حاکم بر دستگاههای دولتی دارند و در چنین شرایطی آن چه میسازند با آنچه ساختار میخواهد یکی است، دو چهره شاخص تمام این سالها که کماکان ایدههای دینی داشته و به ساختار نزدیک هستند و از منظر هنری نیز هنرمندانی تراز به حساب میآیند، یکی داود میرباقری است و دیگری ابراهیم حاتمیکیا. کسانی که به یک خط استوار بودند و آثار هنری مقبول ساختهاند، اگرچه هر دو این آقایان هم دچار سانسور شدهاند، حداقل هر دو فیلمهایی دارند که به اکران نرسیده و توقیف هستند. در خصوص بقیه آقایان و خانمها (اگرچه استعدادهایی وجود دارد) یا هنرشان آن قدر ارزشهای هنری را رعایت نکرده است و آثار با هزینه گزاف، اما سطحی ساختهاند و فقط پول بیتالمال را حرام کردهاند یا بعد از مدتی خطشان با ساختار عوض شده است. بگذریم که در سالهای دور هنرمندان عرفی (از آن جمله آقایان فخیم زاده، جعفری جوزانی و...) بودند که آمدهاند و در مقطعی حرف خودشان را زدهاند و رفتهاند.
مدنظر آقایانی از جنس جلیلی و جبلی آن است که به هالیوود نگاه کنید که چقدر اثر برای امنیت سرزمینشان میسازند، اما توجه نمیکنند که هنرمندان تراز آن سرزمین هرچه بخواهند بیهیچ واهمه میسازند و در شرایطی هم که باید تصویرسازی کنند، تصویرسازی بر اساس استانداردهای هنرمندانه خودشان میکنند و ناظری آن بالا نیست تا سانسور کند. کسی در هالیوود «کلینت ایستوود» را سانسور نمیکند و نمیگوید «تکتیرانداز» بساز، او خودش قهرمانش را پیدا میکند و میسازد، همانطور که کسی مانع «مک کی» نمیشود تا بهراحتی بتواند «معاون» با بازی درخشان «کریستین بیل» را بسازد و حیثیتی برای معاون اول رئیسجمهور و رئیسجمهور و تمام دستگاه حکومت امریکا باقی نگذارد، کسی مانع کار «بری لوینسون» نیست و او میتواند «سگ را بجنبان» بسازد و هرچه میخواهد بگویید. (این دو فیلم را حداقل صداوسیما در هر مناسبت ضدآمریکایی بارها پخش میکند.)
نکته اینجاست؛ نمیشود پشت تریبون ایستاد و شعار داد و عملی را انجام نداد، نمیشود در روزگاری که صحنه و عرصه از هنرمندان خالی شده است، امنیت سالهای گذشته را به رخشان کشید و انتظار داشت امروز در عرصه باشند. اگر تعامل آقایان سازنده بود امروز نه وضعیت این بود و نه بیهنران در مصدر بودند و هنرمندان خانهنشین. در روزگار سخت است که مدیران دریافتهاند تصویرسازی و روایتگری کار هر کسی نیست و هرچقدر پول و امکانات به آدمهایی که توانایی تولید ندارند، بدهی نمیتوان انتظار تولید تراز داشته باشی. نمیخواهم به هنرمندانی اشاره کنم که با مدیران دولتی زاویه دارند؛ اما نمیشود تا آخر دنیا سریال مختار را به ده زبان ترجمه کرد و پخش کرد، آقایان حتی در جبهه خودشان هم نتوانستند یک داود میرباقری را بازتولید کنند؛ هرچند که داود میرباقری محصول تئاتر پیش از انقلاب است و بزرگ شده مکتب دیگری است که مکتبی شده است.
آزادی اجازه تولید میدهد، انتظار خلق و آفرینش در لحظات سخت وقتی حاصل میشود که قبل از آن الزاماتش فراهم باشد و خلاقیت هنرمندانه محصول یکشبه نیست باید برای آن زحمت کشید، آقایان همین امروز به سراغ کدام هنرمندان تراز رفته اند و از آنان اثر خواسته اند و شرایط را برای ساخت آثارشان فراهم کرده اند.