آفتابنیوز : آفتاب:شهرود امیرانتخابی- اكثر تحلیل گران چینی این سوال را مطرح می كنند كه اولاً قدرت آمریكا چقدر است و ثانیاً آمریكا از نظر زمانی تا كی می تواند برتری جهانی خود را حفظ كند؟ برخی از تحلیل گران نیز نگرانی خود را از بابت طولانی نبودن جنگ آمریكا با تروریسم بیان داشته و این گونه تحلیل می نمایند كه در صورت اتمام نگرانی های آمریكا از تروریسم و غیره ممكن است تنش های آمریكا بعد از فارغ شدن از منطقه خاورمیانه متوجه چین شود.
بنابراین اغلب آنها معتقدند كه حادثه یازده سپتامبر و تروریسم ماهیت بنیادین سیستم بین الملل را تغییر نداده است. اندیشمندان چین براساس تئوری نئو رئالیستی "انتقال قدرت"معتقدند كه ایالات متحده "رشد صلح آمیز "چین را تهدید قلمداد كرده و سعی دارد سد راهش شود. به عنوان مثال ژانگ یابی از موسسه مطالعات آمریكای آكادمی علوم اجتماعی چین معتقد است :در استراتژی امنیتی (آمریکا)بوش ،جنگ با تروریسم تنها باعث به تاخیر انداختن تغییر شرق می شود،سیاستی كه بدون شك به سمت چین نشانه رفته است.
هاوك یان كیوتنی یكی از اساتید دانشگاه از این فراتر رفته و می گوید:تضاد استراتژیك بین چین و آمریكا پس از یازده سپتامبر بارزتر شده است.جان مرشایمر یكی از اندیشمندان علوم سیاسی نیز در دیدار خود از چین در سال 2003از تئوری انتقال قدرت برای توصیف چین استفاده كرد. مرشایمر معتقد است: یك چین رشد یافته به طور اجتناب ناپذیر به دنبال كسب هژمونی منطقه ای است و منافع آمریكا در آسیا را تهدید می كند و تشدید رقابت امنیتی آمریكا و چین یاد آور مواجهه گذشته آمریكا با اتحاد جماهیر شوروی سابق می باشد.اگر چه بنا به گفته ژوییانگ چین قصد رقابت برای كسب هژمونی را ندارد ،اما منطق مرشایمر در مورد رشد چین و ضعف آمریكا برای احساسات ناسیونالیستی چینی ها دلنشین بود .مباحث هانتیگتون در مورد برخورد تمدن ها كه "اتحاد اسلامی – كنفوسیوسی" علیه غرب را مطرح می كند نیز در چین و در اواسط دهه 1990مورد توجه قرار گرفت. در حالی كه ناسیونالیست های چینی هر گونه تمایلا ت تهاجمی را رد می كردند،اما از ترس هانتیگتن در مورد چین رشد یافته و قوی ،خرسند بودند. همین طور نوشته پائول كندی با نام صعود و سقوط قدرت های بزرگ ،ناسیونالیست های چینی را از اجتناب ناپذیری رشد چین و سقوط امریكا مطمئن كرد.
تضادهای استراتژیك بین چین و آمریكا به اصطلاحات ساختاری محدود نمی شود. تحلیل گران چینی بر ابعاد ایدئولوژیك آن نیز توجه دارند.در حالیكه اندیشمندان آمریكایی معتقدند هژمونی وضعیتی عینی است ،اما در كاربرد چینی ها ،هژمونی آمریكا وضعیتی ذهنی یا تمایل به قلدری معنا می شود. بنابراین تعجب آور نیست كه تحلیل گران چینی به نفوذ محافظه كاران در سیاست خارجی آمریكا توجه نشان می دهند. در سال 2003 مجله World Affaiesچینی مصاحبه ای را با پنج نفر از كارشناسان چینی ترتیب داد. این كارشناسان بر روی سه نكته توافق داشتند كه عبارتند از:
1- نومحافظه كاران در آمریكا طرفدار یكجانبه گرایی و استفاده از قدرت نظامی هستندتا چند جانبه گرایی و استفاده از دیپلماسی.
2- آمریکائی ها به ویژه نومحافظه كاران تركیبی از ایده آلیسم و رئالیسم تهاجمی هستند كه دموكراسی را نوش دارویی برای تروریسم ،چین و سایر مسائل جهانی می دانند.در این خصوص معاون رئیس جمهور چین معتقد است:بوش رئیس جمهور وقت آمریکا پس از به قدرت رسیدن شروع به پیدا كردن دشمن كرد و نومحافظه كاری را به عنوان راهنمای خود انتخاب كرد . دیدگاه مغرضانه میانه رویی مثل این اظهار نظر نشان دهنده ترس عمیق چینی ها از برتری آمریكا می باشد.
3- از نظر آمریکائی ها به ویژه نومحافظه كاران ،چین یك امپراتوری پنهان اما اجتناب ناپذیر است. به همین خاطر آنها از سیاست سد نفوذ در مقابل چین استفاده می كنند.
برخی از تحلیل گران چینی نیز این گونه تحلیل می نمایند كه با روشن كردن ماهیت قدرت آمریكا ،چین بهتر خواهد توانست در مسیر آینده گام بردارد :زیرا در این تحلیل با توجه به قدرت آمریكا جایی برای كشورهایی مثل چین در عرصه نظام بین الملل باقی نخواهد ماند . از این منظر آمریكا به صورت قدرت یگانه دنیا باقی خواهد ماند و مسیر غرب بر شرق كه چین هم جزیی از شرق محسوب می شود ،غالب خواهد بود.در این تحلیل احتمال برخورد دو كشور چین و آمریكا بسیار كم خواهد بود.
به غیر از تحلیل هایی از این دست ،اغلب تحلیل گران چینی خود را متقاعد كرده اند كه برتر ی جهانی آمریكا پایدار نیست . به عنوان مثال لی سیهای در مقاله ای در سال 2003تحت عنوان "پایان امپراتوری پنجم"تاكید می كند :اگر اتحادجماهیر شوروی به دنبال رایش نازیسم "چهارمین امپراتوری "بود ،امروز ایالات متحده را می توان " امپراتوری پنجم"نامید. بر اساس دیالتیك Yin(در فلسفه چینی اصل مادینه جهان)وYang(اصل نرینه جهان)نیز هر چقدر آمریكا در جهت تك قطبی شدن حركت كند،جهان بیشتر با استفاده از چند جانبه گرایی به مخالفت با آن می پردازد. اكثر محافل دانشگاهی چین از اضمحلال قریب الوقوع آمریكا سخن می گویند.چنانچه زن بیجان**از آكادمی علوم نظامی چین بر این باور است كه مخالفت های بین المللی و هزینه های اخلاقی و اقتصادی ،رویای دولت بوش در مورد "امپراتوری جدید" را محكوم به شكست می كند.
به اعتقاد چینی ها حمله به عراق ،نقطه عطف صعود و سقوط امپراتوری آمریكا بود.ژوگوئیناز مدرسه روابط بین الملل نانجینگ در سال 2003 با اشاره به اینكه آمریكا در حمله به عراق دچار اشتباه فاحش استراتژیك شده است،گفت:تاریخ همواره نشان داده است كه پیروزی های نظامی تضمینی برای به رسمیت شناختن اهداف سیاسی نیست. به نظر وی عراق شكستی دیپلماتیك برای آمریكا به حساب می آید كه در نهایت باعث افول قدرت نرم آمریكا می شود.لیوشیابیو از این نیز فراتر رفته و می گو ید :خورشید امپراتوری آمریكا درخشان نیست و با طولانی شدن مسائل پس از جنگ ، بحران واقعی تمدن آمریكا شروع می شود.
خلاصه این كه ،اكثر تحلیل گران چینی از توانائی ها و اهداف امپراتوری در حال ظهور آمریكا ابراز نگرانی می كنند. اما با وجود این نگرانی ها اكثریت آنها را متقاعد كرده اند كه برتری قدرت آمریكا طولانی نیست و خورشید چین بعد از غروب آمریكا ظاهر خواهد شد. براساس آخرین آمار منتشره از سوی محافل سیاسی و اقتصادی چین و نهادهای اقتصادی- مالی بین المللی ،اقتصاد جمهوری خلق چین همچنان به سرعت به رشد خود ادامه می دهد. نرخ رشد چین در سال 2001به بیش از 5/7 در صد بالغ گردید.این میزان در سال 2002 به 8 در صد رسید.انتظار می رود كه اقتصاد چین ماهانه بیش از 9در صد در حال رشد باشد و این اقتصاد به میزان دو برابر اقتصاد آلمان در سال 2010 تبدیل شود و از اقتصاد ژاپن كه دومین اقتصاد بزرگ دنیا است تا سال 2020 جلو بیفتد.
طبق گزارش منتشره توسط مركز ملی آمار چین رشد تولید ناخالص داخلی این كشور در نیمه نخست سال2006 نسبت به سال گذشته 10/9 در صد رشد كرده و به بالاترین سطح یك دهه اخیر رسیده است مركز ملی آمار چین با اعلام رشد چشمگیر اقتصاد این كشور در نیمه نخست سال 2006 نسبت به تداوم رشد با لای اقتصادی در سال های آینده خبر داد.بدیهی است كه این میزان از رشد ،چین را در صدر كشورهای دنیا به لحاظ رشد اقتصادی و در رده قدرت های بزرگ اقتصادی دنیا به دلیل وجود ظرفیت ها و توانایی های بالفعل و بالقوه قرار داده است.سیاست های نفتی چین در دنیا نیز ازجمله چالش های اساسی بین چین و آمریكا بعد از یازده سپتامبر می باشد. در این راستا سیاست های نفتی چین به ویژه در خاورمیانه از اهمیت فوق العاده ای در مناسبات دو كشور برخوردار است،بطوری كه این سیاست ها نه تنها عكس العمل خصمانه كنگره آمریكا را در پی داشته بلكه در محافل سیاسی خارجی نیز بحث های زیادی راجع به رشد سریع تقاضای انرژی در چین و دورنمای رقابت میان آمریكا و چین برسر منابع گازی و نفتی جهان را مطرح كرده است. هنری كسینجر در تحلیل خود از وضعیت فوق اظهار می دارد :رقابت برسر منابع هیدروكربن احتمالاً به خاطر درگیری های بین المللی سال های آتی است.سیاست های نفتی چین ،سیاست خارجی اش رادر ارتباط با همسایگان و كشورهای منطقه و سایر مناطق در دنیا را تحت تاثیر قرار داده است.بنابراین سیاست های نفتی چین و موقعیت این كشور به عنوان یك قدرت روبه رشد چین را قادر می سازد تا تاثیرش را به صورتی تحمیل كند كه ایالات متحده و غرب برای دستیابی به اهدافشان دچار مشكل شوند.از این منظر این عامل خود فاكتور مهمی است كه چین تمایل كمتری به پذیرش هژمونی آمریكاداشته باشد و ازسوی دیگرهمین مساله خود از جمله عواملی است كه چشم انداز رقابت میان چین و سایر كشورها برای كنترل بر منابع حیاتی انرژی، چالشهای مهمی را برای اهداف مورد علاقه آمریكا در خاور میانه به وجود آورده است.