رئیس دیوان عالی کشور معتقد است که طلاق، یک آسیب جدی است و نباید از کنار آن ساده عبور کرد.
چند ماه پیش، رئیس دیوان عالی کشور نسبت به افزایش پروندههای طلاق اظهار نگرانی کرد و این موضوع را زنگ خطری برای تهدید کانون خانوادههای ایرانی دانست، زیرا فرزندان طلاق در معرض آسیبهای زیادی هستند. اما چرا هر روز آمار زوجینی که به آخر خط میرسند، افزایش مییابد و چگونه باید و میتوان به استحکام یک خانواده کمک کرد؟
درباره علل افزایش طلاق، علتهای بسیاری ذکر میشود، مواردی مثل خیانت، اعتیاد، مشکلات اقتصادی، عدم تعهد و مسئولیتپذیری، اما اعظم میرحاج، مشاور خانواده و مدرس دانشگاه میگوید: اگرچه نمیتوان طلاق را یکبعدی تحلیل کرد، ولی بیایید آسیب را ریشهایتر بررسی کنیم. ازدواجها به سرانجام نمیرسند یا در بنبست گیر میکنند، چون در اغلب موارد، انتخابها نادرست است. اکنون بیشترین طلاقها در سالهای اول تا پنجم ازدواج رخ میدهد. چرا؟ چون طرفین چشمانشان را روی نقاط تاریک و تضادها میبندند و برای ازدواج، عجولانه تصمیم میگیرند. من اصلا دلیل تصمیمات هیجانی نسل جدید را نمیفهمم. متأسفانه فرزندان ما مهارت تصمیمگیری درست را نیاموختهاند؛ نه در خانواده و نه در سیستم آموزشی. نتیجه این میشود که در بزرگترین تصمیم زندگیشان اشتباه میکنند؛ بنابراین اگر میخواهیم مشکل از ریشه حل شود، باید اول روی مهارت تصمیمگیری و سپس مهارتهای زندگی متمرکز شویم. آموزش، اولین کلید حل این مشکل است که ما متأسفانه از آن غفلت ورزیدهایم و به اشتباه در جای دیگری به دنبال علتها میگردیم.
وی میافزاید: مراجع من بعد از دو ماه آشنایی با فردی به این نتیجه رسیده که این مرد، همان شاهزاده سوار بر اسب سفید است و برای عقدِ زودهنگام اصرار میورزد، اما رابطهاش حتی قبل از رفتن زیر یک سقف، تمام میشود و میگوید تفاهم نداریم. اگر شما فرد درستی را برای زندگی مشترک انتخاب میکردید، قطعا به نتیجه میرسیدید.
دیگر مراجع من در ازدواج دومش هم تعجیل میکند. میگویم حداقل از تجربیات گذشتهات عبرت بگیر. میگوید که این یکی با قبلی فرق میکند و وارد زندگی جدیدی میشود که به احتمال زیاد، پایانش به جدایی عاطفی یا واقعی ختم میشود. دیگری با اینکه با دخانیات مشکل دارد، اما خواستگار سیگاری خود را میپذیرد، به این امید که بعدها او را ترک دهد، همین مسأله، عامل اصلی اختلاف وی با همسرش میشود. مراجع دیگر، خواستگار کنترلگر دارد، اما این رفتار را به پای عشق مینویسد، بعد از ازدواج و خاموش شدن هیجانات اولیه از این همه نظارت کلافه میشود و به جدایی میاندیشد. استدلالهای اشتباه و تصمیمات عجولانه راه را به بیراه میبرد و آن میشود که نباید.
به گفته میرحاج، در گذشتهای نه چندان دور، ازدواج را با هندوانه سربسته قیاس میکردند، چون طرفین شرایطی برای آشنایی یکدیگر نداشتند، اما اکنون جامعه بازتر و فرصت برای شناخت مهیاتر شده است. معضلی که در زمانه فعلی با آن مواجه هستیم، این است که جوانان ما نمیدانند چگونه باید به شناخت برسند، چه پرسشهایی را مطرح کنند، چه مواردی را در نظر داشته باشند و روی چه رفتارهایی متمرکز شوند، بنابراین به اشتباه در این دوره وارد فاز احساسی ماجرا میشوند که اثر منفی روی تصمیمگیری میگذارد.
این مشاور خانواده میگوید: باید بدانید که طولانی بودن دوره آشنایی به تنهایی باعث شناخت نمیشود، باید هدف خود را از رابطه مشخص کنید.
مراجعان زیادی داشتهام که در مرحله بحران رابطه از آنان پرسیدهام که چرا در دوره آشنایی به این موارد توجه نکرده بودید، اکثر آنان پاسخ دادهاند که عاشق شدیم و چشمبسته جلو رفتیم.
مراجعی داشتم که بعد از دو ماه آشنایی با فردی، تصمیم به ازدواج با وی گرفت، بعد از دو سال زندگی با اراده طلاق به من رجوع کرد. به او گفتم که برای جدایی مثل ازدواجت شتابزده عمل نکن. نمیپذیرفت. گویی برخی صرفا برای تأیید گرفتن به دنبال مشاور میگردند.
به فرض آنکه انتخاب ِدرستی صورت گرفته باشد و طرفین برای ازدواج مناسب یکدیگر باشند، چه عواملی ممکن است باعث جدایی زن و شوهر شود؟
سیده زهرا انجام، روانشناس و واقعیتدرمانگر، نداشتن مهارتهای زندگی را پاسخ این پرسش میداند و میگوید: من از میان انبوه علل طلاق، این مورد را خصوصا در سالهای اول ازدواج، مهمتر میدانم.
متأسفانه زوجین نمیدانند چگونه باید با یکدیگر رفتار کنند و چگونه از پسِ چالشهای زندگی برآیند.
همین ناآگاهی و عدم آمادگی برای زندگی مشترک باعث میشود در شرایط سخت زندگی کم بیاورند و به اصطلاح از انتخاب خود پشیمان شوند.
این مدرس آموزش خانواده معتقد است ما بسیار با مشکل حل تعارض در زندگی مشترک مواجه هستیم، بسیاری از زوجین اصلا وجود اختلافنظر را متناقض با عشق و دلدادگی میبینند. همین دیدگاه اشتباه باعث میشود رفتارهای مخرب شکل گیرد.
زوجین باید بدانند که وجود تعارضات در هر رابطهای طبیعی است، اما نحوه برخورد با آنها تأثیر زیادی بر کیفیت رابطه دارد. در رابطه سالم، افراد به جای پرخاشگری یا کنارهگیری از یکدیگر، به صورت سازنده به حل اختلافات میپردازند و این کار نیازمند مذاکره، احترام به نیازهای طرف مقابل و تمرکز بر یافتن راهحلهای مشترک است.
انجام، حفظ یک رابطه سالم را نیازمند تلاش و توجه به چند اصل کلیدی میداند و میگوید: در چنین رابطهای، درک نیازهای طرف مقابل بسیار اهمیت دارد، یعنی زوجین باید بستری را فراهم کنند تا نیازهای هر دو طرف برآورده شود، این روش باعث تقویت احساس تعلق و نزدیکی زن و شوهر میشود.
موضوع دیگر آنکه باید به گفتگوی سازنده و فعال اعتقاد داشته باشیم و آن را در زندگی اجرایی کنیم، چرا که تا حد زیادی از بروز سوءتفاهمها و تنشها میکاهد، از این رو مشاوران خانواده روی مهارت درست گوش دادن، تأکید فراوان دارند.
در روابط سالم، افراد باید به جای سرزنش دیگری یا تلاش برای تغییر او، بر تغییر خود و بهبود رفتارهای شخصی تمرکز کنند. ملامت همسر به مرور منجر به دلزدگی میشود. این باور که «همسر من باید آنگونه باشد که من دوست دارم»، کاملا اشتباه است و پافشاری بر آن فرد را خستهتر و ناامیدتر میکند. در واقع دلزدگی، زمانی اتفاق میافتد که تمام انرژی خود را صرف چیزی کنیم که در کنترل ما نیست، یعنی تغییر شریک عاطفی.
هنگامی که نگاه را از شریک عاطفی برداشته و بر خود متمرکز شویم، ناخودآگاه از ناراحتیها و اختلافهایی که با همسرمان داریم، کاسته میشود. از سوی دیگر، با تمرکز بر خود پی خواهیم برد که راهحلهای سودمند بسیاری برای حل مسائل وجود دارد.
زوجها به دلایل مختلفی از یکدیگر جدا میشوند که هر کدام به تنهایی قابل بحث است، اما برای شکلگیری یک خانواده مستحکم و سالم علاوه بر انتخاب مناسب و آگاهانه، به دست آوردن دانش و اطلاعات اولیه به منظور شروع یک زندگی مشترک برای دو طرف، امری بدیهی است که باید با آموزش مهارتهای زندگی برای زوجین، پیشبینی شود تا در آینده به صرف یک سری ناسازگاریهای اولیه، نهاد خانواده از هم گسسته نشود. بدیهی است هر زمان دامنه ارتباطات ما گستردهتر و عمیقتر شود، انتظارات ما از طرف مقابل بیشتر میشود و با بالا رفتن انتظارات در زندگی، اختلافات دیگری بروز پیدا میکند.
البته که در شرایط اقتصادی فعلی، مشکلات مالی هم مزید بر علت شده است و مسئولان کشوری میتوانند و باید با مهیا کردن مسکن و شغل مناسب برای جوانان، بخشی از این بار را به دوش بکشند.
رئیس دیوان عالی کشور معتقد است که طلاق یک آسیب جدی است و نباید از کنار آن ساده عبور کرد. این اعتقاد باید منجر به بازنگری ما نسبت به سیاستهای موجود در این حوزه شود و این سیاستها در بعد فرهنگی، آموزشی و همچنین اقتصادی، قابل بازبینی است.