آفتابنیوز : 
شهرک نشينان که در شمار تندروترين دستههای يهودی در اسراييل به شمار میروند، نه فقط تمايلی به تخليه شهرکها ندارند، بلکه بسياری از آنان در برابر مصوبه قانونی دولت آريل شارون و دستور فرماندهان ارتش اسراييل برای ترک داوطلبانه و آرام نوار غزه، به شورش و نافرمانی متوسل شدهاند.
آن دسته از شهرک نشينانی که در علايق مذهبی و ايدئولوژيک خود غرق شدهاند و درکی از واقعيات عينی خاورميانه ندارند، ظاهرا نمیتوانند تصميم آريل شارون را برای تخليه خانوادههايشان از نوار غزه هضم کنند.
آنان شارون را به "خيانت" به خود متهم میکنند، زيرا شارون فردی است که مشوق اصلی آنان برای سکونت در سرزمينهای فلسطينی بوده است.
شهرک نشيان میپندارند که "سياست" ماهيتی ثابت و تغييرناپذير دارد و چون به ياد میآورند که دولتهای راستگرای اسراييل و بخصوص شخص شارون در مقام وزير دفاع و يا ژنرال بلندپايه ارتش، با ارائه سوبسيد و ساير تسهيلات دولتی به يهوديان افراطی، آنها را به استقرار در سرزمينهای فلسطينی با تمام مخاطرات آن تشويق و ترغيب میکردند، از فهم رفتار کنونی شارون برای بيرون راندن آنها از سرزمينها عاجز ماندهاند.
شهرک نشينان از رفتار کنونی شارون چنين نتيجه میگيرند که وی از آنها صرفا به صورت ابزاری برای تحقق برنامههای خود استفاده کرده و چون "تاريخ مصرف" آنان به پايان رسيده، زندگی و خانوادهشان را "وجهالمصالحه" سياست دولت ائتلافی خود قرار داده است.
اين قبيل گلايههای شهرک نشينان، در سطح جهانی، همدلی کسی را با آنان برنمیانگيزد، زيرا شهرک نشينان نه فقط متعصبانی تندرو به شمار میروند، بلکه به علت سکونت در سرزمينهای اشغالی مردمی که خود در اردوگاههای پر جمعيت زندگی تيره و تلخی را تجربه میکنند، به صورت يکی از موانع اصلی تحقق صلح و آرامش در خاورميانه درآمدهاند.
با اين همه، شهرک نشينان در بيان اينکه از آنها استفاده ابزاری شده است، بيراه نمیگويند. واقعيت اين است که راستگرايان اسراييلی به منظور تحقق رويای "اسراييل بزرگ" و با نقض صريح کنوانسيون چهارم ژنو، اقدام به استقرار غيرنظاميان در سرزمينهای اشغالی جنگ ژوئن ۱۹۶۷ کردند.
اين غير نظاميان، به تصور خدمت به دولت اسراييل و يا انجام وظايف مذهبی خود، نه فقط زندگی را بر مردم فلسطين سخت و طاقت فرسا کردند، بلکه با پذيرش خطر زندگی در ميان مردمی تحت اشغال و کار بیوقفه برای توسعه و آبادانی شهرکها، دلبستگی هيستريکی به آبادیهای مسکونی خود پيدا کردند.
از اين رو، ترک شهرکها برای آنها بسيار دشوار است بخصوص اينکه فردی آنان را به تخليه آبادیها وادار میکند که خود نقش اصلی را در اسکان آنان در اين سرزمينها بازی کرده است.
اما از نگاه شارون، ادعای شهرک نشينان از منطق به دور است. بنا به انديشه و تفکر او، اگر روزی منافع اسراييل اقتضا میکرد که يهوديان خطر سکونت در سرزمينهای فلسطينی را به جان بخرند، آنها بنا به وظيفه "ملی" خود ملزم به اين کار بودند. و اگر امروز منافع اسراييل اقتضا میکند که يهوديان سرزمينها را تخليه کنند، وظيفه "ملی" آنان است که با تحمل همه تلخیهای ناشی از اين تصميم، به فرمان دولت گردن نهند.
به پندار شارون، سياست امری سيال و متغير است و منطق رفتاری امروز لزوما نبايد با ديروز سنجيده شود.
واقعيت اما اين است که شارون و شهرک نشينان هر دو به نحوی پاسخگو و قربانی رفتار افراطی خويشاند. روزی که شارون با شوق و حرارت، يهوديان را به سکونت در شهرکها تشويق میکرد به اين اميد که با تغيير بافت جمعيتی سرزمينهای اشغالی، امکان تشکيل کشور مستقل فلسطين را منتفی کند، باور نمیکرد که اين سياست افراطی روزی دامن شخص او را خواهد گرفت و او را وادار به تخليه شهرکها و رويارو شدن با شهرک نشينان خواهد کرد.
از اين رو هنگامی که شارون از "دردناک" بودن برچيدن شهرکها از نوار غزه سخن میگويد، در واقع وجدان معذب خود را از سياست افراطی گذشته خود برملا میکند.
شهرک نشينان نيز به نوبه خود قربانی رفتار افراطی خود هستند. آنها اگر اسير علايق افراطی ملیگرايانه و مذهبی خود نمیشدند، به راحتی درمیيافتند که تصرف اراضی مردمی تحت اشغال، دير نمیپايد. اما آنان "سرمست" از حمايتهای دولت اسراييل و با اتکا به سلاحهای خودکار خود، همه واقعيتهای منطقه و مقررات بينالمللی را ناديده گرفتند، اما در نهايت متوجه شدند که در همه اين سالها آلت دست سياستمداران تندرو اسراييلی بودهاند.